#طنز_جبهه
به پسر پيغمبر نديدم!
گاهي حسوديمان ميشد از اينكه بعضي اينقدر خوشخواب بودند. سرشان را نگذاشته روي زمين انگار هفتاد سال بود كه خوابيدهاند و تا دلت بخواهد خواب سنگين بودند، توپ بغل گوششان شليك ميكردي، پلك نميزدند. ما هم اذيتشان ميكرديم. دست خودمان نبود. كافي بود مثلاً لنگه دمپايي يا پوتينهايمان سر جايش نباشد، ديگر معطل نميكرديم صاف ميرفتيم بالا سر اين جوانان خوش خواب: «برادر برادر!» ديگر خودشان از حفظ بودند، هنوز نپرسيدهايم: «پوتين ما را نديدي؟» با عصبانيت ميگفتند: «به پسر پيغمبر نديدم.» و دوباره خُر و پُفشان بلند ميشد، اما اين همه ماجرا نبود. چند دقيقه بعد دوباره: «برادر برادر!» بلند ميشد اين دفعه مينشست: «برادر و زهرمار ديگر چه شده؟» جواب ميشنيد: «هيچي بخواب خواستم بگويم پوتينم پيدا شد!»
🔹 واحد رسانه کانون شاهد و ایثار
🔹 تشکل گام دومی ها
🔹 دانشگاه آزاد اسلامی واحد داراب
https://chat.whatsapp.com/ExN9qKi8ZSJKl7m4zCzmB1
@kanoon_shahed_isar