۸ مهر ۱۴۰۳
- تاسیان -
همچنان طفلی که در وحشتسرایی مانده است دل درون سینهام بیطاقتیها میکند.. رهی معیری.
طبیب از درد میپرسد، من از درمان درد، اما
نه من آگاه از دردم نه او آگه زِ درمان است...
۸ مهر ۱۴۰۳
۸ مهر ۱۴۰۳
۸ مهر ۱۴۰۳
۸ مهر ۱۴۰۳
۹ مهر ۱۴۰۳
ما همانند شیشه بودیم
اگر پاکمان میکردند میدرخشیدیم
اما آنها شکستند، و ما هم بریدیم...
۹ مهر ۱۴۰۳
- تاسیان -
_ مگه ادم یادش میره بهش چی گذشت، تا گذشت
من در لاک خود راحت ترم؛
آنجا میشود آرام و بیدغدغه زندگی کرد.
۹ مهر ۱۴۰۳
ازم پرسید؛
تو که دربارهی دلتنگی انقدر قشنگ مینویسی، تاحالا دلت برای کسی تنگ شده؟
بهش گفتم؛
-آدم تا الفبا بلد نباشه نمیتونه بنویسه! :)
۹ مهر ۱۴۰۳
۹ مهر ۱۴۰۳
درون خود را مانند زخمی بازکرد؛ تمام وجود خود را دید: افکار، افکارِ درباره افکار، افکارِ درباره افکارِ ناشی از افکار ...
۹ مهر ۱۴۰۳
۱۰ مهر ۱۴۰۳