- تاسیان -
لطفاً از ذهنم بیرون برو، من مجبور به زندگی کردنم و با وجود تو توی ذهنم نمیشه،...
حکایت من در مشت روزگار دچار
پرنده ایست که پیش از رها شدن مردهست...
گفتن دوستت دارم همیشه شبیه دل به دریا زدن است، رها کردن تیری که دیگر هرگز به کمان باز نمی گردد. دوستت دارم هر سرانجامی که بیابد، این تیر که رها شود، دیگر هیچکس آن آدم قبلی نخواهد بود...
به قول سجاد سامانی که میگه :
چرا زبان بگشایم ؟
که دردهای بزرگ بجز سکوت ندارند مرهمی دیگر . . .
- تاسیان -
No one will ever take his place not even himself:) دیگر هیچکس او نخواهد شد حتی خودش:)
тнe нappιeѕт ѕad perѕon ιn тнe world.
شادترین آدمِ غمگینِ جهانَم...
اونی که همیشه امیدوارکنندهترین حرفهارو بهتون میزنه، خودش تمام راهارو رفته و از همه ناامیدتره (:
- تاسیان -
مپرس حال مرا روزگار یارم نیست، جهنمی شده ام هیچکس کنارم نیست نهال بودم و در حسرت بهار، ولی درخت می
چون برکه ی یخ بسته پر از حسرتم ای ماه؛
دل بی تو چو شب های درازی که شکسته است..
- تاسیان -
در من، منی پنهان است با خیالی درگیر...
حسِ خفگی از حجمِ حرفای زده نشده...
- تاسیان -
چون برکه ی یخ بسته پر از حسرتم ای ماه؛ دل بی تو چو شب های درازی که شکسته است..
سر سبز دل از شاخه بریدم، تو چه کردی؟
افتادم و بر خاک رسیدم، تو چه کردی؟
من شور و شر موج و تو سر سختی ساحل
روزی که به سوی تو دویدم، تو چه کردی
هرکس به تو از شوق فرستاد پیامی
من قاصد خود بودم و دیدم تو چه کردی
مغرور، ولی دست به دامان رقیبان
رسوا شدم و طعنه شنیدم، تو چه کردی؟
تنهایی و رسوایی، بی مهری و آزار
ای عشق، ببین من چه کشیدم تو چه کردی
-فاضل نظری