- تاسیان -
مپرس حال مرا روزگار یارم نیست، جهنمی شده ام هیچکس کنارم نیست نهال بودم و در حسرت بهار، ولی درخت می
چون برکه ی یخ بسته پر از حسرتم ای ماه؛
دل بی تو چو شب های درازی که شکسته است..
- تاسیان -
در من، منی پنهان است با خیالی درگیر...
حسِ خفگی از حجمِ حرفای زده نشده...
- تاسیان -
چون برکه ی یخ بسته پر از حسرتم ای ماه؛ دل بی تو چو شب های درازی که شکسته است..
سر سبز دل از شاخه بریدم، تو چه کردی؟
افتادم و بر خاک رسیدم، تو چه کردی؟
من شور و شر موج و تو سر سختی ساحل
روزی که به سوی تو دویدم، تو چه کردی
هرکس به تو از شوق فرستاد پیامی
من قاصد خود بودم و دیدم تو چه کردی
مغرور، ولی دست به دامان رقیبان
رسوا شدم و طعنه شنیدم، تو چه کردی؟
تنهایی و رسوایی، بی مهری و آزار
ای عشق، ببین من چه کشیدم تو چه کردی
-فاضل نظری
من به هرکی گفتم ببین من فقط تورو دارم؛ خیلی زود خدا بهم نشون داد که نه عزیزم تو فقط منو داری فقط من...