eitaa logo
- هَم‌قرار'
1.1هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
446 ویدیو
26 فایل
• ﷽ ‌ ما آدمی‌زادهاۍ محتاطیم امّا در دل ڪورهٔ آتش، در میانهٔ برافروختگی‌های شعلھ .. #میم_عین. ــ ـ ڪانال‌ وقف مولا'عج ست‌. حذفِ‌نامِ‌‌نویسندگان، موردرضایت ‌نیست؛ به‌حرمت‌ِسورهٔ‌قلم. ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق بازے های منــ🌸🍃 {سجــــاده نشینِ عرشــ🌧🌙} سلام! سلامے به لطافت عاشقانه هاے دلت به طراوت لحظات نابِ ملکوتی ات! سلامے به قدومِ آمدنت! میایے! میایے وقدمے به طهینت پا میگذارے آنجا که صفحه خاکِــ هستے ردپای تورا میطلبید! میایے و حجتی میشوی بر تبار گل سرخ! میایے و ملائک به حضورت می بالند،همراه نسیمْ تا خلوت گل هاے سجاده میایے آنجا که نسیم از عطر ملیحِ تو گلهای لاله گون را بی تاب مے کند... تو از آغوش باران زاده شده ای و ازسینـهٔ بهار شیر نوشیده ای! ابرها همه بارانـــ میشوند تا بےواسطه گونه هاے بهشتی ات را ببوسنـد از کدام نجواهاے عاشقانه ات بگویم؟ مناجات تو در دلِ شب شاعرانه ترین واژه هارا ناتوان ازسرودنـــ میکنند! رخ ماه گونه ات،لب های نیایش گونه ات چه زیبا عبودیت را به تصویر میکشاند گویا پیشانی موحدت همه عمر آشنا به خاک بود! آخ که چه جلالــــے میدهد به بندگے این رازونیازهاے خالصانه ات! زندگے را با رنگ دعا در کامِـ بشر ریختے تو سراســر سـِرُّ و رازی! بند بند اینْــ کتاب خبراز دل مجنونـــ تو میدهند....صحیفه سجادیه را میگویم که دستانت ذخیره سازش کردند بر تـاریخ ابدیت! ای چهارمین نـــــور ! در طلعت عاشقانه دعاهای قبل نمازتْ تا سلام آخر نمازهایت، دلی نجوای عاشقانت را هم بشنــو! ای تب دار کربلای حسین! در آسمان شبِ دلــ عمویتْ ، تو ستاره اش بودی و قوتِ قلبِ شجاعشــ! تب از تواضع حضورت عرقِ شرم ریخت! آرے اینچنین بود رسمِ عاشقانِ کوے تو! ای نور چشمِ حسین! کویــــرجهل من را با دریای بی کران معرفتت سیراب میکنی؟! در "شهر الرمضان" در ادعیه سحر به هنگامهٔ الله اکبر،سجده های شیرینت را یادم مے اندازی!؟ شوق بندگےرا چه؟! درخیالِ مُشَوَشَمْ به پرواز در میاورے؟! تا شاید این پرستوهای صبحدم همراه دل بیقرارمـــ باشند! آری..تو "زین العابدین"را در وصف معنایش جان دادی... [تقدیم به حضرتِ سجاده نشینـــــْ❤️] @tasmim_ashqane
از خاطرہ‌ے چادرے شدنش تعریف میڪرد..⇣ ↫میگفت: رمضان بود خواستم براے ◥میهمانے خدا◣ بهترین لباس را بپوشم... وابستہ شدم♡ @tasmim_ashqane
•|♥|• تـا در طَلَبِ گوهــَـرٍ کانے،ڪانے 🌸 تــآ در هوســـٍ لُقمهٔ نانی،نانے اینْ نُکتِه اگـًــر رمــزبدانی،دانے 🌸 هرچیز ڪه در جستًنٍ آنی،آنے @tasmim_ashqane
•|♥|• خُدا بر شآنه هاے کوچَکِ انسانـــ دست گذاشتْ وگفت: "یادتْ میایــَد تورا با دو بالــــ آفریده بودم!؟ زمینــ و آسمانْــ🌸 براے تو بود.امــا تو آسـمان را ندیدے. راستے عزیزم، بالهایت را کجا جا گذاشتے؟! [انسانـ] دست بر شانـه هایشـ گذاشت و جای خالے چیزی را احساس ڪرد. آن وقت روبـــه خدا کرد و گریستــ ! @tasmim_ashqane
امام قبله نشین درگاهت!.docx
16.6K
مناجات تو سکوت شب را میشکست! ماه،شرمگین از لبِ مذکور تو از حضور خود، عباء داشت! @tasmim_ashqane
قسمتے از رمانــٍ خریـد عروسـے♥| با نگرانی تمام گفت:😰 _سلام علی آقا...مےخواستیم برای خرید جهیزیه بریم بیرون ...امکان داره تشریف بیارید؟.. - شرمنده مادرجان، کاش زودتر اطلاع می دادید...من الان بدجور درگیرم و نمی تونم بیام ...هر چند، ماشاء الله خود هانیه خانم خوش سلیقه است... فکر می کنم موارد اصلی رو با نظر خودش بخرید بالاخره خونه حیطه ایشونه.. اگر کمک هم خواستید بگید... هر کاری که مردونه بود، به روی چشم.. فقط لطفا طلبگی باشه... اشرافیش نکنید...😊 مادرم با چشم های گرد 😳و متعجب بهم نگاه می کرد ... اشاره کردم -چی میگه؟... از شوک که در اومد، جلوی دهنی گوشی رو گرفت و گفت... _میگه با سلیقه خودت بخر، هر چی می خوای... دوباره خودش رو کنترل کرد... این بار با شجاعت بیشتری گفت... _علی آقا، پس اگر اجازه بدید من و هانیه با هم میریم...البته زنگ زدم به چند تا آقا که همراه مون بیان ولی هیچ کدوم وقت نداشتن... تا عروسی هم وقت کمه و ...بعد کلی تشکر،گوشی رو قطع کرد... هنگ کرده بود... چند بار تکانش دادم... مامان چی شد؟... چی گفت؟... بالاخره به خودش اومد... _گفت خودتون برید.. دو تا خانم عاقل و بزرگ که لازم نیست برای هر چیز ساده ای اجازه بگیرن... و...برای اولین بار واقعا ازش خوشم اومد ... تمام خریدها رو خودمون تنها رفتیم.. فقط خربدهای بزرگ همراه مون بود... برعکس پدرم، نظر می داد و نظرش رو تحمیل نمی کرد... حتی اگر از چیزی خوشش نمی اومد اصرار نمی کرد و می گفت.. شما باید راحت باشی.. باورم نمی شد یه روز یه نفر به راحتی من فکر کنه ... یه مراسم ساده... یه جهیزیه ساده... یه شام ساده... حدود 60 نفر مهمون.. پدرم بعد از خونده شدن خطبه عقد و دادن امضاش رفت... برای عروسی نموند.. ولی من برای اولین بار خوشحال بودم... علی جوان آرام، شوخ طبع و مهربانی بود..☺️😍 ✍نویسنده: 🚫 @tasmim_ashqane
|♥| مثلــٍ گلابْ🌸 به گل آب بدهی گلاب می‌دهد. یعنی بهترش را به شما برمی‌گرداند. خدا دوست دارد مثل گل باشیم. قرآن می‌فرماید: هنگامی که شما را احترام کردند شما زیباتر احترام کنید.... { وَاِذا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بأحسَنَ مِنها } نساء/۸۶ @tasmim_ashqane
☺️🍃 در پَس آرام ترین لحظاتِ آن دخترک∞ مدام چشمانِ تو دل آشوبشْـٓـ میکرد! [شهیـــد محمدابراهیـم همت•❤️•] @tasmim_ashqane
☺️🍃 پلک هایمـ را برهم نمیزنم حلقهٔ اشکانِ دیده امــ بیقرار هواے آن تشنه بےسر دارند🌙 [شهیـــــد محسنــ حججے🌸🍃] @tasmim_ashqane
قسمتـــے از رمانـــ دستپخت معرکــه🌸🍃 چند لحظه مکث کرد ... زل زد توی چشم هام... _واسه این ناراحتی، می خوای گریه کنی؟...☺️ دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و زدم زیر گریه ... 😭 _آره... افتضاح شده... با صدای بلند زد زیر خنده...😃با صورت خیس، مات و مبهوت خنده هاش شده بودم... رفت وسایل سفره رو برداشت و سفره رو انداخت ...غذا کشید و مشغول خوردن شد ... یه طوری غذا می خورد که اگر یکی می دید فکر می کرد غذای بهشتیه ... یه کم چپ چپ ... زیرچشمی بهش نگاه کردم ... - می تونی بخوریش؟ ... خیلی شوره ... چطوری داری قورتش میدی؟ ...😥 از هیجان پرسیدن من، دوباره خنده اش گرفت ...😃 - خیلی عادی ... همین طور که می بینی ... تازه خیلی هم عالی شده ... دستت درد نکنه ...😋 - مسخره ام می کنی؟ ...😥 - نه به خدا ... چشم هام رو ریز کردم و به چپ چپ نگاه کردن ادامه دادم ... جدی جدی داشت می خورد ... کم کم شجاعتم رو جمع کردم و یه کم برای خودم کشیدم ... گفتم شاید برنجم خیلی بی نمک شده، با هم بخوریم خوب میشه ... قاشق اول رو که توی دهنم گذاشتم ... غذا از دهنم پاشید بیرون ... سریع خودم رو کنترل کردم .. . و دوباره همون ژست معرکه ام رو گرفتم ... نه تنها برنجش بی نمک نبود که ... اصلا درست دم نکشیده بود ... مغزش خام بود ... دوباره چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش ... حتی سرش رو بالا نیاورد ... - مادر جان گفته بود بلد نیستی حتی املت درست کنی ... سرش رو آورد بالا ... با محبت 😍بهم نگاه می کرد ... _برای بار اول، کارت عالی بود ... اول از دستم مادرم ناراحت شدم که اینطوری لوم داده بود ... اما بعد خیلی خجالت کشیدم ... شاید بشه گفت ... برای اولین بار، اون دختر جسور و سرسخت، داشت معنای خجالت کشیدن رو درک می کرد ... ✍نویسنده: 🚫 @tasmim_ashqane
☺️🍃 ماه به بدرقه کدامینْـــ نور رود که این چنین دم از حیاے تو زند♥| چه زیبا عفتت را به رنگِ نور آویختی! @tasmim_ashqane
هوسِ خیال تو!.odt
11.1K
حال وهـواے خیالِ تو دل را به تب وتاب مےاندازد! @tasmim_ashqane
[💚🍃] ﭼﻪ ﺍﻳﺪﻩ ﺑﺪی ﺑﻮﺩﻩ، ﺩﺍﻳﺮﻩ ﺍی ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺳﺎﻋﺖ! ﺍﺣﺴﺎﺱ میکنی ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻫﺴﺖ... اما ﺳﺎﻋﺖ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﻴﮕﻮﻳﺪ؛ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﻭﺭ ﻳﮏ ﺩﺍﻳﺮﻩ ﻧﻤﯽ ﭼﺮﺧﺪ! ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺧﻄﯽ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ میﺩﻭﺩ ﻭ ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ، ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ، ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﻴﮕﺮﺩﺩ... ﺍﻳﺪﻩ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﺩﺍﻳﺮﻩ، ﺍﻳﺪﻩ ﺟﺎﺩﻭﮔﺮی ﻓﺮﻳﺒﮑﺎﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ! ﺳﺎﻋﺖ ﺧﻮﺏ، ﺳﺎﻋﺖ شنی ﺍﺳﺖ! ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻳﺎﺩﺁﻭﺭی ﻣﻴﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺍی ﮐﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽ ﮔﺮﺩﺩ… پنجشنبه است حمدی بخوانیم برای کسانی که خط عمر زندگیشان و شن ساعت شنی زندگیان تمام شد و از میان ما رفتند 🌸 @tasmim_ashqane
#سلطان‌طوســـ❤️ روز هشتم شده و 🌸 روزه گرفت بوے رضا روزه داران را رضا 🌸 محشر ضمانت ميكند @tasmim_ashqane
❤️ . . وقتی پیاده شدیم، بیشتر بچها رفتن سمت وضو خونه.. من رفتم سمتِ غرفه های فرهنگی.. همه چیز تو نظرم جالب بود🙂 کنار هر کدوم از غرفه ها چند دقیقه می ایستادم و نگاه میکردم.. یه جایی شلوغ تر از بقیه ی جاها بود، دقت کردم؛ نوشته بود 👌 . +آقا این پلاکا رو چند میزنید؟! همونطور که سرش پایین بود گفت؛ هشت تومن خانوم هشت تومن😒 تصمیم گرفتم بخرم! +آقا میشه برا منم بزنید؟! باز همونطور که سرگرم کارش بود گفت؛ خانوم برید بعد مراسم برگردید بزنم براتون.. ایششش..😒 رفتم!! فضا پر شده بود از صدایِ مداحی که میگفت(دستمو بگیر/ من نابلدم) از گوشه و کنار صدای خادما میومد که میگفتن مسیر نور های سبز رو برید.. برنامه شروع شده.. برید برسید به روایتگری.. آروم آروم رفتم.. با فاصله های مشخصی پرچم های قرمزی رنگی بود که روش نوشته بود س یه حسی بهم میگفت؛ حیف نیست با کفش راه میری؟! خم شدم کتونیمو در آوردم.. چه خنکای خوبی بود زمینــ😍 وقتی رسیدم برنامه شروع شده بود.. همون گوشه کنار یه بلندایی پیدا کردم و نشستم روی .. صدای زجه بود که به گوش میرسید.. هرکی خودش بود و خلوتش.. چقد اینجا همه چی بی ریا بود.. چرا انقد همه اشک میریزن؟! راوی گفت؛ امروز رفتی طلائیه؟! دیدی سه راه شهادتو؟! رفتی علقمه؟! دیدب اون دوتا جوونو که گمنام اومدن؟؟! نمیخای دل بدی؟! وقتش نیست به خودت بگی آخه تا کی؟! بس نیست این همه بد بودم؟! دوست نداری به امام مهدی سلام بدی؟! باورکن به غیر از تو کسی رو نداره ها.. آقامون.. دستتو بذار روی ، میبینی چقد جاذبه داره چقد خنکه چقد آرامشه؟! بچها اینجا خون ها ریخته شده، ریخته شده تا شماها بشین یار امام مهدی هاااا میخوای برگردی امشب؟! میخوای بگی خدااا بسه غلط کردم منم دیگه میشم آدمِ خوبی؟! میخوای؟! امشب شبه ، بله رو‌میدی به امام مهدیت؟! ببین نگاهش به توعه؟! به خودم اومدم، کل صورتم خیس بود.. شوریِ اشکو کنار لبام احساس میکردم.. به خودم اومدم دیدم مشتم پر از خاکه.. به خودم اومدم دیگه من منه قبل نبودم.. به خودم اومدم و دیدم تو دلم طوفانه!! شب بله برونه؟! امام مهدیم!؟! غلط کردم؟! صدای گریه ام بلند شد.. [😔💔] @tasmim_ashqane
. عشق بازے های منـــ🌸 رویای مبهَم ده قدمی حرمش! اکنون نصیبت شده ای دل... حوالیِ همین ساعتها.. را تصور شو.. زیر نور آفتابِ نرمِ ، وسط صحن حرم.. رو به روی ، باشی و .. زانوهایت را درسینه جمع کنی و با گردن کج.. آرام بگویی؛ !! همین یک جمله را دانه دانه میغلتاند به چهره ات.. پر از بغض و حرف و ناگفته آمده بودی که تمامش را بر سر مهربانِ دلت خالی کنیآ ، اما یکهو میشوی.. انگاری نسیم خنکی از میوزد و تو با بغضی فرو خورده میزنی! زیر لب زمزمه میکنی: تمامِ زندگیَم فدایِ همین ثانیه هایی که نفس میکشم، گله ها بماند برایِ بعد.. . . ❤️ http://eitaa.com/joinchat/1437335562C2cab2651e2
سلامـ دوستانـ حالتونـــ خوبه؟! حال دلتون چی؟! خوبه؟؟ دیدید چقد زود داریم میریم به پیشواز دهه دوم ماه مبارک؟ این چقد زودا عمرنا...عمر! تا حالا چن نفرمون لحظه اذان صبح وقتِ دعای سحر که همه این حس و حال پا شدنامون به این دعاست مفاتیح گرفتیم دستمون به نیت آقامون یه دعاے عهد خوندیم؟؟ تو حالِ خودتون شده بگید ماه رمضون تو ودعای سحرت ولی من الان دلم پی یه دعای عهدِ؟؟ اصلا هستیم که نخواییم این دورکعتی زود تموم نشه تا با نماز عشق کنیم؟ هستیم زود تمومش نکنیم و نخوابیدم؟! میخواے صبر و تقوای درونت تقویت بشه؟؟ یه تمرین ساده! تو نماز خوندنات شده مثلا دستت خارش بگیره!؟؟ چیکار کردی؟ اره...نگانکن که چقد سادس اما واقعا وقتی پیش بیاد چیکار میکنی؟ میخارونی؟ ازمن میشنوی بهش محل نزار بهش رو نده! بعد خودتم حس میکنی این نماز با نمازای دیگت عطر دیگه ای داشت! برای یبارم که شده تمرین کن! تو تو محفل عشقی عاشق تشنه ی یارشه! تو تشنه امامت هستے؟؟ دورکعت نماز عشق بخون که بهش دل بدی حواست فقط وفقط باشه پے حس و حال شیرینش! التماس دعای حالِ خوبِ دلتون! الله اکبــــــــر....❤️🍃 @tasmim_ashqane
دلنوشتــه هاے منــ🌸🍃 [ایمانـــ ترانـه آدمےست❤️] ای آسمان آبی خیالِ جانان! بشنو که تک گل باغ دلم گله دارد! ز جان و دلِــ این دشت گله دارد،گویا طلوع سوزناک نورِ آسمانت خیالٍ مرهَمے ندارد به راستے اینهمه بی رحمے ز سوی خورشیدت محال نبود؟! طاقتِ این گلِ تشنه طاق شد! اما دریغ از قطره اے آب! ابرِ بی مروت سنگدل گشت، و نور ز نورانیت خویش بالید! و گلِ باغِ دلم همچنان ملتمس قطره ای آب! چرا نمیدانند، گل بوته های حوالی باغ اند که به آسمان بیرحم تو جلاء میدهند؛ و باز هم رنگِ طراوت را در دلِ باغ بی معنا نمیگذارند! اخر اینهمه پژمردگے سزای طراوتِ گل بود؟ دیگـر روزنه هاے شبنمـِ امیدش عطر ناامیدی را سر میدهند انگـــار؛ ابرها یادشان رفت که تبَسُـم این گلها انگیزه باریدنشان بود! کجاست آن زمانی که گل ز شکفتنش ابرهارا به باریدن دعوت میکرد، ولیکن اکنون ابرها ز پشت خورشیدت دل به باریدن نمیدهند! در تب و تاب نفس هاے آخرش نسیم بیخبر از عطشانیتِ تک گل باغ، ترانهٔ باران را سرود وابر چاره ای جز باریدن نداشت! از ان پس نسیمِ باران؛ در دل این دشت، شد ایمانِ آن گل... آری ای جانانِ من از یار دلداده ات بشنو باز که ایمان نیز ترانه آدمے ستــ❤️ دلداده بی ایمان میمیرد و گل بی آب و نسیم خویش! @tasmim_ashqane
. . روزِ شده و ذکر هر لب است عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان (عج) . . [صبحتــ بخیر آقاے منـ] 💔 @tasmim_ashqane
❤️🍃 سلام عزیزانــ! طاعات و عبادات شبِ دوازدهم هم رفت.. منتظرِ دعاے سحـــــر روزِ سیزدهمیم! کیا الان آهِ حسرت کشیدن؟! کیا دلبری رو در وادی درگاه حضرت عشق معنا کردن؟! اون هم با زبون روزه ؟! بچها بزاریم... "دلمون با عشق بازی هامون به خدا غبطه بخوره!" غبطه خوردن شاید مقدمه ی قدمِ های تو برای تقرب جوییدن به خدا باشه! واقعا اصلا از این حالِ و هوای معنوے تون کیه که غبطه نخوره؟ راستی بچها حواستون به آقای تشنه لب هم باشه هاا..... میگے چطـــور!؟ همین که دلت هوای یه زیارت عاشورا کنه یعنی حواست هست همین که تو سفره افطاری،وقتے داری روزتو باز میکنے بگی "یا تشنه لب کرب و بلا" یعنی حواست هست! وقتی که شیرینی ربناے دمِ اذان، تو دلت رسوخ میکنه و تو پر میشی از آرامش ذات حق یعنی یکی هست که حواسش بهته! غیرٍ اینه؟ وگرنــــه چرا گفته تو به یادم باش من خودم حالِ دلتو خوب میکنم! چرا گفته "الا بذکــــــرالله تطمئن القلوب" هرجــــورے میخای حساب کنی میبینی هیج جوره نمیتونی منکرِ این آرامشه بشـے! ای آرامش جانِ دلِ بیقراران! نظری به نگاه ملتمسم میکنے؟ نگاهی به این دلِ خسته که ده قدمے گنبد طلاییه را میخواهد می اندازی؟! التماسِ دعای حال خوبِ دلتون! @tasmim_ashqane
گاهی برای با بودن بهایی جز بی ماندن نیستــ♥| 🍃 ❤️ @tasmim_ashqane
!❤️ شبی که از اعتکاف اومده بودمـــ😌 خستگی از سر و روم میبارید😓 پاهام کبود شده بودنـــ و وقتی مینشستم درد بدے رو احساس میکردم..😣 اما برام شیرین بود چون به دلیل نمازهای پی در پی و نماز های شب و اعمال بود😎 اون شب فرداش مدرسه هم داشتم!😫 یه نگاه کلی به اتاقم انداختم و آه از نهانم بلند شد!😕 درحال تمیز کردن اتاقم بودم😐 که انگار یکی دم گوشم گفت: "برو وضو بگیر و نماز شب بخون"😶🍃 اینقد که واضح این صدا تو گوشم پیچید برگشتم که بببینم کیه!😅 کسی رو ندیدمــ🙁 میخواستم بیخیال بشم که کاملا بے اختیار ، اول دلم بعد پاهام به سمت وضو گرفتن رفته بودن... همون موقع یه جمله که عطر ڪنجکاوے داشت توی ذهنم رد شد🙈 اینکه👇🏻 " چیه! " به مادرم گفتم🙁 مادرم گفت: + تواونــ سه شب " فرشته ها به نماز شبات عادت کرده بودنــ😉 " الانم تورو به نماز کردن با یه مکث کوتاهـ +انگار نمیخوان این امرو کنے😊 قوت قلب بود حرفهای مادرمــ🙃 زمانے که برگشتم خونه "دلم گرفته بود ازاینکه سه روز بندگی تموم شد"😢 لبامو تر کردمـ😛 رو به آسمونِ سیاه پوشٍ " خدا " گفتم حکمتتو یجوری بهم بفهمونــ☺️ وقتے نشستم روبه قبلهــ🍃 چهارتا دورکعتی رو که خوندم نمیدونسم از چی حرف بزنمـ😁 لبهام بازهم بی اختیار حرفایے رو میزدن ڪه انگار وظیفشون لرزوندنِ دلم بود و "من" وظیفمـ اشک ریختن!💔 ڪم ڪم داشتمــ بهـ حکمتٍش پے میبردمــ{💚}ــ خدا شده بود تمام حرفامــ "بس نبود هرچے تو مراقبم بودی؟!"😔 "بس نبود هرچے تو حواستْ بهم بود؟!" حالا منــ میخوام حواسم بهت باشهـ😇 غافل ازت نشم! بسه هرچے بخاطر نداشته هامون اشک و ناله و آه سردادیمــ!!😭 برای یک بارم که شده میخوام برای داشته هام بریزم! اشکے که بوے [حَمــد] بده!🙇‍♀ اشکهام ازهم سبقت گرفته بودن! گفتم: خدایا میتونسی بهم ندی چشم ندے. امادادے.. " این جاذبــــه خاکِ زمینت مرا غافل از آسمانت کرده " آسمانے که سمبلِ جلالِ توستْ💎🌈 بچهـ ها✋🏻 بیایم براے داده هاشـ اشکی "تـَــر" تر از عرقِ شرم رو مهمونِ چشمامون کنیمــ😔❤️ این روزها اومدن تا بهونهٔ اشک هاے تو از سرِ پشیمونے و سجده هاے طلبِ مغفرتت باشنـــد🌸|• @tasmim_ashqane
! به کدامـ معشوقهـ رواستــ🍃 که را این چنین دلباختهـ ے آیاتــ عشقش بکند! به ڪدام درگه روم کهـ🌸 ز گناهـ باز ز شرمـ خطابش کنم! به کدام سو رومــ🍂 که دلِ خستـهـ امـ را مددے یارے بکند... دل به کدام عشق سپارم که از فراقــ ڪویت مرحم دلتنگے هاے مداومَم باشد!💔 اے انیسِ خلق و مونس بندگانِ درگهتــ💎 براے دلم قدرے از دعاے میخوانے؟! انگار دلم مجیرها را بیگانهـ استــ🌙 انگار نیاز دارمـ کسے دستِ دلمـ را بگیرد و در خیابان هاے عرش تو باهمــ{🌾❤️} "تَعآلَیّت یا مُرتَجٰے" ها را زمزمه کنیمـ🍃 آرے یافتم... خراسان مقدسِ ، هَمان انیس والنفوس دلهـــا♥️ •🍃• کے میشود دستِ دلمـ به پنجرهـ فولادش دخیل ببندد... ڪے میشود آنجا کنار صحنِ طلایــ[💛]ــے اش صبحدم،خورشیدت شاهد دلِ بي قرارم باشد.. ڪے میشود امیدِ آرزویمـ را جان بخشے•🍃• و آنجــــا من ، ـ ذاکـــِـرـ " سبحانک یا رجٰآءُ تعالیْتَ یا مرتجےٰ " یتْ باشمـ و "اجــرنا من النارِ یا مجیرِ" بعدش هم به پاے تو.. ڪے میشود صِفات تورا به پیش بَرمـ☺️💞 تا دیــــگر تمام بند بندِ این دعا نتوانند از صفات تو بگویند! و دُچــار و محو آرامـش صحنش بشوند.. قدرے هم " اَمن یُجیبِ " باش براے حاجتـِ دل خسته ام.... @tasmim_ashqane