eitaa logo
- هَم‌قرار'
1.1هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
451 ویدیو
27 فایل
• ﷽ ‌ ما آدمی‌زادهاۍ محتاطیم امّا در دل ڪورهٔ آتش، در میانهٔ برافروختگی‌های شعلھ .. #میم_عالی‌نژاد ــ ـ ڪانال‌ وقف مولا'عج ست‌. حذفِ‌نامِ‌‌نویسندگان، موردرضایت ‌نیست؛ به‌حرمت‌ِسورهٔ‌قلم. بهم وصل میشین: @Khadem_eshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ز اشڪ دیده جهان را به آب خواهم بست، کنون ڪه مرهم تو گریه‌ۍ محبین است ..
- هَم‌قرار'
‌ ز اشڪ دیده جهان را به آب خواهم بست، کنون ڪه مرهم تو گریه‌ۍ محبین است ..
‌ هنگامے که به یادِ امام حسین افتادید؛ تردیدی نداشته باشید که حضرت‌؏ هم به یادِ شماست..
- هَم‌قرار'
‌ هنگامے که به یادِ امام حسین افتادید؛ تردیدی نداشته باشید که حضرت‌؏ هم به یادِ شماست..
‌ تو مپندارکه‌مجنون‌سرخود مجنون‌گشت از سمک تا سماکش ڪشش لیلا برد .. -لیلاۍمن؏ 🌿..
1411047487.mp3
2.43M
حسین؏؛ ودیگر هیچ..
- هَم‌قرار'
حسین؏؛ ودیگر هیچ..
‌ ‌ وقتایے که حالت رو خودتم نمےشناختے، وقتایے که هرچے آهنگ و مداحے داشتے حالت رو خوب نڪرد، وقتایے که هرچاره‌ی سابق‌، دیگه ڪارساز نبود،.. بیا سراغِ این (:: . . +سفارش‌شده‌براۍاهلِ‌شب (:🍃
‌ شهادت دل کندن هم دارد ولی اصل دل دادن است.. |• @tasmim_ashqane
•° 🖤🌱 استاد رائفےپور: زمانے که خلیفه سوم رو به شامات تبعید کرد، گمانش این بود که چون در آن منطقه کسے امام‌علے؏ رو نمیشناسه، ابوذر نمیتونه اونجا تفکر امام علے رو ترویج کنه! ابوذر با ، تشَیُعے را به وجود آورد که بعد از ۱۴۰۰ سال به اون میگن: ‌↓ -.حزب‌الله‌لبنان ..💠 . .. 🍃|• @tasmim_ashqane •°
- هَم‌قرار'
🏴|… |بسم رب ڪربلا ۶ | [ .. ] لب های ترک خورده اش مادر را بےتاب کرده، هے گهواره را تکان مےدهد و طفل آرام و قراری ندارد، رباب، علےاصغرش؏ را بلند مےکند و گرم در آغوشش مےفشارد، اشک‌هایش پوست لطیف کودک را تر مےکند، کودک همچنان بےتاب است و گریه‌هایش دل مادر را مےلرزاند، پاهای کوچکش را تکان مےدهد مادر سرش را جلوتر مےبرد و شامه‌اش پر مےشود از رایحه گردن جگر گوشهاش ! چند باره نفسش را با همان رایحه تازه مےکند، بوی بهشت زیر بینےاش مےپیچد، گردنش را مےبوسد و دوباره عقب مےکشد و خیره اش مےشود : عزیز جان و دلم !  علے کوچک من ! طاقت بیار، جان‌ مادر ! عمو عباست (ع) آب مے آورد تاب بیاور تا عمو بیاید ! ناگهان گریه اش شدت مے گیرد و مژگانش خیس تر مے شود ! یادش رفته بود.. عمویے دیگر نیست و این جهان تهے از علمدار است... کسے یال خیمه را کنار مے زند، زینب‌'س' نگاهے به رباب و طفلش مےکند، سپس کودک را به هوای آغوش پدر از مادر مےگیرد، رباب با دلهره به چهره علے کوچکش'ع' مےنگرد، پوست لطیف و لب‌های نازک ترک خورده‌اش را از نظر مے‌گذراند و روی گردنش ثابت مے ماند .. کودکش تازه گردن گرفته است ! . . . حال رباب بود و گهواره ای که خالے از علےاصغر'ع' بود ! آب آزاد شده بود و او رغبتے به آب نداشت! وقتے نوردیده‌اش نباشد، آب که سهل است، دنیا هم مقابل دیدگانش ارزشے ندارد .. دیر بود ؛ برای آزاد شدن آب زود بود ؛ برای بے پسر شدن شش ماه که عمر زیادی نبود ، بود؟ 💔 ✍️به‌قلم سنا لطفے 🍃 پ ن:  نمیدانم اما مادرَم میگفت : بچِه در شش ماهگے تازه گردن میگیرَد ‌‌‌‌‌.. پ ن: طفل من تیر نمےخواست ،  نسیمے بس بود 💔 +به ‌وقت ‌روز ‌هفتم‌ محرم‌ ۱۴۴۲ 💔 . . .. 🖤|• @tasmim_ashqane •°
- هَم‌قرار'
🏴|… #جوهرعشق |بسم رب ڪربلا ۶ | [ #عمرزیادۍنبود.. ] لب های ترک خورده اش مادر را بےتاب کرده، هے گه
‌ کودکے آرام شد بـا لای لاۍِ تیرهـا.. بعد آن گهواره‌ها خواب پریشان داشتند ‌
چہ ‌ڪند که دلش نمےخواهد شمر هم جهنمے شود..؟! :) | | 🏴 |• @tasmim_ashqane •°
‌ قلب انسان ♡ با وجود خداوند لایتناهےست، لذا انتهایے برای آن نمیتوان قائل شد.. :) +قلبِ‌بےانتہا 🌿.. . .. 🖤|• @tasmim_ashqane •°
رباب،کم‌کم برای دلت روضه‌ایے بخوان دارند برای گل پسرت نقشه مےکشند!
- هَم‌قرار'
رباب،کم‌کم برای دلت روضه‌ایے بخوان دارند برای گل پسرت نقشه مےکشند!
‌ همای مرگ امده بود تا قنداق زیبایت را به اسمان برد؛ اما چرا بےخداحافظے؟! 💔
Be harf asone....mp3
11.01M
🏴 مناسبٺ: بہ‌ یاد طفلِ هم قامت با قنداقه ؛ - وقت مرد شدنش بود :) قنداقش، ڪفنش بود... 💔 ▫️|• @tasmim_ashqane •°
| -بہ‌خدا ڪہ باطن خود را به گوشه‌ای از چہره‌ۍ شهر کوفتید!! . . .. |• @tasmim_ashqane •°
دلِ شکسته را سَرِ بریده را اشکِ ناغافل را از چه میترسانید؟! :) -بےنشان..
خدا رحمت کنه مرحوم دشتی رو، مفسر نهج البلاغه، اون اینجوری روضه میخونده، بدون مطالعه حرف نمی زده، مفسر بوده، محقق بوده. می گفت: تا ابی عبدالله صدای علی رو شنید به سرعت اومد سوار اسبش بشه برسه میدان، رکابو گم کرد. هی میخواست سوار شه، دست و پاشو گم کرد. صدا بچه ام از وسط میدون میاد. ان شاءالله هیچ وقت عزیزت وسط نامردا گیر نکنه،سوار اسب شد. . .
میگن اسب پیامبر به هیچ کس بعد از پیامبر سواری نداد ، به جز علی اکبر.. این اسب تعلیم دیده ، راه بلده ، سوار شو میشناسه ، یه نانجیبی از پشت به علی اکبر ‌علیه‌السلام زد ؛ علی اکبر ‌علیه‌السلام تعادلشو از دست داد😭 خودش رو انداخت روی اسب ، که من رو از اینجا ببر.. این اسب راه رو بلد بود ، ولی این خونا ریخت رو چشماش ، اشتباهی رفت توی سپاه دشمن💔 میگن ابی عبدالله دید یه کوچه ای باز شد ، این شمشیرا رفت بالا نیزه ها رفت بالا... هرچی کینه داشتن زدن! ...
‌ عاشقان را بگذارید بنالند همه! مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید .. + عالم از ناله‌ی عشاق، مبادا خالے :) .. 🖤|• @tasmim_ashqane •°
- هَم‌قرار'
‌ عاشقان را بگذارید بنالند همه! مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید .. + عالم از ناله‌ی عشاق، مباد
‌ حسین‌جان؛ به موی سفید پیرغلامات موی ما تو گناه سفید نشه؛ ما تو روضه‌هات پیر بشیم..
- هَم‌قرار'
‌ حسین‌جان؛ به موی سفید پیرغلامات موی ما تو گناه سفید نشه؛ ما تو روضه‌هات پیر بشیم..
‌ حرام باد مرا زندگے بدون حسین ‏ز لحظه‌اۍ که نشد خرج او پشیمانم..
Sorkhie Har Ghoroob-.mp3
6.18M
‌ اۍ باد صبا، برسون بہ حسین؏ سلامِ مرا 🌿..
- هَم‌قرار'
‌ اۍ باد صبا، برسون بہ حسین؏ سلامِ مرا 🌿..
‌ علنے معصیتش کردمُ او باز، گذشت آبرو پیش بقیه علناً داد به من .. -آبروۍدوعالم؛
🍃 اگر شما مخلصید، چرا چشمه‌هاى حکمت از قلب شما به زبانتان جارى نشده، با این که چهل سال است به خیال خود، قربة إلےالله عمل مےکنید. با این که در حدیث وارد است که کسے که از براى خدا چهل صباح، اخلاص ورزد، چشمه‌هاى حکمت از قلبش به زبانش جارى گردد، پس بدان اعمال ما براى خدا نیست و خودمان هم ملتفت نیستیم و درد بےدرمان همین جا است.. واى به حال کسے که با نماز و طاعتش، وارد جهنّم شود. 🌿|• @tasmim_ashqane •°
هدایت شده از عطࢪیاس⁦
پدر به علی اکبر گفت که پیش رویم، مقابل چشمانم راه برو..! و او راه رفت. چه می‌گویم؟ راه نرفت. ماه را دیده ای که در آسمان چگونه راه میرود؟ چطور بگویم؟ طاووس خیلی کم دارد. اصلا گمان نکن که سرو، پای راه رفتن داشته باشد! نه، پای راه رفتن نه، قصد خرامیدن داشته باشد‌... و حسین سر بر آسمان بلند کرد و گفت شاهد باشد خدای من...! جوانی را به میدان می‌فرستم که شبیه ترین خلق به پیامبر توست در صورت ، در سیرت، در کردار ،در گفتار و رفتار.. تو شاهدی خدای من که ما هر بار برای پیامبر دلتنگ میشدیم، هر بار جای خالی پیامبر، جانمان را به لب می رساند به او نگاه می کردیم... [پدر، عشق و پسر ..📚 ]