eitaa logo
- هَم‌قرار'
1هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
452 ویدیو
27 فایل
• ﷽ ‌ ما آدمی‌زادهاۍ محتاطیم امّا در دل ڪورهٔ آتش، در میانهٔ برافروختگی‌های شعلھ .. #میم_عالی‌نژاد ــ ـ ڪانال‌ وقف مولا'عج ست‌. حذفِ‌نامِ‌‌نویسندگان، موردرضایت ‌نیست؛ به‌حرمت‌ِسورهٔ‌قلم. بهم وصل میشین: @Khadem_eshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ عاشقان را بگذارید بنالند همه! مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید .. + عالم از ناله‌ی عشاق، مبادا خالے :) .. 🖤|• @tasmim_ashqane •°
- هَم‌قرار'
‌ عاشقان را بگذارید بنالند همه! مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید .. + عالم از ناله‌ی عشاق، مباد
‌ حسین‌جان؛ به موی سفید پیرغلامات موی ما تو گناه سفید نشه؛ ما تو روضه‌هات پیر بشیم..
- هَم‌قرار'
‌ حسین‌جان؛ به موی سفید پیرغلامات موی ما تو گناه سفید نشه؛ ما تو روضه‌هات پیر بشیم..
‌ حرام باد مرا زندگے بدون حسین ‏ز لحظه‌اۍ که نشد خرج او پشیمانم..
Sorkhie Har Ghoroob-.mp3
6.18M
‌ اۍ باد صبا، برسون بہ حسین؏ سلامِ مرا 🌿..
- هَم‌قرار'
‌ اۍ باد صبا، برسون بہ حسین؏ سلامِ مرا 🌿..
‌ علنے معصیتش کردمُ او باز، گذشت آبرو پیش بقیه علناً داد به من .. -آبروۍدوعالم؛
🍃 اگر شما مخلصید، چرا چشمه‌هاى حکمت از قلب شما به زبانتان جارى نشده، با این که چهل سال است به خیال خود، قربة إلےالله عمل مےکنید. با این که در حدیث وارد است که کسے که از براى خدا چهل صباح، اخلاص ورزد، چشمه‌هاى حکمت از قلبش به زبانش جارى گردد، پس بدان اعمال ما براى خدا نیست و خودمان هم ملتفت نیستیم و درد بےدرمان همین جا است.. واى به حال کسے که با نماز و طاعتش، وارد جهنّم شود. 🌿|• @tasmim_ashqane •°
هدایت شده از عطࢪیاس⁦
پدر به علی اکبر گفت که پیش رویم، مقابل چشمانم راه برو..! و او راه رفت. چه می‌گویم؟ راه نرفت. ماه را دیده ای که در آسمان چگونه راه میرود؟ چطور بگویم؟ طاووس خیلی کم دارد. اصلا گمان نکن که سرو، پای راه رفتن داشته باشد! نه، پای راه رفتن نه، قصد خرامیدن داشته باشد‌... و حسین سر بر آسمان بلند کرد و گفت شاهد باشد خدای من...! جوانی را به میدان می‌فرستم که شبیه ترین خلق به پیامبر توست در صورت ، در سیرت، در کردار ،در گفتار و رفتار.. تو شاهدی خدای من که ما هر بار برای پیامبر دلتنگ میشدیم، هر بار جای خالی پیامبر، جانمان را به لب می رساند به او نگاه می کردیم... [پدر، عشق و پسر ..📚 ]
‌ یڪ ‌پسر ڪافے بود!
- هَم‌قرار'
‌ یڪ ‌پسر ڪافے بود!
‌🏴|… 🌿.. [ یڪ پسر! ] به تمنا وُ طالب بودنت، به حاجت حضور مداومت، به التیام زخم ملتهبت، به گره‌ی کور گنهڪارت، به بهانه آشفتگے بهایمت، به بیان از بیانات، قصه خلاصه نمےدانم! نقطه‌ۍ انتهاۍ خط قصه‌ی یار، آنجایے بر خط قرار مےگیرد که درد یار، درد عاشق نیز باشد! که تفسیر الم در سینه‌ی معشوق، عاشق را روانه‌ی بیابان ڪند! بدایت قصه‌ی یار، با عشق است و نهایتش، ملزم به درک درد! ملزم به فهمِ الم! ملزم به شناخت و سیر در انفس! فهم مشقت‌ و محنت‌های یار، ‌راه طویل مےطلبد و سِرِ عشق! سِر عشق که در راه طویل به میان آید، سِر مرگِ مبدل از شہادت، سرباز مےکند :).. آرام‌تر شدن اندوه جگرسوز مشقت‌های شما را، تنها شاید بشود با چاره‌جویے از اهل آسمان طلب کرد؛ آسمانے که آن‌روز شاهد بود بر برق سکه‌ها و خاک باقےمانده بر شمشیرها.. آسمانے که آن روز شاهد بود قاصد را که به امضای میثاق‌شکنان، قصد صیادان مےشود! آسمانے که مےدانست خون یڪ پسر کافےست برای شکستگے کمر پدر! ... ✍ | . . .. 🏴|• @tasmim_ashqane •°