eitaa logo
☆تسنیم قرآن☆
812 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2.9هزار ویدیو
14 فایل
"السلام علی من اتبع الهدی" به یاری خدامطالب ارائه شده درکانال شامل: مناسبتها،پاسخ به شبهات،ختم واذکار،تفسیر ونکته های قرآنی،فضایل اهلبیت(ع) ودانستنیهاو...میباشد.امیداست مرضی خدا و مفید واقع شود.التماس دعا ✨فرج امام زمان(عج) صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: 🌺🍃بر در نوشته شده است ؛ هر چیز راهی دارد و راه رسیدن به شادمانی در آخرت چهار چیز است :👇 💖✨دست محبت بر سر کشیدن 🌹✨مهربانی با زنان 💖✨کوشیدن در رفع نیازهای 🌹✨دلجویی از و 📗مستدرک الوسائل؛۷،۱۲۴ 🌸🍃🌺🍃🌼 ✨@tasnimquran✨تسنیم قرآن
🕊🍃🕊️🍃✨ 🍃🕊🍃✨ 🕊🍃✨ 🍃✨ ✨ ⭕ ...👌 ✍️حاج آقا تعریف میکرد: پدرم در چهل سالگی از دنیا رفت و من شش ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم ، در شش سالگی که کمی خواندن و نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم کرده بود تا بر بنویسند مفهومش چیست ؟!🤔 ✨( در بزم غم ، مرا یاد کنید )✨ ✔️بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده ؟؟🤔 روزی در سن حدودا بیست سالگی در کوچه میرفتم که مردی حدودا پنجاه ساله که نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست !!! وقتی آرام شد راز گریستن خودش را برای من اینگونه تعریف کرد : در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشون بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند. از قضا نامزدم سرویس زیبا و‌ بسیار گرانی را انتخاب کرد ، من که همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم ناگهان پدرت گفت : حسین آقا قربان اسمت ، با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی که در خانه مان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان ) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد . من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم و در دلم به خودم میگفتم: ❗ کدوم بدهی؟ ❗کدوم بنایی ؟ من طلبی از حاجی ندارم !!🤔 بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ ، بلکه صد تومان خرج عروسی ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد. گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها شنیدم حاجی عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته. آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم . وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده؛ زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت وقتی زنم آرام شد؛ از او پرسیدم تو چرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد : آنروز بعد از خرید طلا؛ چون چادر مادرم وصله دار بود ،حاجی فهمید که ما هم فقیریم ، شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در میزند ، من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند؛ که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است. حواله ی آقا امام حسین علیه السلام است ، لطفا ؛ به دامادتان نگویید که من دادم !! تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد، باز هر دو به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبایی با ما کرده ، بگونه ای که آنروز پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید. و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم !!! وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم، فهمیدم که پدرم ، همانگونه که در امام حسین علیه السلام بر سر می زده، دست نوازش بر سر هم می کشیده ، همانگونه که در عزاء بر سینه میزده مرهمی به سینه هم بوده ، و همانگونه که برای عاشورا سفره نذری مینداخته هرگز دستش به مال مردم نبوده . و یک حسینی حسینی راستین بوده است .....🤗 ✅ اینگونه است..👌👌 ⭕✨🌸✨⭕ @tasnimquran ✨ 🍃✨ 🕊🍃✨ 🍃🕊🍃✨ 🕊🍃🕊🍃✨