به این فکر کردید که چرا در جهان پیشا تجدد چیزی به نام اوقات فراغت و تفریح چندان شناخته شده نبوده؟ آیا مردم از کار کردن خسته نمیشدند؟
بُعدِ گاهشمار مدرنیته به انسان میآموزد زمان را اندازه بگیرد و زندگی اش را در ظرف زمان بسنجد؛ کار، زندگی، تفریحات و همه چیزش را. آنگاه یک قسمت از زندگی را برای لذتبردن کنار میگذارد و بقیه زندگی را معطوف به آن تنظیم میکند. کار، شر، رنج و شکنجهای است برای تمهید و فراهم کردن امکان لذت در بخش دیگری از زندگی مثلا در پایان هفته یا تعطیلات سال نو. ولی وقتی زندگی و کار از زمان لذت تفکیک شد، لذتِ محدود به زمان و مکان، خودش به فشار مضاعف روانی تبدیل میشود. سوژه مدرن، برای لذت بردن در بخشی از زندگی، تحت فشار زمانی است که به سرعت میگذرد و گویی از ابتدا نگران به پایان رسیدن آن است.
اما انسان پیشاتجدد غالبا کارش، هنرش بوده و آفرینندگی او در صناعت، طبیعت و خدمت، بخش اصلی و معنابخش زندگیاش بوده است. برای او کار، شر نیست و زندگی به رنج و لذت تقسیم نشده است.
مفهوم افسردهی بازنشستگی در سنین میانسالی را با نشاط سالخوردگانی که در جهان سنتی خود تا روزهای پایان عمر با جدّیت به کارشان مشغولند، مقایسه کنید.
#یادگاری
🖋وحید یامینپور
- گفت: هیچ چیز نباید مانع آرمان بزرگ انسان یعنی "آزادی" بشود و این آرمان فرزند لیبرالیسم است و جمهوری اسلامی اینرا بر نمیتابد.
+ گفتم: #آزادی را از کجا بیاوریم؟ و چگونه میشود آنرا از جایی به جایی بُرد؟
- حداقلش این است که درها را به روی آمریکا نبندیم و به جای دشمنی، مذاکره کنیم.
+ چطور یک کشور مثل آمریکا یا یک تفکر مثل لیبرالیسم میتواند همزمان مظهر آزادی و مظهر جنگ و تجاوز و کشتار باشد؟ آیا این دو همیشه با هم است؟ یعنی در لیبرالیسم، آزادی و خشونت همزادند؟
- تو حق نداری به خاطر عملکرد یک کشور در حمله و تجاوز، در آرمان آزادی و لیبرالیسم خدشه کنی. حساب ایندو جداست.
+ ولی موضوع محدود به یک کشور نیست. اروپای پیش از جنگ جهانی اول هم تا قبل از اینکه از غم بیآلتی افسرده شود، هرجا دستش رسید خاطره استعمار و کشتار بهجا گذاشت.
تاریخ فلسفه غرب جدید به ما میگوید که سوژه مدرن از ابتدا به طور توأمان، آزادی و غلبه(ولو با قهر و خشونت) را دنبال کرده است.
آزادی برای آمریکا، به معنای امکان غلبه است. وسیله ای است برای صادر کردن و توسعه دادن خودش به هر نقطهای
- به هر جهت انسان به آزادی نیاز دارد تا به رشد و کمال برسد.
+ قبول؛ حالا بگو کدام رشد و کمال؟ زمانیکه حافظ و سعدی و مولوی و ابن سینا و ملاصدرا داشتیم مگر دوران پادشاهی و استبداد نبود؟ و حالا که جهان غرب دموکراسی دارد مگر تعداد گوته و شکسپیر و مایستر اکهارت و کییرکگورش بیشتر شده؟
- میخواهی بگویی به انسان برای کمال به "آزادی" نیازی ندارد؟
+ میخواهم بگویم شاید تو از آزادی معنای غلطی را به رسمیت شناختهای. معنایی که آنروی سکهی خشونت و تجاوز است و خانهاش جایی مثل آمریکاست که نه تنها مظهر رشد و کمال نیست که نمایشگاهی از دنائت و سقوط اخلاق انسانی است. آزادی هم به سرنوشت مفاهیم ديگری مبتلا شده که از معنای اصلی تهی و با مجموعه ای از مشهورات مبتذل انباشته شدهاند.
#یادگاری
#زن_زندگی_آزادی
🖋وحید یامینپور
ما آزادتریم یا انسانی در ۳۰۰ یا ۷۰۰ سال پیش؟ همیشه از خودم میپرسم شیخ انصاری چطور تمام زندگیاش را رها کرد و قدم در سفری گذاشت که نه مقصدش معلوم بود و نه مسافتش و نه مدت زمانش؟!
مرتضی از دزفول به بروجرد رفت، از آنجا به اصفهان، از آنجا به کاشان...
صاحبدل فرزانهای را گوشهای از کویر پیدا کرد و سه سال همانجا ماند تا بیاموزد.
همانطور که سعدی، همانطور که غزالی، همانطور که مولوی، همانطور که ملاصدرا...
آزاد و رها، هزاران فرسخ را بدون معلوم کردن هدف طی میکردند؛ بدون ویزا، بدون بیمه، بدون اینکه در دسترس باشند، بدون رزرو بلیط و هتل... بدون محاسبهی جایگاه و سود و زیان و بدون دغدغهی بازنشستگی و حساب بانکی...
حالا ما بیمه و حساب بانکی و امکان رزرو اینترنتی بلیط و هتل و فاند و گرنت و... را داریم، ولی مثنوی معنوی، اسفار اربعه، رسائل و مکاسب، بوستان و گلستان، کیمیای سعادت و هیچ چیز دیگری شبیه به آن نداریم.
گمان میکنیم آزادتریم، ولی گویی مدرنیته بزرگترین زندان تاریخ بشر را ساخته، زندانی با خوراک نیهیلیسم.
#یادگاری
🖋وحید یامینپور
شاید کوتاهترین تعریف انتظار "تمهید یک زندگی مومنانهی فردی و جمعی به عنوان زمینهی یک اصلاح جهانی" باشد.
همین تعریف در ابعاد جهانوطنگرایانهاش میشود: "انقلاب اسلامی". انقلابی که بنا دارد در روند جهانی شدنِ حکومت صهیونیستیِ طاغوت اخلال ایجاد کند و امکان قدرت فردی و جمعی مسلمین را در برابر آنها توسعه دهد. آیا انقلاب اسلامی در این ۴۴ سال چنین نکرده؟ تصور کنید بدون انقلاب اسلامی منطقه ما چه شکل و جغرافیایی داشت. آیا بدون ما، در این نیم قرن، ایدهی شیطانی سیطرهی کامل صهیونیستها بر جهان اسلام تحقق نیافته بود؟ انقلاب اسلامی پروژهی صهیونیستی امریکا را در دیوارهای خود زندانی کرد و تمام پروژههای جهانی آنها را با اخلال مواجه کرد.
و البته آنها هم دست بسته نبودند و همچنان با انواع تحریمها و جنگ ترکیبی در جدال آخرالزمانی با سربازان مهدی موعود هستند.
این تفاوت تعریف انتظار از نظر امام راحل است با تعریف رمّالان و منتظران افسردهای که دل به احتمالات سپردهاند.
آنها که از نقش تاریخی انقلاب اسلامی در فرآیند انتظار موعود سر در نمیآورند، فشار دشمن بر ایران را ضعف جمهوری اسلامی تلقی میکنند! درحالیکه این فشارها دست و پا زدن و واکنش آنها به پیروزی تاریخی ما و شکست پروژههای آنهاست.
#یادگاری
🖋وحید یامینپور
✴️عارف کسے است کہ خدا را از راه مهر و محبت پرستش مے کند نہ بہ امید ثواب و نہ از ترس عقاب
#علامه_طباطبایی
ما وقتی با عمل یا موضوعی در نسبت با خود مواجه میشویم، ناخودآگاه به "سود و زیان" آن میاندیشیم. اینکه "هر چیزی به چهکار میآید؟ و چه فایدهای دارد؟
این عمیقترین گمراهی ماست. یک بیماری دیرپا، که از عوارضش انکار خود بیماری است.
ما زانو زدن در برابر هیبت و شکوه حیرت و لذت انس را از یاد بردهایم. آیا توان دست شستن از جستن سود و زیان را داریم؟ آیا سودای حظّ نفس دست از سر ما برمیدارد؟ آیا ورای سود و زیان، کاری از ما سر میزند؟ مثل حافظ که گفت:
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چارتکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست
حتی در عبادات هم گرفتار این سوداگری هستیم؛ فرمود: عبادة التجار!
ولی نوعی از اعجاز در برخی عبادات هست که در متن سوداگری با خدا شما را به ناگاه به ورای سود و زیان بالا میکشد.
شاید بهترین مثالش اشک بر اباعبدالله باشد. ممکن است کسی به طمع انبوه ثواب و وجوب بهشت که در روایات آمده به آن رو کند، اما دقیقا در لحظهای که زلفش به زلف یار گره خورد و طعم انس با یاد او در کامش نشست، فانی میشود و در برابر هیبت ولیّالله زانو میزند و محو زیبایی و شکوه او میشود. این لحظه، تنها لحظه فراتر رفتن از پستی دائمی و سوداگری بیمارگونه ماست. لحظه، لحظهی عشق است و نوشیدن از آب حیات. باقی لحظات که ما عاقلانه سوداگری میکنیم، همه مُردگی است.
حافظ ار آب حیات ازلی می خواهی
منبعش خاک در خلوت درویشان است
#یادگاری
"پوچگرایی" ترجمهی بسیار نارسا و بدی برای "نیهیلیسم" است، حتی بدتر از اینکه "اومانیسم را "انسانگرایی" ترجمه کنیم.
نیهیلیسم، کشف فلسفی بزرگی برای توضیح عالم ماست.
فیلسوف کاشف نظم عالَمی است که انسان در هر دوره در آن به سر میبرد. نیچه مخترع نیهیلیسم نیست یا بنا نیست بیخدایی را تجویز و توصیه کند، بلکه او محاکات کننده وضعی است که در آن بود و نبود خدا یکسان است. فلسفه بیرون از فیلسوف است و فیلسوف به آن راه می یابد و با آن یگانه میشود و سپس آنرا بر زبان میآورد.
بشر جدید پس از دو هزار سال فهم متافیزیک از خدا و ماوراء، با آلت قتالهی سوبژکتیویته، خدا را زخمی کرده است و خدای دستساز خود را جای آن نشانده است.
این پرسش ابراهیم نبی (ع) در تاریخ باقی است: قَالَ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ؟!
آیا آنچه با دست خود ساخته و پرداختهاید، میپرستید؟!
➕➕➕
خدا، مرده است و خدای دستساز، تکنیک، گوگل، هوش مصنوعی، گوشی هوشمند... و آنچه که ما را از تفکر، ریاضت، خلوت و ذکر در محضر یک حقیقت متعالی بینیاز کرده، به خود میخواند... ما با آن خو گرفتهایم(ذکر) و به آن گوش میسپاریم(عبادت) و با آن آرام میشویم(ایمان) و به آن اتکا میکنیم(توکل) و از قدرت و سرعت و دقتش به وجد میآییم و تحسینش میکنیم(تسبیح)... ساینس و تکنولوژی پروردگار بشر جدید است. ما را در دامان خود میپرورد و ما با آن انس میگیریم و از نبودنش به وحشت میافتیم.
آرام آرام در جانمان واگویهای صدایش را بلند میکند که خدای قرآن، آنکه خلقت آسمانها را بر ستونهای نامرئی میداند، سخن علمی و دقیقی گفته یا آنچه تلسکوپهای غولپیکر ماژلان و هابی-ابرلی گزارش میکنند...
و آیا الگوریتمهای پیچیده در پس و پشت پلتفرمها و شبکههای اجتماعی در کشف تمایلات و نیازهای ما باهوشتر از ملائکهی رقیب و عتید نیستند؟
و آیا پاسخهای خیرهکننده هوش مصنوعی از مکاشفات و معاینات اهل معنا در کشف علل حوادث و چرایی امور عالَم، اطمینانبخشتر نیست؟
و اساساً چه نیازی هست که انسان، معنا و بنیاد ارزشمندی و معناداری امور را در جایی بیرون از خودش جستجو کند؟
ما احترام خدا را نگه میداریم ولی در جانمان چندان به او و دستگاه غیرعلمیاش اطمینان نداریم. همه ما فرزندان کوجیتوی دکارتیم.
✍️دکتر وحید یامین پور
#یادگاری
آدمیزاد زیاد اشتباه میکنه؛
مثلا اشتباه تصمیم میگیره، اشتباه کاری رو شروع میکنه، اشتباه خودش رو وسط یه معرکه میندازه و دست آخر برای بیرون رفتن از باتلاق اشتباهات، سردرگم و بیچاره میشه و حتی احتمالا مرتکب سلسله اشتباهات بعدی.
منشأ اغلب اشتباهات نه بیسوادیه نه بیتجربگی، نه فریب دیگران. منشأش عقل حسابگره. عقلانیت حسابگر، عقلانیت غرضورز و سوداگره. آدمیزاد راه میفته دنبال جلب منفعت و این راه افتادن عزیمتگاه اشتباهاتشه
مولا میفرمایند: "حب الدنیا راس کل خطیئه" هر اشتباهی ریشهاش حب دنیاست.
عقلانیت منفعت طلب ما رو به سوداگرانی تبدیل میکنه که برای دیگران کودن بهنظر میایم.
به خدا پناه میبریم.
#انتخابات 🔥
#یادگاری
➕️ @yaminpourدکتر وحید یامینپور