شهیدی که با دهان روزه به شهادت رسید🕊️
🌷همرزم← حمید همیشه و در هر زمانی از شبانه روز🌙 رزمنده ها رو با وجود خطر در بین راه سوار ماشین میکرد من بهش تذکر دادم که این کار خلافه🥀حمید هم یه داستان برام تعریف کرد واز من قول گرفت تا روزی که زنده ام برای کسی تعریف نکن🍂 او گفت: یه روز هنگام غروب در منطقه عمومی دهلران کنار جاده🍃 به یه بسیجی که شال سبز رنگی به گردنش بود برخوردم، توقف کردم واونم سوار شد🚖. انگار که منو میشناخت🍂 منو به اسم صدا زد و یه سری از مشخصات شخصیمو گفت‼️بعدش هم گفت: من سید مهدیام بسیجی های منو هر کجا دیدی سوار کن و نگران نباش. بعدش هم بهم دست داد و از ماشین پیاده شد، گرمای دستشو حس کردم🌼وقتی به خودم آمدم هر چه اطرافمو نگاه کرده کسی رو ندیدم‼️یا صاحب الزمان (عج)»💚 این فرمانده در ماه مبارک رمضان🌙 و با زبان روزه در حالی که سرگرم خنثی کردن مین بود🥀بر اثر انفجار مین💥 به شهادت رسید🕊️شدت انفجار به حدی بود که پیکر مبارکش متلاشی شده بود 🥀با وجود این که بدنش تکه تکه شده بود🥀اما با خنده ای بر لب به ملکوت اعلی پرواز کرد🕊️🕋
#شهید_حمیدرضا_دستگیر
#شادی_روح_پاکش_صلوات
💚عنایتـــ امام حسین علیهالسلام
*🌷 ذاکر اهل بیت (ع) بود در عملیاتی موج انفجار مجروحش كرد💥تمام بدنش از كار افتاده بود🥀وقتی شهدا را جمع میكنند او را در پلاستیک میپیچند🌙حاجی صداها را میشنید اما نمیتوانست حرف بزند یا حركتی كند🥀در آن حال به امام حسین(ع) متوسل میشود 🌙به آقایش میگوید،من با تو عهد بستهام بدون سر شهید شوم🥀پس شرمندهام نكن🥀وقتی برای بردن شهدا به سردخانه رفتند🌙دیدند كیسهای كه شهید سلطانی در آن پیچیده شده عرق كرده است💫 كیسه را باز میكنند میبینند حاجی هنوز زنده است‼️فورا اكسیژن وصل میكنند و به بیمارستان منتقلش میكنند، در نهایت زنده ماند🌙همسرشهید← چهلم شهید دستغیب بود💫 دیدیم تلفن زنگ میخورد📞گروه منافقین بودند که گفتند: دستغیب را كشتیم حال نوبت توست‼️حاجی به او میگوید: آنچه خدا بخواهد همان میشود🕊️سردار میدانست كه مولایش شرمنده اش نخواهد كرد🥀تا عاقبت در عملیات فتح المبین خمپارهای سرش را از تنش جدا کرد🥀پیكر بی سرش در قبر کوچکی كه با دستان خودش در كتابخانه مسجد المهدی (عج) آماده كرده بود به خاک سپردند*🕊️🕋
تاریخ شهادت: ۲ فروردین ۱۳۶۱
#شهید_حاج_شیرعلی_سلطانی
#شادی_روح_پاکش_صلوات
▫️▫️▫️
@razechafieh
بـ﷽ ......🕊️
🌷شهید علی خوش روش
تاریخ تولد: ۱۲ / ۳ / ۱۳۴۱
تاریخ شهادت: ۲۴ / ۱۲ / ۱۳۶۳
محل تولد: فومن،گیلان
محل شهادت: شرق دجله،جزیره ترابه
*🌷با پیشنهاد خانوادهاش با خواهر شهیدان سید حسن و سید حسین بقایینژاد،💫در کمال صفا و سادگی و صمیمیت 🌙در حالیکه آن روز، روزه بود پای سفره عقد نشست.💕 اما تشکیل زندگی مشترک او را از حضور در جبهه و مبارزه لحظهای غافل نکرد،🍃 زیرا همه اینها را بر خود فریضه و تکلیف میدانست.🍃مادرش← دفعهی آخری که داشت میرفت جبهه آرام و قرار نداشتم.🍂نمیخواستم گریه ام را ببیند،🥀 برای همین مدام به صورتم آب می زدم تا متوجه اشک هایم نشود.🥀 وقتی در بغل گرفتمش اشک هایش سرازیر شدند.🥀صورت، پیشانی و زیر گلویش را بوسیدم🌙اما باز آرام و قرار نداشتم.🥀از زیر قرآن که رد شد برگشت خم شد و دستم را بوسید💕 و گفت: من که عزیزتر از علی اکبر(ع) امام حسین (ع) نیستم.🌙همرزم← سوار بر قایق بودند که خمپاره اصابت کرد💥در حالیکه علی آقا، از ناحیه پشت سر و بدن به شدت جراحت پیدا کرده بود🥀توسط دوستان از آب خارج شد❄️ و از دوست و همرزم خود تقاضا کرد تا برایش قرآن بخواند،بـ﷽ ....🌱و علی در حالیکه از اعماق جان به صوت دلنشین کلام نور بخش قرآن گوش جان سپرده بود،💫 دعوت حق را لبیک گفت و به کسب فیض شهادت نائل آمد.*🕊️🕋
#شهید_علی_خوش_روش
#شادی_روح_پاکش_صلوات 💙🌷
@razechafieh
جسمــے که ذوب شد...🥀
🌷شهید علی عرب
تاریخ تولد: ۱۳۴۹
تاریخ شهادت: ۱۰ / ۴ / ۱۳۶۵
محل تولد: روح آباد،زرند،کرمان
محل شهادت: منطقه مهران
*🌷کوله پشتی اش را محکم بسته بود. کوله سنگین بود پر بود از خرج و موشک آر پی جی.⚡️پشت سر هم به ستون از داخل معبر رد میشدیم، سنگرهای دشمن در 200 متری ما قرار داشت آرام آرام بی هیچ سر وصدایی پیش میرفتیم.🌙اطرافمان میدان مین بود، کوچکترین صدایی فاجعه به بار می آورد. کوله پشتی علی محکم بسته شده بود، ناگهان کوله پشتی علی گلوله خورد و خرج های آر پی جی آتش گرفتند... و علی شعله ور شد. 🔥 همه داشتند بهت زده علی را نگاه میکردند شعله های آتش لحظه به لحظه بیشتر علی را در کام خودشان میکشیدند و علی همانطور که داشت میسوخت نارنجکهایش را از خودش جدا کرد.🥀و یک کار دیگر هم کرد..دستش را گرفت جلوی دهانش ومظلومانه روی زمین افتاد.🥀فقط میشد نگاه کرد، شعله ها ذره ذره علی را میسوزاند و علی جلوی چشم ما داشت جان می داد و جلوی دهانش را محکم گرفته بود مبادا فریادی سردهد وحرکت ستون لو برود.🥀آتش کم کم سرد شد علی که هنوز ته رمقی برایش مانده بود با اشاره به یکی از بچه ها تقاضای آب کرد رزمنده ای چفیه اش را خیس کرد و بر روی لبهای علی گذاشت🥀 آبی که برای علی حتما مراد بود نوید لحظه هایی از بهشت را به این بسیجی 16ساله میداد.💫چفیه را که روی لبهایش گذاشتند نگاهش برای همیشه خیره ماند و شهید شد، علی عرب بسیجی شهید 16 ساله لشکر ثارالله کرمان که اینگونه شمع محفل شهدا شد*🕊️🕋
شهادت: شامگاه نهم تیرماه (شب دهم)
#شهید_علی_عرب
#شادی_روح_پاکش_صلوات 💙🌷
@razechafieh
شهادتـــ همانند حضرتــ علے اصغر(ع)🌙
🌷شهید محمدتقی غیور انزله
تاریخ تولد: ۴ / ۶ / ۱۳۴۸
تاریخ شهادت: ۲ / ۲ / ۱۳۶۶
محل تولد: مشهد
محل شهادت: ماووت-عراق
مزار: حرم امام رضا (ع)
*🌷همرزم← ۱۶ سال سن داشت که به جبهه آمده بود💥 بچهها او را عارف کوچولو صدا میکردند🌙در خط سوم، جایی که قبضههای خمپاره مستقر بودند قرار داشتیم میخواستم با او خداحافظی کنم🤝🏻 هر چه دنبالش گشتم نبود🎋 کنار رودخانه پیدایش کردم💦نشسته بود با خودش زمزمهای داشت و گریه میکرد🥀به شوخی گفتم: چیه؟ خلوت کردی، التماس دعا🤲🏻گفت: «روضه علیاصغر میخوانم» پرسیدم: «چرا علیاصغر»؟؟ گفت: من هم مثل علی اصغر به شهادت میرسم🕊️بعد گفت: اگر قول بدهی به کسی نگویی برایت تعریف میکنم🌙خندیدم و گفتم: قول میدهم ولی تو رو که به خط نمیبرن، چطور شهید میشوی⁉️ «گفت: همینجا‼️کنار قبضههای خمپاره، سه روز دیگه من به همراه برادران توکلی و عزیزی به کمک قبضههای خمپاره میرویم، یک ناشناس با ماست💫 ناگهان گلولههایی از آسمان میآید💥 من گلوله را میبینم💥عزیزی و توکلی از ما جدا میشوند و گلوله کنار ما به زمین میخورد💥 ترکش بزرگی گلوی مرا میبرد🥀من و آن ناشناس شهید میشویم»🕊️دقیقاً همان شد که گفته بود. سه روز بعد همانند حضرت علی اصغر(ع)🏹🥀ترکش گلویش را برید*🕊️🕋
#شهید_محمدتقی_غیور_انزله
#شادی_روح_پاکش_صلوات 💙🌷
@razechafieh
توبهے تکان دهنده شهید‼️
🌷شهید علیرضا محمودی پارسا
تاریخ تولد: ۲۳ / ۴ / ۱۳۴۸
تاریخ شهادت: ۲۹ / ۱۱ / ۱۳۶۱
محل تولد:کرج
محل شهادت:فکه،بیمارستان
*🌷مادرشهید←علیرضا یکبار مجروح شده بود🥀با اینکه اوضاعش مناسب نبود🥀و پزشک هم وسیلهای شبیه سوتک به گلویش وصل کرده بود تا بتواند راحت نفس بکشد،گفت:تو را به خدا بگذارید من برگردم به جبهه🥀بابا را راضی کنید اجازه بدهد من به جبهه برگردم.🥀همرزم←یکروز علیرضا صدایش را ضبط کرد:📼خدایا پناه میبرم از این این که حسد کردم.🥀از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم،🥀از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند،🥀از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم،🥀از این که دیگران را به کسی خنداندم،غافل از این که خود خندهدارتر از همه هستم،🥀از این که نشان دادم کارهای هستم،خدا کند که پست و مقام پستمان نکند.🥀از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید،🥀از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم.🥀از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند.🥀از این که نماز را بیمعنی خواندم و حواسم جای دیگری بود،🥀از این که بیدلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم.🥀از این که کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل،یا حسد یا.. به نشنیدن زدم.🥀( این چند مورد از توبه ایشان بود که برای خواندن موارد بیشتر میتوانید در گوگل مطالعه کنید) نوجوان ۱۳ ساله ای که بر اثر اصابت ترکش گلوله خمپاره💥از ناحیه شکم و سینه به شدت مجروح شد🥀و طی دو روز درد و سختی نیمه شب جمعه به شهادت رسید*🕊️🕋
#شهید_علیرضا_محمودی_پارسا
#شادی_روح_پاکش_صلوات💙🌷
@razechafieh
هدایت شده از رازچفیه
اگر درد و دل داشتید به سراغ من بیائید🕊️
🌷شهید سجاد زبرجدی
تاریخ تولد: ۱۹ / ۱۱/ ۱۳۷۰
تاریخ شهادت: ۷ / ۷ / ۱۳۹۵
محل تولد: تهران
محل شهادت: سوریه
🌷خواهرشهید← سجاد از بچگی سر کار می رفت. از دوران ابتدایی کار می کرد، در پارک بلال کباب می کرد تا خرجش را خودش در بیاورد.🌱بعدها در مکانیکی کار کرد، در بستنی فروشی و پیک موتوری مشغول شد. تنها وقتی پاسدار شد در شغلش ماند و سراغ کار دیگری نرفت..»🌙 سجاد همه داشتهی مادری بود که بعد از فوت همسرش با وجود مشکل شنوایی و عدم قدرت تکلم،🥀 فرزندانش را با حب اهل بیت(ع) پرورش داده تا اینکه یکی از دستپروردههایش شهید مدافع حرم شد.🕊و عاقبت مهر ماه ۱۳۹۵ در سوریه در حین دیدبانی با اصابت خمپاره به خاکریز،💥و ترکش آن به صورت و سمت چپ سرش باعث آسمانی شدنش شد.🕊 قسمتی از وصیت نامه:✍🏻نمازهای واجب خود را دقیق و اول وقت بخوانید، خواهید دید که چگونه درهای خداوند در مقابل شما باز خواهد شد.🌙سوره واقعه را هر شب یک مرتبه بخوانید، خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند.💫انسان اگر می خواهد به جایی برسد، با نماز شب می رسد.🌙سه چیز را هر روز تلاوت کنید 1:- زیارت عاشورا 2- نافله 3- زیارت جامعه کبیره.📿 اگر درد و دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم، به لطف خداوند حاضر هستم.🌙من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شهید شود. خداوند سریع الاجابه است،💫 پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید.📿 خواندن فاتحه و یاد شما بسیار موثر است برای من🕊🕋
#شهید_سجاد_زبرجدی
#شادی_روح_پاکش_صلوات💙🌷
@razechafieh
توسل به شهید🌙
🌷شهید محمد اسلامی نسب
تاریخ تولد: ۱۳۳۳
تاریخ شهادت: ۴ / ۱۰ / ۱۳۶۵
محل تولد: فارس،داراب/لايزنگان
محل شهادت: شلمچه
*🌷راوی← سالها از پایان جنگ گذشته بود. بدهکار بودم و مهلت برگشت پولم تمام شد🥀و طلبكار قرار بود فردا با حکم جلب به سراغم بیاید.🥀نمیدانستم چه کنم به هر دری زدم نشد.🥀هیچ راهی نداشتم. چشمم افتاد به عکس شهید محمد اسلامی نسب که همیشه در اتاقم بود.🌙اشک در چشمم حلقه زد.🥀گفتم: آقای اسلامی نسب من بسیجی گردان شما بودم🥀شما که تا میتوانستی به همه کمک میکردی.🥀یقین دارم که شما زنده هستی. خواهش میکنم کمکم کن🥀آن شب به محض اینکه خوابیدم شهید اسلامی نسب آمد به خوابم🌙با مهربانی قندی در دهانم گذاشت و گفت: نگران نباش، مشکلت حل می شود.💫 صبح روز بعد هر چه منتظر شدم طلبکار نیامد.‼️ از روی کنجکاوی خودم رفتم سراغش دیدم کنار خانه اش اعلامیه فوت وی را زده اند!‼️ چند روز بعد نزد پسر بزرگش رفتم و جریان را گفتم.گفت: بعد از چهلم بیا. بعد از چهلم رفتم. خواستم حرفی بزنم که پسرش بی مقدمه گفت: بخشیدم! گفتم: اما مبلغ زیاد است!‼️گفت: پدرم را در خواب دیدم گفت: «من از حقم درباره شما گذشتم تو هم ببخش، بعد پدرم ادامه داد کسی شفاعت او را کرده که نمی توانم خواهشش را زمین بگذارم.....!»‼️شهید محمد اسلامی نسب، فرمانده گردان امام رضا (ع) همان شهیدی بود که همانند مادرش حضرت زهرا(س) پهلویش شکافته شد و به شهادت رسید،🕊بعد از 3 ماه پیکرش سالم پیدا شد🌙در حالی که هنوز از پهلویش خون تازه بیرون می آمد و بوی گلاب میداد.*🕊️🕋
سردار
#شهید_محمد_اسلامی_نسب
#شادی_روح_پاکش_صلوات💙🌷
@razechafieh
بوے خوش🕊
🌷شهید غلامعلی پیچک
تاریخ تولد: ۱۳۳۸
تاریخ شهادت: ۲۰ / ۹ / ۱۳۶۰
محل تولد:تهران
محل شهادت:گیلانغرب
🌷بچه که بود مامانش از بقالی سر کوچه واسش بستنی خرید.🍦غلامعلی بستنیشو تو آستینش قایم کرد آورد خونه؛❗️مامانش میگفت:وقتی رسیدیم خونه رو کرد بهم و گفت:مامان بستنیم آب شد ولی دل بچههای تو کوچه آب نشد.🥀 بعضی از ماها به جایی رسیدیم که عکس غذاها و نوشیدنیها و لحظه به لحظه سفر و مهمانی و سفره یلدا و میوه ی نوبرمون رو میفرستیم توی واتساپ و اینستا و ..📱برامون هم فرقی نمیکنه مخاطبمون داراست یا نداره،گرسنهست یا سیره ..🥀اندکی تَاَمُّل..❗️همرزم← ۲۰ آذر ماه ۱۳۶۰ بود توی عملیات"مطلع الفجر"تیر خورد به سینه و گردنش💥همون جا افتاد و شهید شد🕊درگیری شدید شد و نتونستیم پیکرش رو برگردونیم🌙یه هفته بعد بچه ها تصمیم گرفتن جنازه غلامعلی رو برگردونن💫به هر سختی بود برگردوندیم خیلی تعجب آور بود،هر جنازه ای اگه یه هفته زیر آفتاب گرم جنوب بمونه حتما بو میگیره و تغییر میکنه.❗️اما پیکر غلامعلی هیچ تغییری نکرده بود،🌙دقت کردم دیدم بعد از یه هفته،هنوز از گلوش خون تازه جاری میشه،انگار همین الان شهید شده باشه،❗️خم شدم که صورتش رو ببوسم،خدا شاهده بوی عطر میداد چه عطر خوشبویی بود.🌱شهید پیچک فرمانده عملیات غرب سپاه پاسداران در عملیات مطلعالفجر است که مقام معظم رهبری دربارهاش فرمودند:«🌙درود خدا و فرشتگان و صالحان بر سردار شجاع و صمیمی و فداکار اسلامی غلامعلی پیچک.💫شهیدی که در دشوارترین روزها مخلصانهترین اقدامها را برای پیروزی در نبرد تحمیلی انجام داد🕊🕋
#شهید_غلامعلی_پیچک
#شادی_روح_پاکش_صلوات💙🌷
@razechafieh
کرامات شهید
🌷شهید سید مجتبی علمدار
تاریخ تولد: ۱۱ / ۱۰ / ۱۳۴۵
تاریخ شهادت: ۱۱ / ۱۰ / ۱۳۷۵
محل تولد:ساری
محل شهادت:ساری،مجروح شیمیایی
🌷مداح و عارف شهید سیدمجتبی علمدار بعد از پایان جنگ با عوارض مجروحیت ها و شیمیایی شدنش دست به گریبان بود🥀که طحال و قسمتی از رودههایش را برداشتند..🥀سید دو روز قبل از اینکه به کما برود گفته بود: میبینم ۱۴ نور پاک حضرات معصومین دنبالم آمدند.🌙من میبینم.منتظرم مرا ببرند.🕊شما اذیت نکنید بگذارید غسل شهادت انجام بدهم.من رفتنیام..🕊همیشه اول تا یازدهم دی ماه مریض بود. خیلی عجیب بود.❗️میگفت وقتی که شیمیایی شدم همین اوایل دی ماه بود و عجیب تر اینکه 11 دی ماه، هم روز تولد و هم روز شهادتش بود.🕊در دی ماه ازدواج کرد💍و دخترش(زهرا) هم دی ماه بدنیا آمد.🌱زمان شهادتش،لحظه اذان که شد،بعد از یک هفته بیهوشی کامل،⚡️بلند شد و همه را نگاه کرد و شهادتین را گفت،و گفت: خداحافظ (و در روز تولدش)شهید شد...🕊دختر دانشجویی از تبریز میگفت: من سرطان داشتم و دکترها ساعت مرگم را تعیین کردند.🥀یکی از بچههای دانشگاه عکس شهید علمدار را داشت.به من گفت: اگر توسل به جدّش بگیری حتماً شفا میگیری.🌙من آن شب و چند مدت بعد هم، پشت سر هم خواب شهید علمدار را دیدم که میگفت:«من برای تو جور میکنم که با دانشجویان بیایی شلمچه.وقتی برگشتی،شفا میگیری»و همین هم شد.🌟یک خانم تهرانی بود که سرطان داشت و دکترها هم جوابش کرده بودند🥀میگفت: سر قبر شهید علمدار آمدم و به جدش توسل کردم.🌙در خواب شهید را دیدم که گفت تو ۳ روز دیگر شفا میگیری و شفا گرفتم🕊🕋
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
#شادی_روح_پاکش_صلوات💙🌷
@razechafieh