🔷 نِگاشتههای نخستینِ رجالی و «بخشبندی رویکردی»
نگاشتههای ششگانهی نخستینِ رجالی را بر اساس رویکرد نگارندهی آنها، میتوان به چهارگونه بخشبندی کرد:
▪️یکم) فهرست نگاری:
فهرست شیخ طوسی و رجال نجاشی با رویکرد نمایاندن راویانِ صاحب اثر و کتابهای ایشان است.
▪️دوم) طبقات نگاری:
رجال شیخ طوسی و رجال برقی با رویکرد شناساندن راویان، یاد کردِ طبقه و شناساندن تقریبی عصر فعالیت حدیثی ایشان نگاشته شدهاند؛ چه آن راویان صاحب کتاب باشند و چه نباشند.
▪️سوم) جرح و تعدیل نگاری:
رجال ابنغضائری، اصالتاً نه برای شناساندن راویانِ صاحب اثر و شناساندن کتب و طبقه ایشان است؛ بلکه هدفِ اصیلش، بیان وثاقت یا ضعف راویان است.
▪️چهارم) پراکنده نگاری:
رجال کشی هیچ یک از رویکردهای پیش گفته را به روشنی در پیش نگرفته است؛ بلکه جُنگی از رویکردهای سهگانهی پیش گفته است.
📚 برداشتی از کتاب: «اعتبارسنجی احادیث شیعه»
🔰https://t.me/tavanerejal
🔰https://eitaa.com/tavanerejal
انجامه بصائرالدرجات و صفحه عنوان قرب الاسناد به خط جد بزرگوار، شیخ حر عاملی
https://t.me/tavanerejal
https://eitaa.com/tavanerejal
تصویر از @libmazaheb
🔰 اگر عُمَر زنده بود!
🔸چندی پیش همینجا پیرامون مقتل ابن اعثم (الفتوح) نکاتی بیان شد (1).
🔹باز یکی از مشکلاتی که باورپذیری و راستی انگاری الفتوح را دچار چالش میکند، عباراتی از آن است که با انگارههای امامیه در ستیز است.
در جلد ۵ صفحه ۲۶ الفتوح میخوانیم:
«لو أن أباك عمر بن الخطاب أدرك زماني لنصرني كنصرته جدي وأقام من دوني قيامه بين يدي جدي».
حسین بن علی به عبدالله پسر عمر گفته است که اگر پدرت عمر زنده بود مرا یاری میکرد چنانکه جدم رسول خدا را یاری کرد!
🔸 در کتاب «معرفی و نقد منابع عاشورا» ، به یازده مورد از متفردات الفتوح ( که در مواردی مخالف تمام تواریخ نیز هست) و سه مورد از گزارشاتِ خلافِ انگارههای امامیه، توجه دادهاند.
▪️https://t.me/tavanerejal
▪️https://eitaa.com/tavanerejal
🔰 بودا و علی (علیه السلام)
در مورد اینکه بودا چه شکلی بوده است مورخین و بوداپژوهان به نتیجه قطعی نرسیده اند. اکثر مجسمه های بودا وی را دارای موی سر و بدون شکمی بزرگ تصویر کرده اند. تنها یک مجسمه از بودا که به بودای خندان معروف است، بدون مو و دارای شکمی بزرگ است.
شگفت، گزارشی در «الطبقات الکبری» اثر محمد بن سعد (م230ق)جلد 3 صفحه 27 در این مورد است. این گزارش نشان می دهد تصویر گروهی از مردمان از شمایل بودا در حدود 1400 سال پیش، بدون مو و دارای شکم بزرگ بوده است. در این گزارش میخوانیم:
«روزی علی علیه السلام وارد بازار کوفه شد. عده ای گفتند: آنکه شکمش مانند بودا است آمد»
در گزارشات فراوان داریم که امیرالمومنین علیه السلام«أنزع» (کسی که موهایش یا موی جلوی سرش ریخته باشد) و بطین (دارای شکمی نه چندان کوچک) بوده اند. اینکه این دو لغت معنای ظاهری دارند یا باطنی یا هردو و اگر هردو بوده ارتباط ظاهر با علم و معرفت والای ایشان چگونه است، موضوع بحث تفصیلی در این یادداشت نیست که البته به نظر می رسد هم معنای ظاهری (تیپ ظاهری حضرت) و هم باطنی (بدون هیچ شرک و سرشار از علم) مراد روایات «الأنزع البطین» باشد.
گروهی از بازاریانِ بازارِ کوفه در گزارش الطبقات هنگام دیدن امام علیه السلام می گویند: «بوذا شكنب آمذ».
روشن است که این گروه به زبان پارسی سخن گفته اند. در برهه ای از تاریخ ادبیات ما، مرسوم بوده که گاهی به جای حرف «دال» از حرف «ذال» استفاده می شده است. این کاربست، قاعده ای دارد که خواجه نصیر در شعری به آن اشاره می کند:
آنان که به فارسی سخن میرانند/در موضع ذال دال را ننشانند
ماقبل وی ار ساکن جز وای بوذ/دال است وگرنه ذال معجم خوانند
سعدی نیز می گوید:
هفتهای میروذ از عمر و به ده روز کشیذ/کز گلستان صفا بوی وفایی ندمیذ ...
هرچه زان تلختر اندر همه عالم نبوذ/گو بگو از لب شیرین که لطیفست و لذیذ
در گزارش فوق نیز همین ماجرا به چشم می خورد. بوذا شکمب آمذ، همان «بودا شکمب آمد» است. یعنی کسی که شکمش مانند بودا است آمد.
ممکن است انگیزه آنان از این سخن، به سخره کشیدن حضرت باشد. نیز ممکن است ایشان که گویا ایرانیانِ بودیسمِ مهاجر به عراق بوده اند، از حیث شباهت ظاهری حضرت با بودایی که می شناسند، این جمله را در مدح گفته باشند. نیز ممکن است ضرب المثلی بوده که از فرهنگ ایرانی به فرهنگ عربی وارد شده است و نه مدح یا ذم، که توصیفی مثَل گونه است. هر چه باشد، قدرمتیقنش این است که بودا در آن دوره، به شکل بودایی است که اینک به بودای خندان شناخته می شود.
مطلبی در مورد بودای بصائرالدرجات:
https://t.me/tavanerejal/209
▪️https://t.me/tavanerejal
▪️https://eitaa.com/tavanerejal
◾️حکمت علیه فلسفه
🔻داستانهای حکمتآمیز، پیوسته انسانهای گوناگون با پندارهای گوناگون را شیفتهی خود ساختهاند. مجلسی در «عین الحیات» نیز وقتی در بی ارزشی دنیا و لزوم زهد قلم میزند، داستان حکمت آمیز بیداریِ بودا را با شوق میآورد. وی در کنار نُه تمثیل از امامان علیهم السلام در مذمت دنیا، دهمین تمثیل را به ماجرای بیداری بودا اختصاص داده و آن را مشتمل بر فوائد بینظیر معرفی میکند. مجلسی در پایانِ این داستان درازدامن میگوید:
«ای عزیز! این قصهی شریفه که بر حکم طریفه و امثال وافیه مشتمل است و گنجی است از گنجهای حکمت ربانی، اگر در مواعظ و حکمتهای آن نیکو تأمل و تدبر نمایی و به دیدهی بصیرت در آن نظر کنی، برای قطع محبت دنیا و رفع علایق آن و دانستن معایب آن کافی است.
و حکمتی که حکیمان الهی برای مردم بیان فرمودهاند این قسم حکمتها و سخنان حق بوده است که موجب نجات از عقوبات و فوز به مثوبات و زهد دنیا و رغبت به آخرت میگردیده است، نه دانستن مسئله هیولی و صورت و مانند آن، که موجب تضییع عمر و تحصیل شقاوت ابدی گردد. چنانچه حق تعالی لقمان را به حکمت وصف فرموده و از حکمتهای او که نقل نموده معنی حکمت ظاهر میشود که چیست و حکیم کیست».
دو نقدِ ریز مجلسی به فلسفه نیز در این عبارات، نشاندهندهی حالت آمادهباش این محدّث بزرگ برای تنقیص مباحث فلسفی است.او حاضر است ماجرای بودا را حکمت بخواند؛ اما مبحث ماده-صورت و مانند آن را خلاف حکمت که هیچ، بلکه عنایت به آن را هدردادن زندگی قلمداد کند.
نیز جذاب است که فردی حدیثگرا مانند مجلسی، برای بیدار کردن قلوب عامه ابائی ندارد که از غیر حدیث بهره گیرد بدون اینکه اصراری بر اعتبارسنجی آن داشته باشد.
https://t.me/tavanerejal
🔴حلال کردن به ولایت
همیشه ی تاریخ تشیع، گروهی از شیعیان برخی از شیعیان را مقصر در مقامات اهلبیت علیهم السلام می دانستند. گروهی نیز بخشی از شیعیان را غالی در آن مقامات می دانستند. در این میان حرف و حدیث هایی را نیز گاهی به یکدیگر نسبت می دادند و به جرح و تضعیف یکدیگر می پرداختند و می پردازند و موجبات رنجش یکدیگر را فراهم می آورند. چه نیکوست که از یکدیگر درگذریم و کار را به قیامت وامگذاریم.
به یونس بن عبد الرحمن که از خواص اصحاب امام رضا علیه السلام بود گفتند جمعیت فراوانی از مردم تو را مذمت می کنند و از تو به زشتی یاد می کنند. یونس گفت: شما شاهد باشید! هر کسی که در مورد من چنین کرده و می کند اما بهره ای از ولایت امیرالمومنین دارد، او را حلال کردم.
علِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ حَدَّثَنِي الْفَضْلُ، قَالَ حَدَّثَنِي عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا أَنَّ يُونُسَ بْنَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قِيلَ لَهُ: إِنَّ كَثِيراً مِنْ هَذِهِ الْعِصَابَةِ يَقَعُونَ فِيكَ وَ يَذْكُرُونَكَ بِغَيْرِ الْجَمِيلِ! فَقَالَ: أُشْهِدُكُمْ أَنَّ كُلَّ مَنْ لَهُ فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع) نَصِيبٌ فَهُوَ فِي حِلٍّ مِمَّا قَالَ .(رجال الکشی، الشيخ الطوسي، ج1، ص488)
رحمت خدا بر این مرد بزرگ.
https://t.me/tavanerejal
🔷تفویضِ دین به رسول
🔸شکی نیست که رسول خدا صلی الله علیه و آله، اجازهی دینگذاری داشتهاند. بر اساس متون متواتر روائی، امر دین به رسول خدا واگذار شدهاست. این واگذاری و تفویض، با پشتوانهی تادیب الهی و رسیدن پیامبر به جایگاه خلق عظیم ممکن شدهاست.
🔸علاوه بر اخبار عمومی در تفویض دین به ایشان، اخباری است که آن وجودِ شارع در موارد فراوان نیز از این امکان بهره جستهاند و احکامی را تشریع کردهاند. تحریم هر مُسکری، افزایش عدد رکعات نمازهای یومیه، نمازهای نافله، برخی دیات، برخی سهم الارث ها و ... از این موارد است.
🔸تدبیر امور جامعه از سویی و آزموده شدن مردم به پیروی از فرامینی که نه در قرآن آمده و نه خداوند به شکل وحی صادر کرده از سویی، دو فلسفه اصلی پدیده تفویض دین است.
🔹برای مشاهدهی نمونه روایات تفویض، این دو باب را ببینید:
http://lib.eshia.ir/86650/1/378
http://lib.eshia.ir/27311/1/660
https://t.me/tavanerejal
🔶️ چرا سید مرتضی، متکلمی معتزلی است؟
🔹️(یادداشتی از جناب حسن انصاری که حدود چهارسال قبل نگاشته بودند)
به من انتقاد می کنند که چرا شریف مرتضی را متکلم معتزلی و بهشمی می خوانم. این انتقاد را هم می کنند که چرا می گویم تشیع امامی تفکر کلامیش برای قرنها معتزلی بوده است.
این منتقدان معتقدند کلام شیعی اگر تنزیهی است به خاطر احادیث امامان است و معتزله هم از ائمه شیعه مطالبشان را گرفته اند. در اینکه بخشی از شیعیان قبل از آشنایی با معتزله گرایشات تنزیهی داشته اند و روایات تنزیهی نقل می کرده اند شکی نیست. اما این به معنی تطابق نظریات آنان با معتزله نیست.
گروه زیادی از عالمان شیعی دو سه قرن نخست هم البته گرایشات غیر تنزیهی داشتند و این باز از اسناد موجود کاملاً روشن است. عقاید توحیدی معتزلیان با بسیاری از آنچه در احادیث عقایدی امامیه به نقل از امامان آمده تمایزی اساسی دارد؛ در مباحثی مانند صفات الهی و جبر و اختیار. بعدها که کسانی مانند شیخ مفید و شریف مرتضی و شاگردان آنان گرایشات معتزلی را پذیرا شدند مجموعه آنچه درباره مباحث توحید و صفات و بحث های مرتبط با حدوث عالم در آثارشان بیان کرده اند در چارچوب کلام معتزلی بغدادی و یا بصری بود و با بسیاری از احادیث سنت های شیعی تطابق نداشت و یا دست کم با آن زبان و اصطلاحات بیان نمی شد. در بسیاری موارد آنان ناچار بودند تعدادی از احادیث را با تأویل بیان کنند و یا اگر احادیثی در سنت های اصحاب حدیث امامی و اخباریان روایت می شد که با الزامات تفکر معتزلی آنان سازگار نبود آن احادیث را رد می کردند و روایت آن احادیث را جایز نمی دانستند و اصحاب حدیث امامی را به حشوی گری ملقب می کردند؛ مانند احادیث ابواب عالم ذر و امثال آن . اتفاقاً همین نوع احادیث از نظر شماری از منتقدان نویسنده این سطور و به دلیل تأثیری که از تفکرات معارفی های مشهد گرفته اند محور اصلی توحید امامان شیعه قلمداد می شوند که البته چنین نیست.
علاوه بر همه اینها شریف مرتضی آن زمان که الملخص و یا الذخیره می نویسد و یا در پاسخ به پرسشهای کلامی و اعتقادی رساله هایی تحریر می کند، مگر جز این است که پردازشش از مباحث کلامی به سبک و در قالب کلام بهشمی است؟ مگر در مباحث صفات خدا از نظریه احوال دفاع نمی کند و یا اینکه در مباحث حدوث عالم و جواهر و اعراض مگر نه این است که نظرش موافق بهشمیان و اندیشه شیئیت معدوم است؟ مگر نه این است که این مباحث اساساً معتزلی است و در احادیث امامان شیعه (ع) اثری از این نوع مطالب نیست؟ مگر نه آنکه استاد همین شریف مرتضی، یعنی شیخ مفید عقیده احوال بهشمیان را با تأثیر پذیری از مکتب بغداد به کلی رد می کند؟ و مگر نه آن است که بعدها علمای شیعه تحت تأثیر مکتب ابو الحسین بصری و ملاحمی و سدید الدین حمصی عقیده به شیئیت معدوم را عقیده ای کفر آمیز قلمداد کردند؟
علمای سده های بعدی چه در مکتب حمصی و چه در مکاتب فلسفی خواجه و علامه و یا علمای مکتب ملاصدرا بعدها باورهای دیگری را عقاید متناسب با مکتب ائمه شیعه می دانستند. عقاید کلامی و فلسفی این مکاتب طبعاً مخالف شریف مرتضی بوده است. خوب تکلیف چیست؟ کدام منطبق است با تعالیم امامان شیعه؟
مکتب کلامی اعتزالی یک شیوه تفکر بوده است و علمای شیعه چه امامی و چه زیدی در آن مساهمتی بسیار مهم داشته اند. در آغاز آن هم حتی برخی معتزلیان در داد و ستدی مستمر با افکار تعدادی از متکلمان غیر معتزلی و از جمله هشام بن الحکم بوده اند. در این تردیدی نیست. معتزلیان البته تحت تأثیر عقاید مختلفی بوده اند و از جمله رویکردهای تنزیهی خود را منسوب به حضرت امیر هم می کرده اند. در این هم تردیدی نیست؛ اما اعتزال یک مکتب کلامی است درست مانند دیگر مکاتب کلامی و فلسفی. آنچه ما امروزه به عنوان تفکرات کلامی و اعتقادی شیعی می شناسیم محصول فرایندی تاریخی از داد و ستدهاست و آمیخته ای از برداشت های گوناگون. اگر معتزله نبود اصلاً کلام و فلسفه آنطور که امروزه در حوزه علمیه قم می شناسیم تحققی نداشت. اینها همه محصولات تاریخی اند و حاصل تلاش جمعی. ما هم روایات شیعی را با همین عینک تاریخی می بینیم و تفسیر می کنیم. تعدادی از این احادیث روشن است که با زبانی غیر معتزلی تدوین شده اند. تعدادی هم معلوم است که بعداً با ادبیات معتزلی تطبیق داده شدند و اضافات و الحاقاتی دارند. کلینی در کتاب کافی احادیثی توحیدی نقل می کند که نسبتی با اندیشه معتزلی شریف مرتضی درباره مسائلی مانند صفات خدا ندارد.
هشام بن الحکم متکلمی شیعی بوده است در عصر امامان و مرتبط با ایشان (که البته تحت تأثیر افکار مختلفی هم بوده است). پاسخ من به منتقدان این است: آیا تفکر کلامی شریف مرتضی به او نزدیکتر است یا به ابو هاشم جبایی؟
@barrasihayetarikhi
@azbarresihayetarikhi
https://t.me/tavanerejal
🔶از ناحیهی مقدسه، به شیخ مفید
🔹پیرامون دو نامهای که معروف است امام دوازدهم (علیه السلام) برای محمد بن محمد بن نعمان نوشتهاند
خودِ شیخ مفید، اشارهای به وجود این دو توقیع نمیکند. قدیمیترین اثر دستیابی که به صدور این دو توقیع اشاره میکند، احتجاج مرحوم طبرسی(قرن۶) است (ج2، ص496-499). طبرسی، با عبارت « ذِكْرُ كِتَابٍ وَرَدَ مِنَ النَّاحِيَةِ الْمُقَدَّسَةِ ...» بدون یادکرد هرگونه منبع پیشینی، نص دو توقیع را نقل میکند.
شیخ یوسف بحرانی در لؤلؤة البحرین، به نقل از کتاب نهج العلوم الی نفی المعدوم اثر ابن بطریق حلی که از معاصرین طبرسی است، به این دو توقیع بعلاوهی یک توقیع دیگر که نص آن مشخص نیست، اشاره میکند (ص346). در همینجا، شیخ یوسف این توقیعات را بزرگترین و عمده شاهد جایگاه والای شیخ مفید میداند.
در هر دو نامه به شیخ مفید توصیه شده که نامه را مخفی کن و از آن نسخهای تهیه کن و آن را به دست آنکه مورد اعتماد است بده.
این توصیه به پنهانکاری، به عنوان پاسخی بر مشکل اِسناد روایت عنوان شدهاست. البته این توجیه، خود چالشی دیگر را ایجاد میکند. چه کسی از شیخ طوسی و سیدمرتضی و سایر شاگردان مطرح شیخ مفید نزد وی معتمَدتر بودهاست؟ معلوم نیست.
از آنجا که این توقیعات منسوب به امام است، انکار آن روا نیست؛ شاید که صادر شده باشد. اما اثبات شدنی نیز نیست.
اساسا برای اثبات والاییِ شخصیت محمد بن محمد بن نعمان و مفید بودن وی، زندگی سراسر مجاهدهی وی کافی است.
https://t.me/tavanerejal