🌿«نسبت خونی»
محرم امسال دست و دلم بهمقتل خوانی نرفت.هر چه توی لهوف و مقتل مُقرَّم و أبی مخنف نوشته بودند این دوازده ماهی که گذشت دیدم ...
برای من از عصر عاشورای مقاتل مانده قصه عمویش ...
این را هیچ وقت ننوشته بودم اما حزب الله توی ذهنم تصویر حضرت عباس بود.یعنی هست.عموی غیور نافذالبصیره ای که با وجود او هیچ غمی نداشتم...
این را هیچ وقت ننوشته بودم که با شنیدن نام ضاحیه جنوبی دلم می لرزد وگوشهایم تیز می شود....
که گیر وگورهای زندگی ام را می دهم دست سید علی آقای زنجانی و می روم پی کارم.
واین را هیچ وقت ننوشتم که با جنوبی که نرفتم یک مثنوی هفتاد من خاطره دارم .
حزب الله توی ذهنم همیشه حضرت عباسست.
عمویی که زخم خورده ...
حالا دل هزار تکه ام جنوب است و خودم اینجا.
حسبنا الله و نعم الوکیل.
#لبنان
#پیجر
✍️طیبه فرید
https://eitaa.com/tayebefarid
🪴«بازیگرِ نقش اولِ مرد»
✍️به قلم طیبه فرید
🌱عزیزم:
لطفا همینجوری که داری با دور تند قصص انبیا را جلو چشممان ورق میزنی و چکه چکه تاریخ را می چکانی توی تقدیرمان که ناکام نمیریم به حرف هایم گوش کن.می خواستم بابت خلق هنرمندانه درامِ باشکوه «یحیی» و انتخاب بازیگر نقش اول مرد دست هایت را ببوسم و اعتراف کنم که به مخیله ام قد نمی داد که بشود از خانه متروک و پر از خاک و خل و خِرت و پِرت طبقه دوم چنین پایان شورانگیزی ساخت.از همه اجزا و عناصر صورت خاکیش، از سوراخ بزرگ سمت چپ پیشانیش تا حمایل خشاب و حتی ساعتِ مچیش نمی شد به همین سادگی ها گذشت.
پشت صحنه نمایش یحیی آدمهائی ایستاده بودند که یک شبه بزرگ شدند.زنی پا به ماه می گفت می خواهد اسم مسافری که توی راه دارد را بگذارد «سنوار».
دیشب چشم هایمان خیس بود ،غبار فرو ریختن ساختمان روی صورتمان گِل شده بودو امروز همه مان بوی عطر یحیی می دهیم...یادم می ماند که قهرمان های نقش اول فیلم های تو مرزهای تبیین را ،با خون جابهجا کردند.
#سنوار
#مقاومت
#لبنان
https://eitaa.com/tayebefarid