eitaa logo
مجموعه روایت به قلم طیبه فرید
791 دنبال‌کننده
411 عکس
69 ویدیو
0 فایل
دلنوشته های طیبه فرید https://eitaa.com/tayebefarid شنونده نظرات شما هستم @ahrar3
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱«خسته مُرده » ✍️به قلم طیبه فرید روز اول مهر آقای.... داشت آن طرف دوربین به کسی که پشت خط بود درباره پیگیری کفن و دفن معدنچی ها حرف می زد .کلماتِ سرد و بی روحش از بین لبهاش بیرون می زد و از وسط تارهای ضخیم سیبیلش می گذشت و می شد امید.امید به این که هر چه زودتر پیگیری هایش برای کفن و دفن وبیمه قربانی ها به نتیجه برسد.انگار اندازه همه چیز توی کلماتش تقلیل پیدا کرده بود.اندازه سنگ ها،اندازه کوه و سیاهی تونلی که دل سفت کوه را زخم کرده بود وآدم هائی که روز عید می رفتند از دل تاریکی معدن نان دربیاورند اما حالا فقط چند مَن استخوان و گوشت و خون از هم پاشیده بودند.پدرهائی که صورت های سیاه کبره بسته شان جایی نداشت که با سیلی سرخ نگهش دارند.مردهائی که فرصت نشده بود طلوع آفتاب اولین روز پائیز را ببینند و صدای خنده کودکانه بچه‌های کوله بدوش توی مسیر مدرسه را بشنوند.یکی داشت تند تند حرف های آقای .... را زیر نویس می کرد.به خانواده قربانی ها که رسید تألماتشان را نوشت تعلمات!همه چیز کوچک و بی اهمیت به نظر می رسید از تألمات آدم‌ها گرفته تا واگن هایی که اجساد سیاه معدنچی ها را از تونل بیرون آورده بود.جدی غُسل پنجاه و چند نفر آدمِ مُچاله و خسته مُرده که سیاهی روی سر و صورتشان ماسیده بود چند متر مکعب آب می خواست؟چند متر پارچه برای کفن شدن و چند متر زمین برای تدفین... همت آقای ....کم بود یا بخت و اقبال معدن چی ها! روز اول مهر برکت با آدم ها زیر خاک‌‌‌ معدن مدفون شده بود. https://eitaa.com/tayebefarid