eitaa logo
مطالب تبلیغ شده
182 دنبال‌کننده
1 عکس
3 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدی که کارنامه دخترش را امضاءکرد👇 شهید سید مجتبی صالحی خوانساری وقتی به شهادت رسید دختر هفت ساله ­ای داشت. روزی معلّم دختر، کارنامه­ ی دانش آموزان را به دستشان داد و به آن ها تأکید کرد که پدرتان حتماً باید پای کارنامه را امضاء کند و اگر فردا با کارنامه­ ی بدون امضاء به مدرسه بیایید خودتان می­دانید. دختر کوچک با دلی شکسته به خانه رفت و مستقیم به اطاقی که عکس پدر در آن بود رفت و با چشم گریان از پدر می­ خواست تا کارنامه­ اش را امضاء کند. … صبح که از خواب بیدار شد دید پای کارنامه­ اش با رنگ قرمز امضاء شده است. آیت الله خزئلی فرمودند: «این امضا را با ۶۰ امضای شهید تطبیق دادیم و دیدیم امضای خودش است». این کارنامه اکنون در موزه­ ی شهدا نگهداری می ­شود. ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
شهیدی که روی هوا نماز میخواند👇👇 شهید احمد علی نیری، یکی از شاگردان خاص مرحوم آیت الله حق شناس بود؛ وقتی مردم دیدند که آیت الله حق شناس در مراسم ترحیم شهید یزرگوار حضور یافت و ابعادی از شخصیت او را برای مردم بیان کرد، تازه فهمیدند که چه گوهری از دست رفته است! مرحوم آیت الله حق شناس درباره شهید نیری گفت؛ در تهران بگردید ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا میشود یانه؟ در بخشی از کتاب عارفانه نوشته شده است: آیت الله حق شناس، در مجلس ختم این شهید با آهی از حسرت که در فراق احمد بود، بیان داشتند: رفقا! آیت الله بروجردی حساب و کتاب داشتند.اما من نمیدانم این جوان چه کرده بود؟ چه کرد که به اینجا رسید؟ سپس در همان شب در مجلس این شهید بزرگوار رو به برادرش اظهار داشتند: "من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم. به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم، دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است، دیدم که یک جوانی در حال سجده است، اما _ نه روی زمین_ بلکه _بین زمین و آسمان _مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمد اقاست. بعد که نمازش تمام شد، پیش من آمد وگفت تا زنده ام به کسی حرفی نزنید...{ کتاب عارفانه} ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat
شهیدی که به مادرش قرآن یاد داد👇👇 ناصر رستگار برادر شهید حاج کاظم رستگار، ماجرای درخواست مادر این شهید بزرگوار را که هنوز هم در قید حیات است، این گونه بیان می کند که: در عالم رؤیا از فرزندش درخواست می کند که بتواند قرآن بخواند. ایشان می گوید: «مادر من یک کلاس هم سواد ندارد. در عالم خواب برادر شهیدم، شهید کاظم رستگار را می بیند که به مادر می گوید: مادرجان! من الان در بهشتم. چه چیزی می خواهی که برای تو از آنجا بیاورم؟ مادر به شهید می گوید: الان که در بهشت هستی می توانی از خدا بخواهی که من بتوانم قرآن بخوانم. این خواهران بسیج و خانم های جلسه ای می آیند و مرا به جلسۀ قرآن می برند. همه که قرآن می خوانند، وقتی نوبت به من می رسد می گویم که من سواد ندارم و آن ها می گویند اشکال ندارد، خب سورۀ حمد یا قل هو الله را بخوان. من دیگر خسته شده ام و خجالت می کشم. تا آنجا که گاه به بهانۀ اینکه حالم مساعد نیست، به این مجالس نمی روم. الان که بهشت هستی می توانی از خدا بخواهی که من قرآن را یاد بگیرم. شهید رستگار به مادر می گوید: بعد از نماز صبح بلند شو و قرآن را باز کن؛ ان شاء الله می توانی بخوانی. مادر من بعد از نماز صبح بلند می شود و هرجای قرآن را که باز می کند، می خواند.» ↶【بہ ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌸❅┅┅┅┄┄ ➥ @shohada_vamahdawiat