🌤🍂🌤🍂🌤 🍂🌤🍂🌤 🌤🍂🌤 🍂🌤 🌤 #بخوانیم #مجموعه‌داستانک‌های‌روزمرگی‌سادات‌بانو #روزمرگی #اردوی_پاییزی #قسمت‌آخر 🍂 پایان رمان اردوی پاییزی: اضطرابِ گم شدن عماد و معجزه‌ی آویشن کوهی! بالاخره زمان برگشت رسیده بود. آفتاب پاییز، رنگ نارنجی ملایمی روی جاده‌ی کوهستانی پاشیده بود. یک آرامش عجیبی بین همه موج می‌زد. باید بگویم این سفر، شروع یک مسیر بود. ۱. اوج هیجان: وقتی آتش درون، شعله می‌کشد! همه آماده حرکت بودیم که صدای جیغ مادر عماد (همان مادری که پرانرژی و پُرشتاب بود) پیچید: «عماد نیست! باز کجا رفت این بچه؟!» شوک و اضطراب مادر به اوج رسید. نفسش تند و بریده بود. هرچند عماد زود پیدا شد (پشت درخت بلوط داشت پروانه نگاه می‌کرد)، اما آن لحظه‌ی اضطراب مادر، خودش یک درس بزرگ بود. اینجا بود که فهمیدیم: این طبع گرم و خشک، با کوچک‌ترین تلنگری، تبدیل به اضطراب شدید می‌شود. «آتش درونی» در این افراد سریع شعله‌ور می‌شود و کنترلش سخت است. سریع رفتم سراغ آویشن‌های کوهی که چیده بودیم. یک دمنوش سریع برای مادرش و چند نفر از خسته‌ها درست کردم. آویشن کوهی، برخلاف تصور، در عین گرمی، لطافت عجیبی به همراه دارد که برای آرامش روحیه و دفع رطوبت پاییز عالی است. ۲. جمع‌بندی سفر: گنجینه‌ی تفاوت‌ها در مسیر برگشت، وقتی به چهره‌های خسته اما راضی دوستان نگاه می‌کردم، فهمیدم که هدف سفر محقق شد: دیدیم که تفاوت‌های رفتاری ما، نقص شخصیتی نیست؛ بلکه کیفیت خلقت ماست. دیدیم که مزاج‌ها (آن چهار طبیعت درونی)، چطور در اضطراب، خوابیدن یا شادمانیِ هر کدام از ما، خودشان را نشان دادند. ما باید طبیعت خود را بشناسیم تا بتوانیم با مصلح‌ها (مثل همین آویشن)، آن را در تعادل نگه داریم. ۳. نکته پایانی: راز پنهان تو. مسیر برگشت بودیم که دوستم، همان خانم متفکر و ساکت، آرام زمزمه کرد: «استاد! یک چیزی هست که در این سفر نفهمیدم... همسایه‌ی ما یک خانم لاغر و عصبی است. ایشان همیشه می‌گوید با کوچکترین باد سردی، کمر درد می گیره! جالب بود از صبح این خانم روی سکوت بود، انگار تازه درین سفر، ایشون به نوعی وجودش گرم شده بود آخه جالبه در این مسیر و روز مرگی ها، با انواع رفتارها مواجه خواهین شد که در واقع این رفتارها دلیل بر، تفاوت انواع طبع هاست امیدورام به شماها هم خوش گذشته باشه. ✍🏻 #سادات‌کاظمی کپی یا انتشار بدون ذکر منبع مشکل شرعی دارد🚫 ╔═══🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╗ https://eitaa.com/tebkowsar ╚═══🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝ ‌

🟢🟡🟢🟡🟢🟡🟢🟡🟢 ⏰ کوثری های عزیز! گوش به زنگ باشید! روش کار ما فرق داره! 🤩 عزیزای دل 🧡 همین الان که دارم اینو برات می‌نویسم، تو باغ هستم و دارم فکر می‌کنم چطور پیچیده‌ترین علم دنیا رو با زبون ساده بگم. 🤔 ببین، باید یه چیزی رو از همین الان بهت بگم: روش ما تو "طب کوثری" کاملاً فرق می‌کنه! اگه فکر می‌کنی قراره اینجا پر از فرمول و نمودار باشه، اشتباه اومدی! 😉 من تصمیم گرفتم تمام حکمت رو از دل طبیعت دربیارم. می‌دونید، ما انسان‌ها، جزئی از همین طبیعت هستیم. پس وجود ما گره خورده با طبیعت! حال طبیعت که خوب باشه، حال ما آدم‌ها هم عالیه! یعنی کانال ما بیشتر شبیه یه داستان شیرین و ملموس می‌شه! چون اعتقاد دارم، حکمت باید بوی خاک بده و مزه‌ی پونه! 🌱 آماده‌ای برای یه سفر جذاب؟ فردا، روز استارتِ این ماجرای بزرگه. می‌خوایم قدم به قدم، راز آفرینش خودتو کشف کنیم. 🤫 حواست به کانال باشه! فردا صبح، اولین قصه‌مون شروع می‌شه! ☀️ 🟢🟡🟢🟡🟢🟡🟢🟡🟢

🟢🟡🟢🟡🟢🟡🟢🟡🟢 فرمول‌های خشک و نمودارهای تلخ رو برای همیشه فراموش کن! 🚫 روش ما فرق داره! 🤩 حکمت "طب کوثری"، بوی خاک می‌ده 🌱 و مزه‌ی پونه؛ اینجا فقط داستانه! 🧡 فقط گوش به زنگ باش! 🔔 فردا صبح، سفر جذاب کشف راز آفرینش تو شروع می‌شه! 🤫 . 🟡🟢🟡🟢🟡🟢🟡🟢🟡

. سلام کوثریِ عزیز! 🧡 از همین شهر امام مهربانی‌ها علیه السلام ، سلام و زیارت مجازی تقدیمت! السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا علیه السلام ❤️ میهمان سلطان خراسان باش تا قلب‌هایمان از نور آقا، سرشار شه. ☀️ آماده‌ای؟ که امروز، سفر جذاب کشف خودت رسماً آغاز بشه! 🚀 .

*کوثری‌های عزیز، 💖 ابتدا «آیین‌نامه نورانی» خدمتتون تقدیم میشه که، نه سخت‌گیری، بلکه *اوج محبت* ماست به شما. چون معتقدیم *سلامتی شما، جدی‌ترین نیاز شماست*و برای منِ مدرس جایگاه بسیار مهم دارد پس :👇 .

🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸                ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم⚜ #ماجراهای_باغ_عمو_حسین #به_قلم_سادات‌کاظمی امروز کلی کار دارم، خدا را شکر دیشب خوب خوابیدم و احساس سبکی دارم. یاعلی گفتم و خداحافظی کردم. چند کیلومتر رو پیاده اومدم، تو کوچه‌باغ‌های باصفا و پر میوه‌ی خوانسار، اینجا انگار خدا نقاشی کرده. جونم تازه می‌شه تا برسم به زمین. در باغ رو باز کردم... اوه! من ، باغبان( عمو خوانساری) 🧔‍♂ این قصه‌ام. سال‌هاست که زندگی‌ام با خاک و ریشه‌ی درخت‌ها گره خورده. هر شاخه‌ای، هر جوی آبی، هر میوه‌ای، برای من یک کتاب حکمت بوده. قراره با هم پا به این باغ بذاریم و من، همون باغبان حکیم و رازدار دلت، با چشم‌های خودم نشونت بدم که چطور رازهای طبیعت، تو دل بدن تو هم جاریه. حالا بیا تا بریم سراغ ادامه اولین داستانِ این سفر... ✍🏻 #سادات‌کاظمی کپی یا انتشار بدون ذکر منبع مشکل شرعی دارد🚫 ╔═══🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╗ https://eitaa.com/tebkowsar ╚═══🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃═══╝ ‌