eitaa logo
طب الرضا
870 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
75 فایل
مباحث آموزشی #رایگان حجامت ، ماساژ و مزاج شناسی انجام انواع حجامت تخصصی فصد زالو درمانی ماساژ درمانی #شهر_قدس ادمین کانال(مشاوره) : @Khademoreza888
مشاهده در ایتا
دانلود
🚨برخورد زیبای اسلام با یک برده سیاهپوسی که درآخر موذن🗣 پیامبرشد🌷🌷 ✳️💪 ✅پدر و مادر وی کسانی بودند که از حبشه به حالت اسارت⛓ وارد جزیرة العرب شده بودند، بلال که بعدها موذن شد غلام امیه بن خلف بود. امیه، از دشمنان سرسخت پیشوای بزرگ مسلمانان بود، چون عشیره (ص) دفاع از حضرت را به عهده گرفته بودند وی برای انتقام غلام تازه مسلمان خود را در ملاء عام شکنجه می داد، او را در گرمترین روزها با بدن برهنه روی ریگهای داغ می خوابانید، سنگ بسیار بزرگ و تفتیده ای را روی سینه او می نهاد و او را با جمله زیر مخاطب می ساخت: دست از تو برنمی دارم تا این که به همین حالت جان بسپاری، یا از اعتقاد به خدای محمد برگردی و لات و عزی را پرستش کنی ولی بلال در برابر آن همه شکنجه، گفتار او را با دو کلمه که روشنگر پایه استقامت او بود پاسخ می داد و می گفت: احد احد یعنی خدا یکی است، خدا یکی است، و هرگز به آیین شرک و بت پرستی ایمان ندارم. استقامت این غلام سیاه که در دست سنگدلی اسیر بود، مورد اعجاب دیگران واقع گشت. حتی ورقه بن نوفل دانشمند مسیحی عرب بر وضع رقت بار بلال گریست و به امیه گفت: به خدا سوگند هرگاه او را با این وضع بکشید من قبر او را می کنم بنی امیه شدت عمل بیشتری نشان میداد، ریسمانی به گردن بلال می افکند و به دست بچه ها می داد، تا او را در کوچه ها بگردانند. در نخستین جنگ⚔ اسلام و کفر، امیه با فرزندش اسیر شدند⛓، برخی از مسلمانان به کشتن امیه رأی نمی دادند، ولی بلال می گفت: او پیشوای کفر است، باید کشته شود و بر اثر اصرار او پدر و پسر به کیفر اعمال ظالمانه خود رسیدند و هر دو کشته شدند.🌹🌹 و بعدها بلال حبشی مؤذن رسول خدا شد، پیامبر صلی الله علیه وآله ❤️از این طریق می خواست به مردم بفهماند که در دین اسلام فضیلت و برتری انسان نسبت به دیگر انسانها بستگی به تقوای انسان نه مال و ثروت، دارد نه قومیت، رنگ و نژاد. به خاطر برتری در ایمان و تقوی نسبت به بعضی دیگر از مسلمین، به عنوان مؤذن پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله❤️ انتخاب شد، با وجودی که چهره او 🗿سیاه و لکنت زبان هم داشت. 📝چهل داستان @ayatollah_haqshenas
محدث بزرگ ثقه الاسلام كلينى از سدير نقل مى كند كه گفت : در محضر امام باقر علیه السلام بوديم ، سخن از جريانات بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله و پريشانى و غربت حضرت على علیه السلام به پيش آمد، مردى از حاضران به امام باقر علیه السلام عرض كرد: ((خدا كار تو را سامان دهد، عزت و شوكت بنى هاشم و بسيارى جمعيت آنها چه شد؟)) امام باقر (ع ) فرمود: ((از بنى هاشم كسى باقى نمانده بود! (شوكت ) بنى هاشم با بودن جعفر طيار و حمزه (ع )، موجوديت داشت ، وقتى كه جعفر و حمزه در گذشتند عموى پيامبر (ص ) و عقيل (برادر على (ع ) باقى ماندند، كه از آزاد شدگان (در فتح مكه ) بودند. اما والله لو ان حمزة و جعفر كانا بحضرتهما، ما وصلا الى ما وصلا اليه ، و لو كانا شاهديهما لاتبقا نفسيهما. آگاه باش ، سوگند به خدا اگر حمزه و جعفر (ع ) زنده و حاضر بودند، آن دو نفر (خليفه ) به آن مقام كه رسيدند، نمى رسيدند، و اگر حمزه و جعفر (ع ) شاهد و ناظر بودند، آن دو نفر جان سالمى از ميان بيرون نمى بردند و خود را به هلاكت مى رساندند)). به خاطر همين تنهايى و مظلوميت است كه نقل شده حضرت على علیه السلام وقتى كه به منبر مى رفت ، هميشه آخرين سخنش قبل از پايين آمدن از منبر، اين بود ما زلت مظلوما منذ قبض الله نبيه ((از آن هنگام كه خداوند، پيامبرش را قبض روح كرد، همواره و هميشه مظلوم شدم )). 📚بيت الحزان ، ص 160 و 161 🗓امروز15شوال سالروز غزوه احد و🌹شهادت حمزه سلام الله علیه عموی پیامبر @ayatollah_haqshenas
🔶 ⬅️پيامبر اسلام صلّي اللّه عليه و آله چون روز دوشنبه ، هجدهم ربيع الاوّل ، وارد مدينه منوّره گرديد؛ خبر ورودش در بين تمامي اهل مدينه منتشر گرديد. سلمان فارسي كه در جستجوي حقيقت و دين مبين اسلام بود ويكي از يهوديان مدينه او را براي كشاورزي نخلستان خود خريداري كرده بود، چون خبر ورود پيامبر اسلام صلوات اللّه عليه را شنيد طبقي از خرما تهيّه كرد و جلوي پيامبر و همراهانش آورد. پيامبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله سؤ ال نمود: اين ها چيست ؟ سلمان گفت : صدقه خرماها است ؛ چون تازه به اين شهر وارد شده ايد و غريب هستيد، دوست داشتم با اين صدقه از شما پذيرائي كنم . پيامبر خدا به همراهان خود فرمود: بسم اللّه بگوئيد و بخوريد؛ ولي خود حضرت از آن خرماها تناول ننمود. سلمان با انگشت اشاره كرد و با خود به فارسي گفت : اين يك علامت ؛ و سپس طبقي ديگر از خرما آورد و چون رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله سؤ ال نمود كه اين ها چيست ؟ گفت : چون ديدم از خرمائي كه به عنوان صدقه آوردم ، ميل ننمودي ، اين ها را به عنوان هديه به حضورتان آوردم . در اين هنگام ، حضرت به همراهان فرمود: بسم اللّه بگوئيد و بخوريد؛ و خودش نيز مشغول خوردن شد. همچنين سلمان با انگشت اشاره كرد و با خود به فارسي گفت : اين دو علامت ؛ و سپس اطراف حضرت رسول دور زد. پيامبر خدا پارچه اي را كه بر دوش خود انداخته بود برداشت و چون سلمان ، چشمش بر شانه راست به مُهر نبوّت و خال آن حضرت افتاد جلو آمد و آن را بوسيد. رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله سؤ ال نمود: تو كيستي ؟ گفت : من مردي از اهالي فارس هستم كه از شهر خود آمده ام ... و تمام جريان خود را بازگو نمود؛ و چون اسلام آورد پيامبر اكرم صلوات اللّه عليه او را بشارت به سعادت و خوشبختي داد. 📝پی نوشت:چهل داستان و چهل حديث از رسول خدا(ص) / عبدالله صالحي 🗓 امروز سالروز رحلت حضرت سلمان رضوان الله علیه @ayatollah_haqshenas
🌺 مردی ایمان با او آمیخته بود... رَوَى اَلْعَامَّةُ وَ اَلْخَاصَّةُ: أَنَّ قُرَيْشاً أَكْرَهُوا عَمَّاراً وَ أَبَوَيْهِ يَاسِراً وَ سُمَيَّةَ عَلَى اَلاِرْتِدَادِ فَلَمْ يَقْبَلْهُ أَبَوَاهُ فَقَتَلُوهُمَا وَ أَعْطَاهُمَا عَمَّارٌ بِلِسَانِهِ مَا أَرَادُوا مُكْرَهاً فَقِيلَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ إِنَّ عَمَّاراً كَفَرَ فَقَالَ كَلاَّ إِنَّ عَمَّاراً مُلِئَ إِيمَاناً مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ وَ اِخْتَلَطَ اَلْإِيمَانُ بِلَحْمِهِ وَ دَمِهِ فَأَتَى رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَمَّارٌ وَ هُوَ يَبْكِي فَجَعَلَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَمْسَحُ عَيْنَيْهِ فَقَالَ مَا لَكَ إِنْ عَادُوا فَعُدْ لَهُمْ بِمَا قُلْتَ لَهُمْ. عامه و خاصه روايت كردند كه قريش عمار و پدر و مادرش را واداشتند به برگشت از اسلام و ياسر و سميه نپذيرفتند و آنها را كشتند و عمار آنچه خواستند بزور بر زبان آورد،و گفتند:يا رسول الله عمار كافر شد و فرمود:نه هرگز عمار از سر تا پا پر است از ايمان،ايمان با گوشت و خونش آميخته و عمار گريان نزد رسول خدا(صلّى اللّه عليه و آله) آمد و آن حضرت دست به چشمانش كشيد(و اشكش را پاك كرد)و فرمود:چيزى بر تو نيست اگر بتو بازگشتند بدانها بازگو بدان چه براشان گفتى و بتو امر كرد خدايا امر كنم من. 📚بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ج ۷۲، ص ۴۳۰ 🗓 امروز نهم صفر سالروز 🌹شهادت عماریاسر رضوان الله علیه پای رکاب سلام الله علیه در جنگ صفین @ayatollah_haqshenas
🔶 ⬅️عصر خلافت عمر بود، سلمان به عنوان استاندار مدائن ، در اين شهر خاطره ها بسر مي برد، روزي مسافر غريبي از شام به مدائن آمد، او سلمان را نمي شناخت از قيافه ساده او چنين گمان كرد كه يك شخص عادي و كارگر است ، بار علفي بر دوش داشت ، خسته شده بود، خطاب به سلمان گفت : اي بنده خدا بيا اين بار مرا تا فلان جا ببر. سلمان بي آنكه ناراحت شود، فوري با كمال اشتياق ، بار علف را به دوش ‍ كشيد و به سوي مقصود حركت كرد، در مسير راه ، مسافر غريب ديد هر كس ‍ آن كارگر بار برنده را مي بيند، احترام مي كند، و بعضي مي گويند: سلام بر امير! با خود گفت : براستي اين شخص كدام امير است ...؟! ناگهان ديد جمعي آمدند تا بار علف را از او بگيرند، و به مسافر گفتند: مگر تو اين شخص را نمي شناسي ؟ اين استاندار مدائن ، سلمان است . مسافر شامي ، سخت شرمنده شد و به دست و پاي سلمان افتاد و معذرت خواهي كرد، و عاجزانه خواست كه او را ببخشد و بار علف را تحويل دهد. ولي سلمان به او گفت : تا اين بار را به مقصد نرسانم به تو نخواهم داد. 📚داستان دوستان / محمد محمدي اشتهاردي @ayatollah_haqshenas