eitaa logo
طب الرضا
870 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
75 فایل
مباحث آموزشی #رایگان حجامت ، ماساژ و مزاج شناسی انجام انواع حجامت تخصصی فصد زالو درمانی ماساژ درمانی #شهر_قدس ادمین کانال(مشاوره) : @Khademoreza888
مشاهده در ایتا
دانلود
ســــــــــلام مـا بـر عمــه ســــــادات💔
برای سلامتی مولامون حضرت مهدی (عج) فراموش نشه
◼️فرازی از دعای امام صادق علیه السلام در روز عاشورا؛ " خدایا! پرچم حق را بالا ببر. و مردم را نجات بده. و با «رهایی» بر ما منت بگذار. و ما را به سوی ایمان هدایت کن. و به وسیله حضرت مهدی علیه السلام فرج ما را برسان. و او را تکیه گاه ما و ما را یاور او قرار ده. 📚 اقبال الاعمال، ج3، ص68.
بزرگوارانی که مخاطب روضه نوشته های تایم آخر شب این چند شب محرم بودن اگه اذیت شدن بابت تعدد بالای پیام ها بشدت عذر خواهم لطفا حقیر رو حلال بفرمایید بزرگواری معترض بودن از ایشونم حلالیت میطلبیم 🙏
اعمـال روز عاشـورا : ◽️خواندن زیارت عاشورا کامل ◽️خواندن سوره عشرات؛ همان دعای عشرات (میتونید سرچ بفرمایید ) ◽️خواندن زیارت وارث📜 ◽️خواندن سوره توحید ۱۰۰ مرتبہ ◽️ترک کار های دنیوی🔐 ▫️گریه بر مصیبت امام حسین ▫️امساک از غذا و آشامیدنی بدون قصد روزه ◽️نماز مستحبی قبل از ظهر ◽️۱۰۰۰ مرتبه بگوید اللهم‌العن‌قتله‌الحسین(ع) @ayatollah_haqshenas
🔳امام رضا علیه‌السلام: هر که روز عاشورا روز سوگواری و اندوه و گریه اش باشد، خداوند عزّ و جلّ روز قیامت را روز شادی و سرور او قرار دهد! 📚 میزان الحکمه جلد ۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر کس برای خویش پناهی گزیده است ما در پناه مهدی آل محمدیم السـلام علیک یا صاحب‌الزمـان(عج) @ayatollah_haqshenas
🌱پیامبـراڪرم(ص) خداوند هفت نفر را لعنت کرده یکی از آنها مردی است که نسبت به پوشش و عفت همسرش بی‌توجه است.! 📚مستدرک‌الوسایل ج14 ص291 @ayatollah_haqshenas
عظمت‌حضرت‌زینب سلام‌الله‌علیها زینب کبری یک زن بزرگ است. عظمتی که این زن بزرگ در چشم ملت‌های اسلامی دارد از چیست؟ نمی‌شود گفت به‌خاطر این است که دختر یا خواهر و یا است. نسبت‌ها هرگز نمی‌توانند چنین عظمتی را خلق کنند. همه‌ی ائمه‌ی ما دختران و مادران و خواهرانی داشتند اما کو یک نفر مثل زینب کبری؟ 🔸 ارزش و عظمت زینب کبری به خاطر موضع و حرکت عظیم انسانی و اسلامی و بر اساس تکلیف الهی است. کار او، تصمیم او، نوع حرکت او، به او این‌طور عظمت بخشید. هر کس چنین کاری بکند، ولو دختر هم نباشد، عظمت پیدا می‌کند. بخش عمده‌ی این عظمت از این‌جاست که اولاً موقعیت را شناخت؛ هم موقعیت قبل از رفتن امام حسین به ، هم موقعیت لحظات بحرانی روز ، هم موقعیت حوادث کشنده بعد از شهادت امام حسین را و ثانیاً طبق هر موقعیت یک انتخاب کرد. این انتخاب‌ها زینب را ساخت. کتاب انسان 250 ساله @ayatollah_haqshenas
زندگی بی حسین یعنی: اسارت این پیام است...!
هیئـت تمام شدو همه رفتند و تو گوشه‌‌ای نشســته‌ای و گریه میکنی 😭💔 (عج)
‌ ای دعای سحر عمه‌ی سادات بیا، خم شد از غم کمر عمه‌ی سادات بیا! السلام‌علیک‌یا‌بقیـــة‌الله‌فی‌أرضـه✨ .. ‌@ayatollah_haqshenas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◾️ چهل سال گریه.... 🏴شهادت امام سجاد علیه‌السلام ‌تسلیت شیخ‌حسین‌انصاریان @ayatollah_haqshenas
zaker-shahadate emam sajad 84 ba alimi (1).mp3
6.84M
مدعی رسوا شدی گر تاختی قهرمان کوفه را نشناختی .. عمه جانم💔 🎙سیدجواد ذاکر 🏴شهادت‌امام سجاد علیه‌السلام @ayatollah_haqshenas
عرشیــــــــــان چون بر دل باختند در سماء هم زینبـیــــــــــــه ساختند🏴
توپ را در دستش گرفت. آمد بزند که صدائی آمد. الله اکبر ... ندای اذان ظهر بود. توپ را روی زمین گذاشت. رو به قبله ایستاد و بلند بلند اذان گفت. در فضای دبیرستان صدایش پیچید. بچه ها رفتند. عده ای برای وضو، عده ای هم برای خانه. او مشغول نماز شد. همانجا داخل حیاط. بچه ها پشت سرش ایستادند. جماعتی شد داخل حیاط. همه به او اقتدا کردیم.... 🌷 @ayatollah_haqshenas
🌷✨🌷✨🌷✨🌷 ✨🌷✨🌷✨🌷 🌷✨🌷✨🌷 ✨🌷✨🌷 🌷✨🌷 ✨🌷 🌷 🌻 همسر شهید : همگی با هم بین‌الحرمین رفتیم رو به حرم حضرت پیامبر(ص) سلام و درود فرستادیم؛ سپس رو به قبرستان بقیع ایستادیم و سلام گفتیم. از پله‌ها بالا رفتیم، آقایان داخل شدند؛ اما ما فقط نگاه کردیم و اشک ریختیم. گوشه چپ درب بقیع رو به مزار خانم ام‌البنین فاتحه‌ای دادیم و از پله‌ها پایین آمدیم و به‌سمت راست دور زدیم. سنگ‌هایی به شکل پله روی‌ هم چیده بودند، از روی آن‌ها بالا رفتیم و زیارت اهل قبور بقیع را خواندیم و برگشتیم منزل.❄️ یک ‌ساعتی گذشت پدرم آمد؛ اما حسن همراهش نبود. با تعجب پرسیدم: ـ بابا پس حسن کو؟! ماجرا را برایم تعریف کرد، حسن دیر کرد و من نگرانش شدم. بی‌تابی کردم و مادرم دلداری‌ام داد که ان‌شاءالله چیزی نشده یکسره ذکر می‌گفتم و دعا می‌کردم. گفتم: ـ خدایا سر سفره عقد به خواهش حسن برای شهادتش دعا کردم؛ اما نه به این زودی.❄️ در زدند، سریع در را باز کردم، دیدم حسن آمد تا چشمم بهش افتاد، بغضم ترکید. اشک‌هایم دیگر کوتاه نمی‌آمدند. هرچه می‌گفت: ـ فاطمه گریه نکن من اینجام حالم خوبه من اصلاً متوجه نبودم، فقط گریه می‌کردم.❄️ 🌻مادر همسر شهید: پرسیدم: حسن آقا! آخه چی شده بود، چرا دنبالت کردند؟ ـ هیچی؛ مادر! این‌ها که مریض هستند و دنبال بهانه می‌گردند که شیعیان را به‌خصوص ایرانی‌ها را اذیت کنند. من هم دستشان بهانه دادم به دو تا مادربزرگ‌ها قول داده‌ام که برایشان خاک بقیع ببرم، مشت کردم، کمی از خاک برداشتم، یکی از ملعون‌ها دید. مشتم را گرفت، به‌قدری فشار داد که مجبور شدم، دستم را باز کنم و خاک‌ها ریخت. توی عمرم این‌قدر نترسیده بودم، قلبم مثل گنجشک می‌زد خیلی زورش زیاد بود؛ اما دست خاکی‌ام را زدم به‌صورتم آرام شدم. وهابیه پرسید: ـ اسمت چیه؟ اهل کجایی؟ من جوابش را ندادم، فقط گفتم: ـ اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد این را که گفتم، عصبانی شد، می‌خواست، بزندم که فرار کردم، ایرانی‌ها دورم جمع شدند، دشداشه را از تنم درآوردند و از لابه‌لای جمعیت فرار کردم. همه مردم را از بقیع بیرون کردند که مرا پیدا کنند؛ اما شکر خدا دستشان به من نرسید.❄️ خدا را شکر مادر که نجات پیدا کردی، این‌ها دین و ایمان که ندارند؛ اگر می‌گرفتنت معلوم نبود، چه بلایی سرت می‌آوردند. حسن آقا! شما را به ‌خدا کمی بیشتر مراقب باشید. فاطمه بچم از ترس مثل بید می لرزید. چشم مادر جان ناراحتی امروز را براتون جبران می‌کنم.❄️ کمی استراحت کرد و بیرون رفت، یکی، دو ساعتی گذشت، دیدم با یک عالمه وسیله برگشت. حسن آقا و فاطمه توی یک سوئیت بودند و هرکدام از خانواده‌ها هم سوئیت جداگانه داشتند، فقط مادرم با ما بود.❄️ یکی‌یکی درها را زد و همه را به یک مهمانی بعد از شام دعوت کرد. بعد از زیارت و نماز و شام رفتیم پیششان. یک عالمه کادو روی میز چیده بود. کلی میوه، خوراکی و چایی آماده کرده بود. برای همه ما شب قشنگی شد.❄️ 🌷 ✍هاجر‌پورواجد @ayatollah_haqshenas
🌷✨🌷✨🌷✨🌷 ✨🌷✨🌷✨🌷 🌷✨🌷✨🌷 ✨🌷✨🌷 🌷✨🌷 ✨🌷 🌷 🌻 همسر شهید : پدر و مادرم و مادربزرگم و بقیه آمدند و نشستند. چایی و میوه خوردند ، گفتیم و خندیدیم. حسن می‌خواست نگرانی روز گذشته را جبران کند برای هرکدام از اعضای خانواده هدیه خریده بود. کادوها را داد، قرار گذاشت، هرشب مهمان یک خانواده باشیم، بدون خرید کادو؛ اما هدیه دادن‌ها ادامه پیدا کرد. انگار اعضای خانواده مایل بودند، در سرزمین وحی یک یادگاری از همدیگر داشته باشند مادربزرگم نگران بود. می‌گفت: ـ دور خانه خدا را چطوری بچرخم؟ صفا و مروه را چطور برم؟ اگر خسته شدم چی؟ اگر توانم کم شد چی؟ حسن گفت: مادر جان نگران نباش، من همه‌جا می‌برمت.❄️ مسجد زیبای شجره محرم شدیم زیر یکی از درختانش به تماشای جلوه‌های کم‌نظیرش ایستادیم. بعد، سوار اتوبوس شدیم و به‌سمت مکه حرکت کردیم. به‌محض اینکه رسیدیم، حسن رفت و اعمال خودش را انجام داد. کمی استراحت کرد و مادرجون را برد. با صبر و مهربانی تمام مراحل را همراهش بود. مادربزرگم تا آخر عمرش لطف حسن را به یاد داشت و دعاش می‌کرد بعد از شهادتش خیلی غصه می‌خورد.❄️ مادرم به میمنت اینکه حاجیه خانم شده بودم، همه را به اتاقش دعوت کرد. برای من‌ و حسن جشن گرفت، شب به‌یاد‌ماندنی شد. سومین سفر از هفت سفر عشقمان به‌پایان رسید. با کلی سوغاتی مادی و معنوی؛ اما با دلتنگی به ایران بازگشتیم.❄️ 🌻 برادر شهید : نیمه شب بود که رسیدند. هر کاری کردم، اجازه نداد، گوسفند را سر ببرم و گفت: ـ داداش جان نصفه شب گناه داره حیوان زبان بسته را سر بزنیم، باشد برای فردا. ـ آخه قربونی را جلوی پای شما باید ببریم، فردا که به درد نمی‌خوره؟ ـ ما که صحیح و سالم رسیدیم، پس نگران نباشید، همگی بخوابید فردا کارها را راست و ریست می‌کنم.❄️ ساعت حدود نه صبح گوسفند را سر بریدیم، اول سهم یک‌سری خانواده‌های بی‌بضاعت را کنار گذاشت. سهم خواهر و برادرها را داد. گوشت‌های قربانی که کنار گذاشته بود، خودش برد. اجازه نداد کمکش کنیم. بعدها متوجه شدیم که داداش حسن چند خانواده را تحت پوشش داشت و نمی‌خواست ما بدانیم. به یاد همه بود و برای کوچیک و بزرگ سوغاتی خریده بود.❄️ 🌷 ✍هاجر‌پورواجد @ayatollah_haqshenas
‌ سلام من به محرم، به غصه و غم مهدی، به چشم کاسه خون و به شال ماتم مهدی سلام مولای‌عزادارم 💔😭 @ayatollah_haqshenas
طناب مدینه می‌شود زنجیر در کوفه و شام ... ولی "علی" همان "علی" است! س ‌
4438703916.mp3
26.79M
🏴همراه‌کاروان‌کربلا مداحی‌عربی @ayatollah_haqshenas
‌ کیست جز زینب، طرفدار ع...💔؛ ‌
اسیر نیست؛ دو عالم اسیر اوست...🕊؛ ‌