اسلام به «فيكسيسم» معتقد نيست و «ترانسفورميسم» را نيز با بياني متفاوت با بيان غربيها، تفسير مينمايد.
انواع بشرهائي كه دهها هزار سال قبل از آدم منقرض شده بودند، موجوداتي صرفاً غريزي بودند. يعني درست همان تعريفي كه دست اندركاران علوم انساني غربي در مورد انسان حاضر ميگويند، اسلام همان تعريف را در مورد بشرهاي قبل از آدم دارد كه «بشر حيوان است». البته اين تعريف در مورد انسان حاضر نيز از يك جهت صادق است و اسلام ميگويد «انسان حاضر با صرفنظر از فطرتش حيوان است». زيرا انسان كنوني نيز مانند بشرهاي قبل از آدم «بشر» است و در بشر بودن همه شريك هستند اما بشرهاي قبلي «انسان» نبودند. زيرا فطرت نداشتند و به همين دليل پديدههائي را كه منشأشان فطرت است نتوانستند پديد آورند.
#انسان_شناسی
@tebyan314
آزادی غربی و آزادی اسلامی
مطابق نظر دانشمندان غربی، آزادی یک امر اعتباری و قرار دادی است، حتی پائین تر از آن، یک امر صرفاً حقوقی است. اما در نظر مکتب قرآن و اهل بیت علیهم السلام، آزادی و آزادی خواهی ریشه در ذات و کانون وجودی انسان دارد، و در اصل و اساسش، زائیده آگاهی های انسان نیست. نقش آگاهی ها در پرورانیدن و حفاظت و صیانت آزادی است. منشأ آزادی روح فطرت است.
در اینجا بهتر است از غریزه و اقتضاهایش، و نیز از فطرت و اقتضاهایش، تعریفی داشته باشیم:
غریزه: نیروئی که انگیزه های ناخودآگاه را برای منافع و حفظ خود (فرد) ایجاد می کند.
اقتضاهای غریزی: غذا، رفاه جسمی، عمل جنسی، سلطه خواهی، تضاد با «ماهیت جامعه»، عدم رعایت آزادی دیگران و...
فطرت: نیروئی که انگیزه های ناخودآگاه را برای منافع و حفظ دیگران (جامعه) ایجاد می کند.
اقتضاهای فطرت: قاعده مند کردن غرایز، دگر دوستی، نظم طلبی، جامعه خواهی، ایثار و...
منشأ زبان، لباس، خانواده، جامعه، تاریخ، درک زیبائی و زیبا خواهی، اخلاق، پشیمانی، «خود نکوهیدن»، خنده و گریه، (و هر آنچه حیوان فاقد آن است و انسان دارای آن)، روح فطرت است.
غربی ها چون خبری از روح فطرت ندارند، همۀ این امور اساسی را صرفاً اعتباری و قرار دادی می دانند. و غیر از این راهی ندارند. زیرا تعریف غریزی، همۀ راه ها را برای شان بسته است.
با این مباحث مشخص می شود که آزادی غریزی، نه تنها آزادی نیست بلکه بر علیه آزادی است؛ خواه در قالب اقتضاهای خود غریزه باشد، مانند آزادی جنسی و عدم قاعده مندی آن. و خواه در قالب اقتضاهای فطری باشد (یعنی غریزه، یک اقتضای فطری را در خدمت خود استخدام کرده باشد) مانند زیبا خواهی. و مانند ناسیونالیسم- پرستش جامعۀ خود در برابر جوامع دیگر- که غریزه، حس زیبا خواهی و جامعه خواهی فطرت را به استخدام خود در آورد و آن را در سرکوب خود زیبائی و جوامع دیگر به کار گیرد، که معنی «استکبار» است.
و به هر معنی؛ آزادی غریزی نه تنها آزادی نیست، بلکه بر علیه آزادی است.
آزادی بر اساس تعریف غریزی انسان، هیچ معنائی ندارد مگر آزاد شدن از اقتضاهای فطری و سقوط در جایگاه حیوانی. و آزادی مطابق بینش اسلام، نه به معنی آزاد شدن از غرایز، بلکه به معنی قاعده مند کردن اقتضاهای غریزی، است.
کسی که بندۀ شهوت خود است، آزاده نیست. کسی که بردۀ شکم خود است، آزاده نیست، تا چه رسد به غریزۀ سلطه طلبی و... و اسیر غرایز خود بودن، یا اسیر ارادۀ دیگران بودن، هر دو اسارت هستند. و هیچ فرقی باهم ندارند.
تعریف غریزی از انسان، به جائی می رسد که مقولۀ زیبای آزادی با قوانین آفرینش متضاد می گردد؛ آزادی همجنس بازی در باصطلاح منشور غربی حقوق بشر، چیست؟ و چرا این رفتار ضد آفرینش به دایرۀ زیبای آزادی راه یافته است؟ منشأ این سخیف ترین رفتار چیست؟ مگر غیر از تعریف صرفاً غریزی از انسان.
#انسان_شناسی
#آزادی
@tebyan314
«انسان چیست که دربارۀ آن به مقولۀ آزادی می پردازیم و چرا دربارۀ حیوان چنین مقوله و مفهومی را عنوان نمی کنیم-؟-؟».
پاسخ: برای این که انسان یک روح بیش از حیوان دارد و به همین دلیل مستحق آزادی شده است. اساساً انسان حیوان نیست، حتی با پسوند «متکامل». درست است تکامل یک امر مسلّم و از حمکت ها و نیز اهداف مهم آفرینش است؛ اما گیاه تنها همان باکتری نیست که تکامل یافته بل یک روح دوم نیز به آن داده شده. چگونه؟ همانگونه که به باکتری داده شده بود. مگر آفرینش و طبیعت سوگند خورده است که فقط یکبار «ایجاد حیات» کند؟! و همچنین در مورد حیوان و انسان. کدام دلیل علمی، حیات و روح را منحصر به «یک» و «واحد» کرده است. فرق تجربی، عینی و علمی میان موجودات حیاتمند، به وضوح مسلّم می دارد که این حیاتمندان اجناس مختلف و متعدد دارند، و این یک بدیهی است به شرط این که از توهماتی که مغزمان را پر کرده، فارغ شویم.
در منطق ارسطوئی، موجود حیاتمند در روی زمین، فقط دو جنس است: گیاه و حیوان، و هر کدام انواع تحت شمول خود را دارند. اما در منطق قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) موجود حیاتمند چهار جنس دارد: باکتری و جنبندگان ریز، گیاه، حیوان، انسان. سه جنس اول هر کدام انواع تحت شمول خود را دارند و تنها انسان است که جنس و نوعش یک و واحد است. و این وحدت جنس و نوع انسان، بس مهم است.
انسان گاهی با خودش دعوا می کند که دعوای میان روح غریزه و روح فطرت است و الاّ معنائی برای درگیری با خویشتن خویش نمی ماند «خود نکوهیدن» از ویژگی های انسان است و همچنین «پشیمانی» که موجب سرزنش خود می شود.
#انسان_شناسی
#آزادی
@tebyan314
⁉️تعدد روح‼️
امیرالمؤمنین علیه السلام در حدیثی، تاریخ پیدایش حیات را بیان می کند، می گوید: پس از آفرینش جن و نسناس، نوبت به آفرینش موجودی ریز رسید که «یدبّون»: می جنبیدند، تکثیر نسل شان از طریق مذکر و مؤنّث نبود، هر کدام به دو بخش تقسیم شده و تکثیر می یافتند، و نور و ظلمت برای شان فرق نداشت (ندارد). امروز می دانیم که باکتری ها همین حیات ویژه را دارند، اولین جنبندگان هستند و در ظلمانی ترین نقاط زیر زمین نیز می توانند به زیست خود ادامه دهند.
سپس می دانیم و از مسلّمات اصول زیست شناسی است که گیاه پس از موجودات ریز اولیۀ با حیات، پیدایش یافته است، و پس از آن موجود حیاتمند دیگر به نام حیوان، و پس از آن موجود جانداری به نام انسان پیدایش یافته اند.
ویژگی انسان شناسی اسلام این است که می گوید: این حیات ها؛ این روح ها در کنار هم به طور متعدد در وجود انسان هستند و انسان دارای چهار روح است:
۱- روح باکتری.
۲- روح نباتی.
۳- روح حیوان - که نامش روح غریزه و «نفس امّاره» است.
۴- روح فطرت - که «نفس لوّامه» نامیده می شود.
زندگی انسان با تعامل و تعاطی این چهار روح، محقق می گردد.
قرآن در آیۀ «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى»، به تعدد روح در انسان تصریح می کند.
مرحوم کلینی دانشمند بزرگ شیعی، در کافی، ج ۱ ص ۲۷۱ - ۲۷۲ یک باب ایجاد کرده دربارۀ این ارواح متعدد، و چند حدیث از ائمه طاهرین علیهم السلام آورده است؛ نقش و کار هر کدام از روح ها را بیان کرده است که در اینجا از شرح آن می گذریم.
امام کاظم علیه السلام در تفسیر آیۀ مزبور، دقیقاً توضیح می دهد که انسان دارای روح های متعدد است.
#انسان_شناسی
@tebyan314
🔰لُبّ در قرآن🔰
قرآن در وجود انسان به دو کانون «درّاک» (= درک کننده)، رهنمون می شود و به آن دو تصریح می کند:
۱- دستگاه حواس پنجگانه و مغز که محصول آن را «علم» می نامد.
۲- قلب: مراد قلب گوشتی نیست، مراد شخصیت حیاتی انسان و کانون «منِ» انسان است که از آن «فؤاد» نیز تعبیر کرده است؛ متاسفانه در فارسی لفظ معادل فؤاد وجود ندارد، در زبان ترکی به آن «کُویُول» می گویند.
محصول این کار قلب «شعر» است شعر به معنی لغوی یعنی «دریافت»، نه به معنی اصطلاحی.
اگر مغز و قلب هر کدام به تنهائی کار کنند شخصیت انسان تک بعدی می شود اگر با مغز زندگی کند آدمی خودخواه، خشن و حساب گر به معنی منفی می شود. و اگر تنها با قلب و فؤاد زندگی کند فردی ساده اندیش، صرفاً شاعر مذاق و فارغ از حساب کتاب می گردد.
قرآن و اهل بیت(ع) می گویند: مغز و قلب باید با هم کار کنند و نتیجه این کار مشترک را «فقه» می نامد (فقه به معنی لغوی، نه اصطلاحی) فقه یعنی درکی که با دریافت، هم آغوش، همبر، و هر دو به همدیگر عجین باشند، و نام این نیروی عجین را «لُبّ» می نامد.
و این یکی دیگر از اصول اساسی انسان شناسی اهل بیت(علیهم السلام) است.
#انسان_شناسی
@tebyan314
🔰تعدد روح در انسان🔰
اگر آیه ها و حدیث های فراوان نیز وجود نداشتند، باز با تجربۀ درونی و بیرونی خود انسان، روشن و مسلّم است که انسان روح های متعدد دارد.
زیرا انسان تنها موجودی است که خودش با خودش درگیر می شود، همیشه در درونش خودش با خودش در چالش است، همواره روح امّاره با روح لوّامه، در رقابت و تزاحم است.
و چون حیوان، فاقد روح سوم (روح فطرت) است لذا فاقد جامعه، تاریخ، اخلاق، هنجار و ناهنجار، تمدن، و نیز فاقد خنده و گریه است و... (مشروح این بحث در «تبیین جهان و انسان» بخش انسان شناسی دوم).
تعدد روح ها در انسان، موضوع بس مهمی است که انسان شناسی غربی نیز از آن غافل مانده و در نتیجه، علوم انسانی غربی (روان شناسی، جامعه شناسی، فلسفۀ تاریخ، تاریخ تحلیلی، منشأ جامعه، منشأ اخلاق، منشأ خانواده و...) همگی لنگ مانده اند و امروز مسلّم شده است که این علوم انسانی از ادارۀ جهان بشری عاجز و ناتوان است، با آن همه کار گسترده علمی که دربارۀ شان شده است.
فوکویاما با عنوان کردن «پایان تاریخ»، می خواهد بگوید: علوم انسانی بیش از این که هست قابل کمال و تکامل نیست و لیاقت انسان تا همین جا است و باید به همین ها بسنده کند.
اما حقیقت این است که: مدرنیته که شاکلۀ این علوم انسانی است به پایان رسیده و از ادارۀ جهان بشریت عاجز مانده است. زیرا فقط به یک «غفلت» در اصل و اساس انسان شناسی دچار است که غفلت از تعدد ارواح در وجود انسان است.
غربیان در علوم انسانی، کاری بس وسیع، عمیق و مهم انجام داده اند؛ این علوم تنها به یک چیز نیاز دارد: باید از نو به محور، و بر نخِ «تعدد ارواح» چیده شود. که در «جامعۀ موعود (مهدوی)» چنین خواهد شد.
#انسان_شناسی
@tebyan314
منشور دعا و علم.pdf
حجم:
1.24M
✅ آشنایی با صحیفه سجادیه
✅ منشور دعا و علم
✅ عرفان اهل بیت علیهم السلام
✅ انسان و علوم انسانی
#انسان_شناسی
@tebyan314
انسان
از نظر قرآن و اهل بیت(ع)، انسان دارای سه روح است: روح نباتی که با آن رشد و نموّ می کند. و روح غریزی که به وسیله آن توان «حرکت در مکان» دارد و از جائی به جائی منتقل می شود، می خورد، می آشامد، میل جنسی دارد و… همۀ غرایز که در حیوان هست بدون استثنا همگی در انسان هستند.
روح سوم روح فطرت است که در حدیث زیر امام کاظم(ع) آن را «روح عقل» نامیده است...
ادامه مطلب:
http://binesheno.com/انسان/
#انسان_شناسی
#تعدد_روح_در_انسان
@tebyan314