eitaa logo
تبیان
87 دنبال‌کننده
24 عکس
2 ویدیو
56 فایل
تبیان وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ تبیین اصول مکتب قرآن و اهل بیت علیهم السلام در آثار آیت الله مرتضی رضوی پایگاه نشر آثار آیت اللّه رضوی : http://binesheno.com این کانال، ارتباطی با سایت تبیان ندارد.
مشاهده در ایتا
دانلود
جامعه شناسی کربلا جامعه كربلا، زيبا، سالم، بى آفت، بى نقص و مصداق كامل «هنجار در افق اعلاى آن» بود كه از لحظه خروج از مدينه براى سالم بودن آن سعى بليغ شده بود. حسين(علیه السلام) چنگالهاى روزگار و دست و پاى تاريخ را بست تا براى اولين بار از نفوذ دادن فرد يا افراد معيوب به جامعه او، ناتوان گردد. جامعه اى كه عامل پيوند درون جامعه اش، عقل و خرد، علم و دانش، دين و ايمان و انسانيت به اتم معنى آن است. حسين يك نمونه كامل و بارز و كاملاً مشخص، از يك جامعه ايده آل اسلامى را در سرزمينى به نام «كربلا» به نمايش گذاشت تا تاريخ سياه بشرى براى چند روز هم که شده يك «جامعه انسانى به معناى اتم» را مشاهده كند و مزه آن را ذائقه اش احساس كند. اين همه گزينش و انتخاب و صافى پشت سر صافى گذاشتن و نامحرمان را كنار زدن، كاملاً با روال و روندى كه پيامبر(صلوات الله علیه و آله ) و على (علیه السلام) و نيز امام حسن(علیه السلام) در پيش گرفته بودند، فرق داشت و نشان مى داد كه حسين در صدد چيز ديگر است، درصدد ساختن يك «جامعه سمبل» كه عين وجود آن جامعه، «پيام» باشد پيامى كه عوامل تاريخ و شرايط جامعه آن روز، در كنترل آن عاجز و در مسير آن به زانو در آمده و خُرد شوند. او مأمور بود با تاريخ كُشتى بگيرد، به دست لشكر اموى به زمين افتد امّا تاريخ را بر زمين بكوبد. افسانه است كه مى شنويم: مردم زيادى در اطراف امام جمع شده بودند چون ديدند خبرى از مال و منال دنيوى نيست پراكنده شدند. افسانه اى كه متأسفانه سيماى روايت نيز به خود گرفته است. افسانه تر اينكه: در شب عاشورا بعد از سخنرانى امام عده زيادى با استفاده از تاريكى شب راه خود را گرفتند و رفتند. در حالى كه جمله اى از آن سخنرانى [این بود:] «انّى لااعلم اصحابا اوفى ولا خيرا من اصحابى»: من با وفاتر و نيك نهادتر از ياران خودم، يارانى را سراغ ندارم. @tebyan314 http://binesheno.com
هر حكومتى يا قيامى كه مورد حمايت شخصيت اجتماعى مردم باشد، موفق است و تا وقتى كه اين پشتوانه را دارد لطمه اى نخواهد ديد و اگر در كنار آن حمايت شخصيت فردى جامعه را نيز داشته باشد مى تواند جهان را فتح كند اما اجتماع اين دو پشتوانه و تحقق چنين وضعيتى بس نادر و بس غير پايا مى باشد. حكومت ده ساله پيامبر(صلی اللّه علیه و آله) از حمايت شخصيت اجتماعى كاملا برخوردار بود امّا شخصيت فردى افراد، گاهى سخت مقاومت نشان مى داد. مشكل مدينه براى او از مشكل مكه سخت تر و اذيت كننده تر بود. در مكه در صدد جدا كردن مردم از بتها بود ليكن در مدينه جدا كردن مردم مسلمان از يهود، مشكلتر بود. يكى از بزرگان صحابه «داورى در يك اختلاف مالى» را به پيش احبار يهود مى برد. نه به قضاوت پيامبر، بلکه به قضاوت حبر يهودى ارزش مى دهد. يكى ديگر از همان بزرگان، باغ كوچكى در وسط باغهاى يهوديان مى خرد تا بدين بهانه روابطش با يهود قطع نشود و از پيشگوئى هاى آنان براى آينده امت پيامبر برنامه ريزى كند و كرد. اگر ماجراى «تغيير قبله» را در سوره هاى مدنى به ويژه سوره بقره پیگيرى كنيد مى بينيد كه قرآن و پيامبر با چه فشارى روبرو هستند. افرادى در ذهن مردم مسلمان القاء میكردند: از ما خواست بتها را رها كنيم كرديم اينك میخواهد يهود را كه اولاد انبياء هستند و بت نمی پرستند، رها كنيم(!). سنگينى اين فشار وقتى از دوش پيامبر رفع شد كه يهود مدينه با مشركان مكه همدست شدند و جنگ خندق را پيش آوردند، القائات مذكور كارآئى خود را از دست داد و يهوديان مدينه ريشه كن شدند. يعنى شخصيت اجتماعى اصحاب هم بر القاء كنندگان و هم بر روح فردى خودشان كه يهود را يك مردم (به نوعى) مقدس میدانستند، پيروز گشت. انقلاب اسلامى ايران از حمايت روح اجتماعى برخودار است امّا روح فردى از آن ناراضى و «نق زن» است، لذا هر فردى حتى انقلابى ترين فرد، گله اى، انتقادى دارد كه در روز قدس همين نق زنها رود خانه هائى را براى حضور در مصلّى ها به راه مى اندازند. تا روزى كه اين حمايت شخصيت جامعه، انقلاب را پشتيبانى مى كند انقلاب پيش خواهد رفت. حكومت على(علیه السلام) تا جائى و تا حدى موفق بود كه روح اجتماعى از آن حمايت مى كرد. اينك امام حسين(علیه السلام) به سوى جامعه اى مى رود كه روح اجتماعى بر عليه اوست گرچه روح فردى افراد او را تأييد مى كند، ليكن حمايت روح فردى فوراً در مقابل روح اجتماعى مى شكند و در امر حكومت، كاربردى ندارد. @tebyan314 http://binesheno.com
– حسين كشته شد. – كجا؟ – در كربلا. – كربلا كجاست؟ تاكنون چنين نامى نشنيده بوديم. چرا در مدينه نه؟! چرا در مكه نه؟! در كوفه و دمشق نه؟! كربلا كجاست؟ كى كشته شد؟ _ در دهم محرم، عاشورا. – در محرم؟! ماه حرام؟! ماهى كه آدم كشى به حق، نيز در آن حرام است -؟! – قوم و قبيله‏ اش با او نبودند؟ – نه، عده‏‌اى از هر قبيله و عشيره‏‌اى با او بودند جمعا ۷۲ نفر. 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 نام نو، مكان نو، زمان شگفت، ياران استثنائى، همه استثنائى، همه شگفت، همه نوپديد، همگى چاشنى و چاشنى‌دار براى پيام‌رسانى پيام حسين(ع)، همه كاروان‏ها و كاروان‏سراها، زبان‏ها و دهان‏ها، بازارها، مسجدها و محفل‏ها به ابزار تبليغ حسين(ع) تبديل شدند. حسينى كه در سرتاسر ممالك اسلامى (حتى در مدينه جدش) يك منبر – و بقول امروزیها يك تريبون – نداشت اينك همه كس و همه چيز وسيله تبليغ و اطلاع‌رسانى او و مكتب و جامعه كمّاً كوچك و كيفاً بزرگ او، شده‏ اند. اولين اثر اين تبليغ، ضربه‏‌اى بود كه بر پيكر منطق‏هاى تك بعدى بزرگان، وارد شد: منطق عبداللّه بن عمر منطق فقاهت و عبادت بدون سياست، منطق عبداللّه ابن عباس منطق آموزش عالى فارغ از سياست، منطق عبدالرحمن بن ابوبكر منطق رفاه و گريز از دردسر، منطق عبداللّه بن زبير منطق سياست ماكياولى. كه همگى منطق حج و عمره در زير پرچم رئيس‌الحج اموى، نيز بود. در سال ۶۰ هجرى اينان بودند «بزرگان اسلام» كه اگر امويان امكانات مادى را از حسين(ع) سلب كرده بودند اينان امكانات معنوى، علمى و تبليغى را از او سلب كرده بودند، خودشان مرجع و روش‏شان الگو براى مسلمانان شده بود و دكان‏هايى بودند كه امامت را تكه تكه كرده و در قفسه‏‌هاى خود جاى داده بودند، خفقانى كه از اين جهت ايجاد شده بود دقيقا بيشتر و براى امت نابود كننده‏‌تر از خفقانى بود كه با قدرت سياسى، نظامى امويان ايجاد مى‏‌شد. مردم در هر بلده و ديارى با شنيدن شهادت حسين(ع) با خود مى‏‌انديشيدند، چرا مرگ را انتخاب كرد؟ چرا نماند مثل عبداللّه بن عمر سالى يك بار حج كند و يك بار به عمره رود؟- يا مانند او به عبادت بپردازد -؟ يا مانند عبداللّه بن عباس به پرورش شاگردانى چون عكرمه بپردازد و به پرسش‏هاى فقهى عادى مردم پاسخ دهد -؟ چرا و چرا؟- آن‏گاه خودشان پاسخ خودشان را مى‏‌دادند: پس معلوم مى‏‌شود به خاطر دين بايد از جان هم گذشت، بايد همه شيرينى‏‌هاى زندگى را فدا كرد. و نقص اساسى منطق‏هاى فوق براى همگان روشن گشت. بدين سان تأسيس حكومت اسلامى در جامعه‏‌اى كه اصول انديشه‏‌اش غيراسلامى و مصداق كامل «تعرُّب بعد الهجرة» شده بود، نه ممكن بود و نه منتج، حسين(ع) در صدد اصلاح بود و پيام و بس. حسين(ع) جامعه‏‌اى ساخت و به نمايش گذاشت. اى شخص جامعه شناس! هل ترى من فطور؟: آيا خلائى، كمبودى در آن مى‏‌بينى؟ كاستى‏‌اى و يا زيادى‏‌اى در آن است؟ ثُمّ ارجع البصر: از نو نگاه كن با دقت كرّتين: با ديد مكرر، چشم مكرر ينقلب اليك البصر خاسئا و هو حسير: باز مى‏‌گردد بررسى نقادانه‏‌ات به سوى خودت خسته و وامانده. @tebyan314