eitaa logo
تبیان
89 دنبال‌کننده
24 عکس
2 ویدیو
56 فایل
تبیان وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ تبیین اصول مکتب قرآن و اهل بیت علیهم السلام در آثار آیت الله مرتضی رضوی پایگاه نشر آثار آیت اللّه رضوی : http://binesheno.com این کانال، ارتباطی با سایت تبیان ندارد.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃جالب و شنيدني🍃 در يكي از همين برنامه‌هاي «زائر شرق» حضرات حاضر در ميزگردِ دانشمندي، علاوه بر افاضه‌هاي شيوا و بليغ در مدح «هانري كربن» از دكتر تجويدي كه در آلمان ساكن است مصاحبه‌اي پخش شد كه او مي‌گفت: آقاي جلال‌الدين آشتياني به من گفت هانري كربن به هنگام مرگ روي به قبله كرد و گفت «السلام عليك يا حجة الله». من گفتم شما كه در آن وقت در كنار او نبودي از كجا دانستي كه كربن رو به قبله كرده و اين سلام را گفته است؟ آقاي آشتياني گفت: خوب من دانستم ديگر. يعني حضرت آشتياني كشف و شهود فرموده است كه مأمور استعمار فكري كه مأموريت براي تخريب اسلام دارد، مسلمان شده بل شيعه شده آن هم شيعه خالص و خلّص و معتقد به امام زمان(ع). آيا اينان اين قدر از تحريف حقايق نمي‌ترسند!؟! ناچارم ادامه دهم و تكه‌هائي را از كتاب تاريخ فلسفه اسلامي كربن، بياورم: ادامه مطلب:👇 http://www.binesheno.com/Files/books.php?idVeiw=632&level=4&subid=632 @tebyan314
اصول کابالا (۴) اصل چهارم: صحيح دانستن تناقض يكي از اصول كاباليسم (همان طور كه از اصل دوم نيز پيداست) باطل ندانستن تناقض است كه همة اصول و فروع آن بر اين اصل استوار است. در تاريخ بشر و در تاريخ ملل و نحل و در تعقل هر انسان عاقل، جنون و ديوانگي بزرگ تر از اين نبوده و نيست كه فرد عاقلي تناقض را صحيح بداند. نفوذ: محي الدين در همان فصّ شيثي اين تناقض را مي آورد و در «فصّ‌ ادريسي»‌ آن را فراز مي كند. اولين كسي كه در جامعه اسلامي چنين سخني را گفته است محي الدين است. قيصري شارح نامدار و مريد وفادار و با استعداد محي الدين در شرح فصّ ادريسي در توجيه سخن محي الدين مي گويد:‌ اين «تناقض من وجه» است و تناقض من وجه اشكال ندارد.!!! (شرح بيشتر اين مطلب در جلد دوم «محي الدين در آئينه فصوص»‌ بخش «فصّ‌ ادريسي» آمده است) مهمتر اين كه همة‌ فصّ هاي فصوص بر اين اساس يعني بر اساس «عدم بطلان تناقض»‌ مبتني است. @tebyan314
اصول کابالا (۵) اصل پنجم: خدايان مؤنّث اصل ديگر كاباليسم وجود خدايان مؤنّث است. و اين عنصري است كه از «سازمان الهه هاي يونان باستان» برگرفته شده است. نفوذ: محي الدين در «فصّ شيثي»‌ رسماً مي گويد:‌ هر خدا از خدايان، به همراه خواهرانش (اخواته) بخش مورد ادارة خود را اداره مي كند. سخني كه پيش از محي الدين به گوش هيچ مسلماني حتي صوفي اي در جوامع اسلامي نخورده بود. @tebyan314
اصول کابالا (۶) اصل ششم: تعامل و همكاري ميان خدايان حتي پارتي بازي (تحت عنوان شفاعت) مثلاً درباره يك انسان، ميان خدايان بر قرار است. نفوذ: محي الدين اين اصل كاباليسم را به جامعه اسلامي نفوذ داد و پيش از او چنين اِزخرافاتي در جوامع اسلامي شنيده نشده بود. او در فصّ شيثي اين مسئله را با اين عبارت به پايان مي برد: فانّ «الرّحمن» ماشفع عنه «المنتقم» في اهل البلاء الّا بعد شفاعۀ الشّافعين: رحمن در حضور منتقم درباره اهل گرفتاري، شفاعت نمي كند مگر پس از آن كه شافعان ديگر (خدايان ديگر) در پيش رحمان شفاعت كرده باشند. @tebyan314
اصول کابالا (٧) اصل هفتم: ازلي بودن مخلوقات در قالب ويژه اي كه يكي از اصول كاباليسم است. بدين شرح:‌ همة مخلوقات، همه اشيائي كه به وجود آمده اند يا به وجود مي آيند و يا خواهند آمد، همگي پيش از پيدايش شان در عالم باطن وجود داشته اند و هيچ چيز مسبوق به عدم نيست و همين طور هر حادثه طبيعي و هر حادثه اجتماعي و هر رفتار انساني. نفوذ: اين بينش به صورت هاي ديگر، پيش از محي الدين در ميان صوفيان جوامع اسلامي بوده است يعني آنان نيز مخلوق را ازلي مي دانسته اند اما توجه شان به تك تك مخلوقات و اشياء‌ نبود بل توجه شان و محور بحث شان «آغاز پيدايش مخلوق» بود؛ مي گفتند خداوند هرگز بدون مخلوق نبوده است و نمي گفتند همه مخلوقات و همه اشياء و همه حوادث ريز و درشت كائنات و حوادث فردي و اجتماعي و افعال انسان ها پيشتر در عالم باطن بوده و حضور داشته اند. محي الدين اولين كسي است كه اين اصل كاباليسم را به تصوف صوفيان بظاهر مسلمان وارد كرد و آن را تحت عنوان «اعيان ثابته» يك اصل از اصول تصوف در ممالك اسلامي جاي داد. در هر دو جلد «محي الدين در آئينه فصوص» اشاره كرده ام: محي الدين به حدّي فكر بشر را وارونه مي كند كه «خيال» را به «عين» و عين را به خيال تبديل مي كند و همين طور عينيت هستي و جهان هستي را به خيال و تخيلات را به عينيت تبديل مي كند. او با اين روند واقعاً جامعه متمدن و پيشرفته مسلمانان را به سقوط كشانيد. البته تصوف و صوفيان پيش از محي الدين همة كارها را كرده و زمينه را براي محي الدين آماده كرده بودند و سقوط مسلمانان غير از تصوف و خيال گرائي صوفيان، عامل ديگري نداشته است. صوفيان كردند و چه كردند!!! @tebyan314
اصول کابالا (٨) اصل هشتم: فيضان وجود خدا يعني وجود خدا بر وجود اشياء كائنات، فيضان دارد و در وجود هر چيز سريان دارد (وجود خدا در همه چيز هست)‌ و اين يكي ديگر از اصول كاباليسم است. نفوذ:‌ محي الدين در «فصّ آدم» مي گويد: اگر سريان وجود خدا در موجودات نباشد عالَم، وجود نمي داشت. پيش از محي الدين در زبان صوفيان ممالك اسلامي، سخن از گزافة «وحدت وجود» بود. اما فيضان و سريان، باري شديد از «حركت» و «تغيير» دارد كه خداوند را نيز متغير و متحرك مي كند كه با «مطلق بودن خدا» يعني با خدائي خدا تناقض دارد. و اين جنوني است مبتني بر جنون «عدم بطلان تناقض»‌. محي الدين اين اصل كابالائي را نيز به جوامع اسلامي نفوذ داد و ملاصدرا و پيروانش با اختراع «فيض اقدس و فيض مقدس در وجود» آن را پرورانيدند. ملاصدرا كتابي دارد بنام «سريان الوجود». @tebyan314
اصول کابالا (۹) اصل نهم: فراتر از اديان در مطالب گذشته به شرح رفت كه كابالا فراتر از دو دين يهودي و مسيحي مي رود و اين راه را براي ايجاد اتحاد ميان آن دو دين و پيروان شان در مقابل مسلمانان، برگزيده است در اين مسير مسئله را طوري برگزار مي كند كه مسيحيت هم دين است و هم دين نيست، و يهوديت نيز هم يك دين است و هم يك دين نيست. نفوذ:‌ محي الدين در «فصّ نوحي» مي گويد:‌ قوم نوح در درياهاي علم غرق شدند: «اغرقوا في بحار العلم». و در «فصّ موسوي» فرعون را يك عالم و عارف مي داند. و در ده ها مورد ديگر حق را به كافران مي دهد و حقارت انبياء‌ را (نعوذ بالله)‌ القاء‌ مي كند. كافران و ملحدان را محبوب خدا و بت پرستي را «راه ميان بر»‌ براي وصال خدا مي داند. و در «فصّ هاروني» مي گويد چون هارون نمي دانست كه پرستش عجل عين پرستش خداست بر آن مردم عجل پرست اعتراض كرد و موسي به همين جهت هارون را توبيخ كرد كه چرا مزاحم پرستش آنان شده است. قيصري در شرح فصّ آدم مي گويد: چون انسان «لااله الاّ الله» مي گويد پس «جهول» است. به نظر او ارزش بت پرستي به حدي است كه موسي(ع) از موي سر و صورت هارون(ع) گرفته و مي كشد. با چنين افكار عرفاني(!) كه محي الدين و همكارانش داشتند، معلوم نيست اساساً انبياء براي چه آمده اند و اساساً دين چه معنائي دارد؟! محي الدين همه انبياء را تحقير مي كند، به پيامبر اسلام(ص) توهين مي كند، عُمَر را و علم عُمَر را بر پيامبر و علم پيامبر ترجيح مي دهد، خودش را برتر از پيامبر اسلام(ص) مي داند. او بدين گونه اصل كاباليسم «فراتر از اديان»‌ را به جوامع مسلمانان نفوذ داد. ابوالعلاي عفيفي كه فصوص را تصحيح كرده است در صفحة ۵ جلد دوم بيت زير را از محي الدين آورده است: عقد الخلائق في الِاله عقائداً و انا اعتقدتُ جميع ما عقدوه مردمان مختلف دربارة خدا عقيده هاي مختلف دارند- و من به همة‌ آنچه آنان معتقد شده اند، معتقد هستم. و نيز ديگر اشعار او را دربارة اين مسلك فرا ادياني، ملاحظه فرمائيد: لقد كنت قبل اليوم انكرت صاحبي پيش از اين دوستم را بد مي‌پنداشتم و دفع مي‌كردم اذا لم يكن ديني الي دينه دان چون دين من با دين او سازگار نبود وقد صار قلبي قابلاً كلّ صورة و اينك قلبم پذيراي هر عقيده گشته است فديراً لرهبان و مرعي لغزلان ديري براي راهبان و چراگاهي براي آهوان جوان شده است و بيت نيران وكعبة طائف هم آتشكده است و هم كعبه براي طواف كنندگان و الواح تورات و مصحف قرآن هم الواح تورات و هم مصحف قرآن شده است ادين بدين الحبّ انّي توجّهت متدين به دين حبّ هستم كه خودم به راه انداخته ام ركائبه فالحبّ ديني و ايماني مركب هاي آن را پس «محبت» دين و ايمان من است. @tebyan314
مى گويند امام خمینی (قدس سره) محى الدين را تاييد كرده است، پس نبايد هيچ يك از مطالب او را رد كرد. بنده هم عرض مى كنم امام خمينى هيچ كس را تاييد مطلق، نكرده است (غير از قرآن و اهل بيت) و او خودش قرآن و اهلبيت (عليهم السلام) را براى خودش معيار مى دانست كسى كه در اين مسئله شك كند او خمينى را نشناخته است. امام (ره) نبوغ هر نابغه اى را تأييد مى كند، از برخى از آنان نام برده و از برخى ديگر نام نبرده است. او بزرگوارتر از آن است كه داشته كسى را انكار كند. او مثلا ارشميدس فيثاغورس، سقراط و... همه را به عنوان مردان بزرگ و نابغه تاييد مى كند، معناى اين، تاييد همه عقايد آنان نيست. بحث نبوغ و استعداد چيزى است و بحث تاييد همه عقايد يك فرد، چيزى ديگر. امام عظيم تر از آن است كه مسئوليت سخنان و نوشته يك فرد را به عهده بگيرد. در مورد پاره تن خودش مرحوم استاد مطهرى فرمود «غالب آثار او مفيد است» يا عبارتى قريب به اين بيان. امام شخصيت والا مقام مانند شهيد مطهرى را كه از هر حيث مورد تأييد امام بود اين گونه تاييد مى كند، يعنى حتى تأييد با قيد «از هرحيث» نيز اين چنين تأييد است، كه صد البته همين تأييد ارزش بزرگى دارد. اما امام هر گز نخواسته كه كسى در مورد آثار آن شهيد بزرگ به نقض و ابرام يا رد و قبول نپردازد، به طورى كه گويندگان اين سخن خودشان مثلا در مواردى برخى مبانى و يا سبك آن شهيد والامقام را نمى پذيرند. آيا شهيد مطهرى قابل نقد است اما ابن عربى غير قابل نقد است؟ـ؟!. تأييد نبوغ و استعداد كسى غير از تاييد همه سخنان و همه عقايد آن شخص، است. ادامه مطلب:👇 ‼️👇 http://www.binesheno.com/Files/books.php?idVeiw=695&level=4&subid=695 @tebyan314
مکتب تفکیک مكتب تفكيك، اساس يونانيات را رد ميكند و آن را خارج از اسلام مي داند. با اينكه بنده عضو مكتب تفكيك نيستم اما اصول راه و روند آنان را (در رد یونانیات) كاملاً صحيح مي دانم. @tebyan314
🔰اتّباع احسن🔰 الّذين يستمعون القول فيتّبعون احسنه آنان كه سخن را مى شنوند و (گزينش كرده) از خوب هاى آن ها پيروى مى كنند. لا تنظر الى من قال انظر الى ما قال قبل از محى الدين، قيصرى و ملا صدرا، صوفيان گرامى ما وام گيرى خود شان از خارج از اسلام را، از بن و بيخ انكار مى كردند. نه حسن بصرى مى پذيرفت كه دارد رهبانيت تبار مسيحى خود را وارد اسلام مى كند نه صوفيان خراسانى مى پذيرفتند كه دارند جوكيات هندى را وارد اسلام مى كنند. اين روند ادامه داشت تا روزى كه محى الدين نگاه احترام آميزى به ارسطوئيات كرد. اما هميشه نگران بودند زيرا وارداتى بودن راه شان نيازمند توجيه بود لذا ارسطوئيان از خالد بن يزيد اموى تا ملا صدرا به آيه فوق و جمله «لا تنظر...» تمسك مى كردند و در اين اواخر چشم مان با مشاهده تمسك بنى صدر غرب زده، به اين آيه روشن شد. آيه نمى گويد: «استمعوا كل قول فاتبعوا احسنه» : هر سخنى را بشنويد آن گاه به احسن هاى آن بگرويد. آيه از آيه هاى «تربيتى» است و موضوع آن «سخن» و شنيدن سخن در محاورات روز مرّه است. تنها لجاجت و يكدندگى را مردود مى شمارد و انسان ها را به يادگيرى از همديگر دعوت مى كند و تعليم و تعلم را «مشروط» مى كند. درست بر خلاف برداشت متمسكين مذكور كه گمان مى كنند آيه در مقام دعوت به شنيدن هر سخن است در هر بستر و جهتى. آيه دايره استماع را نه تنگ مى كند و نه گشاد بل پيروى از شنيده هارا مشروط مى كند. كه نبايد هر سخن را پذيرفت و نبايد از هرگوينده اى پيروى كرد. ادامه مطلب: http://www.binesheno.com/Files/books.php?idVeiw=709&level=4&subid=709 @tebyan314
اتباع احسن.pdf
71K
اتّباع احسن @tebyan314
🔰 تعریف خدا در قرآن، قسمت دوم 🔰 👂👂 الله الصمد: خدایی که بی نیاز است_خداوند بی نیاز است. 👈👈 نیازها مختلف اند: نیاز به غذا، جنس، مکان، همدم و مونس و نیاز به ابزار تعاون و ... خداوند متعالی تر از آن است که نیازی داشته باشد به هر معنایی که نیاز را بتوان تصور کرد. ( 🔷 ) 📚 طبق روایتی از امام باقر -علیه السلام-صمد دارای معنی دو جانبه ای است یعنی «بی نیاز از همه چیز، که همه چیز به او نیازمند است.» که فرمود: «یصمد إلیه کل شیء» اصول کافی: کتاب التوحید، باب تأویل الصمد، حدیث دوم. و نیز: بحارالانوار، ج۳، ص ۲۲۰ از آن حضرت که فرمود: السیّد المصمود إلیه. ----------------------------------------------- پاورقی: 👇👇👇 🔷 لفظ صمد نیز مانند لفظ احد به تنهایی برای شرح و بیان همه جانبه توحید کافی است. بررسی همه جانبه این لفظ نشان می دهد که خداوند نه مادّه است و نه مادّی، نه انرژی است و نه محصول انرژی (مانند حرکت و انفعال) زیرا همه آنها در اصل پیدایش و هم در بقایشان نیازمند دیگری و دیگران هستند. ✅ نیاز نیز مانند زمان و مکان از ذاتیات جهان و پدیده های آن است. به طوری که یکی از دو فرمول زیر باید پذیرفته شود: 👇👇👇 1⃣ جهان - نیاز = خدا. این محال است زیرا هم قبلاً بحث گردید که وجود «دوئیّت» و دوگانگی و تعدد در خدا محال است، و هم در آینده بحث خواهد شد. 2⃣ جهان - نیاز = جهان - جهان. و این درست است. قبلاً گفته شد «جهان - حرکت = جهان - جهان» و در اینجا نیز صادق است که: جهان - نیاز = جهان - حرکت. ✔️ یعنی در عین حال که نیاز بزرگترین نقیصه و نکته ضعف این جهان است، در عین حال بزرگترین عامل هستی جهان نیز هست. امام حسین -علیه السلام- می فرماید: الصَّمَدُ الّذی لا جَوفَ لَهُ ، والصَّمَدُ الّذی قَدِ انتَهی سُؤدَدُهُ ، والصَّمَدُ الّذی لا یَأکُلُ ولا یَشرَبُ ، والصَّمَدُ الّذی لا یَنامُ ، والصَّمَدُ الدّائمُ الّذی لَم یَزَلْ ولا یَزالُ: صمد یعنی آنکه جوف ندارد و صمد یعنی آنکه کمال و بزرگواری اش بی نهایت است، و صمد یعنی آنکه نه می خورد و نه می آشامد، و صمد یعنی آنکه نمی خوابد و صمد یعنی آنکه دائم بوده و دائم بدون تغییر خواهد بود. ⏪ در این حدیث چندین چیز از خدا نفی شده است: جوف داشتن، محدود بودن، تغذیه کردن، خوابیدن و تغییر. راجع به محدود بودن و تغییر قبلاً بحث کردیم و راجع به جوف نیز بحث خواهد شد. در اینجا تنها راجع به تغذیه یعنی نیاز به غذا اشاره ای می شود: همه موجودات بدون استثناء نیازمند خوراک هستند. حتی ابر و باد و ماه و خورشید و سنگ و کره و اتم. در بازار گرم داد و ستد و تعاطی میان موجودات، هیچ موجودی غایب نیست. هر کدام به شکلی و صورتی از دیگری می گیرند و می خورند. و موضوع خواب نیز علی الخصوص برای امتیاز از انسان در تعریف آمده است. 👂👂 از امام باقر -علیه السلام- نقل شده که: اگر شاگردان و پیروان و همکاران کافی داشتند، همه توحید را تنها از «صمد» درآورده و منتشر می‌کردم. ⏪ با این همه معنای وسیع و همه جانبه که لفظ صمد دارد و به تنهایی برای اکمال توحید کافی است، می توانیم با پیروی از حدیث بالا کاربرد آن را در یک جهت خاص و معین بررسی کنیم: از امام صادق -علیه السلام- پرسیدند: ما الصّمد؟ فقال: الّذی لیس بمجوّف: صمد چیست؟ فرمود: آن که مجوف نیست. و نیز در کلام دیگری فرمود:  انّ الله تبارك و تعالي احد صمد ليس له جوف. و امام كاظم ـ عليه السّلام ـ فرمود: الصّمد الّذي لاجوف له: صمد يعني آنكه جوف ندارد. 📚 اين احاديث را همراه احاديث ديگر مي‌توانيد در بحار: ج3، ص220 و مابعدش مطالعه فرمائيد. و در كافي: كتاب التوحيد باب النسبة، حديث سوم، از امام سجاد ـ عليه السّلام ـ آورده است كه فرمود: خداي عزوجلّ مي‌دانست كه در آخر الزمان مردمي عميق‌نگر و محقق خواهند آمد، «قل هو الله احد» را براي آنان نازل كرده است. بر اساس اين احاديث كه صمد را در جهت خاص بررسي مي‌كنند، خلاصة معني آن اين است كه «خدا ماده نيست». زيرا ماده به هر صورت و با هر تركيبي، جوف دارد و اجوف است. يك سنگ، يك پاره آهن اجوف بوده و در درون‌شان خلاء هست و هيچ ماده‌اي «قرص» و «توپر» نيست. هر ماده‌اي از اتم است و اتم داراي جوف است. ☑️ ما نمي‌دانيم ذات خداوند چيست، قبلاً هم بحث كرديم كه انسان قادر به درك ذات خداوند نيست، لفظ صمد به ما مي‌گويد: خداوند هر چه كه هست ماده نيست. پس: اللهُ الصّمد: خداوند ماده نيست. ✳️ توضيح: منظور از خلاء و جوف در ماده و اتم به اين معني نيست كه در درون اتم «خلاء از وجود» هست. بلكه مراد اين است كه در ساختمان اتم كه خشت اول ماده است «خلاء از ماده» وجود دارد، به طوري كه اگر يك كره را به فرض محال بتوانيد تحت فشار پرس كنيد به يك چيز خيلي ريز و كوچك تبديل خواهد شد. @Tebyan314