eitaa logo
کانال رسمی سازمان دارالقرآن الکریم
17.9هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
44 فایل
کانال رسمی و اطلاع رسانی سازمان دارالقرآن الکریم پایگاه اطلاع رسانی: www.telavat.ir شماره تماس سازمان: ۰۲۱۶۶۹۵۶۱۱۰ آدرس: تهران.خیابان حافظ.پایین تر از طالقانی.خیابان رشت.شماره ۳۹
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 🖼️امروز ‌پنجشنبه 14 شهریورماه 1398 🌞 اذان صبح: 05:11 ☀️ طلوع آفتاب: 06:39 🌝 اذان ظهر: 13:03 🌑 غروب آفتاب: 19:27 🌖 اذان مغرب: 19:44 🌓 نیمه شب شرعی00:20 🏴 @telaavat
🏴امام حسين عليه السلام: بدانيد كه نيازهاى مردم به شما از نعمت هاى خدا بر شماست. از آنها ملول نشويد كه گرفتار مى شويد 📚كشف الغمّة ج2 ص241 🏴 @telaavat
👆ادامه آیه ۶۷ مائده ⤵پس، محتواى این پیام مهم كه در اواخر عمر شریف پیامبرصلى الله علیه وآله نازل شده چیست؟ 💠روایات مى‏گوید: آیه مربوط به هجدهم ذیحجه سال دهم ‏هجرى در سفر حجةالوداع پیامبر اسلام است، كه آن حضرت در بازگشت به سوى مدینه، در مكانى به نام «غدیر خم» به امر الهى فرمان توقّف داد و همه در این منطقه جمع شدند. 🚩مكانى كه هم آب و درخت داشت و در گرماى حجاز، كارساز بود و هم محلّ جداشدن كاروان‏هاى زائران مكّه بود و اهل یمن، عراق، شام، مدینه و حبشه از هم جدا مى‏شدند. 💠در آنجا، پیامبر خدا در میان انبوه یاران، بر فراز منبرى از جهاز شتران قرار گرفت و خطبه‏اى طولانى خواند. ابتداى خطبه، توحید، نبوّت و معاد بود كه تازگى نداشت. 🚩سخن تازه از آنجا بود كه پیامبر، خبر از رحلت خود داد و نظر مسلمانان را نسبت به خود جویا شد. همه نسبت به كرامت و عظمت و خدمت و رسالت او در حد اعلا اقرار كردند. 💠وقتى مطمئن شد كه صدایش به همه‏ ى مردم، در چهار طرف مى‏رسد، پیام مهم خود را نسبت به آینده بیان كرد. و فرمود: «من كنت مولاه فعلىّ مولاه» هر كه من مولاى اویم، این علىّ مولاى اوست و بدین وسیله جانشینى حضرت على ‏علیه السلام را براى پس از خود به صراحت اعلام داشت. 🚩امّا پس از وفاتش، وقتى حضرت زهراعلیها السلام به در خانه‏ هاى مردم مى ‏رفت و مى‏ گفت: مگر نبودید و نشنیدید كه رسول خدا در غدیر خم چه فرمود؟ 💠مى ‏گفتند: ما در غدیر خم، در فاصله دورى بودیم و صداى پیامبر را نمى‏ شنیدیم!! اللّه اكبر از كتمان، از ترس، از بى ‏وفایى و از دروغ گفتن به دختر پیامبر خدا. 🚩آرى، مردم با دو شاهد، حقّ خود را مى‏ گیرند، ولى حضرت على علیه السلام با وجود ده‏ها هزار شاهد، نتوانست حقّ خود را بگیرد. امان از حبّ دنیا، حسادت و كینه ‏هاى بدر و خیبر و حنین كه نسبت به حضرت علىّ علیه السلام در دل داشتند. 💠امام باقرعلیه السلام فرمودند: «بُنى الاسلام على خمس على الصلاة و الزّكاة و الصوم و الحج و الولایة و لم یناد بشى‏ء كما نودى بالولایة فاخذ النّاس باربع و تركوا هذه»، اسلام بر پنج چیز استوار است: 🚩بر نماز، زكات، روزه، زكات و ولایت اهل‏بیت و چیزى به اندازه‏ى ولایت مورد توجّه نبود، امّا مردم چهارتاى آن را پذیرفتند و ولایت را ترك كردند! 💠امام رضاعلیه السلام فرمود: بعد از نزول این آیه كه خداوند ضامن حفظ رسول اكرم ‏صلى الله علیه وآله شد، «واللَّه یعصمك من النّاس» پیامبر هر نوع تقیّه را از خود دور كرد. ┅════🍃✼🌹✼🍃═══┅ پيام ها ⚡📬 1-🌾 نوع خطاب، باید با نوع هدف، هماهنگ باشد. چون هدف، رسالت و پیام رسانى است، خطاب هم «یا أیّها الرّسول» است. 2-☘ انتخاب رهبر اسلامى (امام معصوم) باید از سوى خداوند باشد. «بلّغ ما انزل الیك من ربّك» 3-🌾 گاهى ابلاغ پیام الهى باید در حضور مردم و مراسم عمومى و با بیعت گرفتن باشد، ابلاغ ولایت با سخن كافى نیست، بلكه باید با عمل باشد. «و ان لم‏تفعل» به جاى «ان لم تبلغ» 4-☘ احكام و پیام‏هاى الهى، همه در یك سطح نیست. گاهى كتمان یك حقیقت، با كتمان تمام حقایق برابر است. «و ان لم تفعل فما بلّغتَ رسالته» 5 -🌾 اگر رهبرى صحیح نباشد، مكتب نابود و امّت گمراه مى‏‌شود. «فمابلّغتَ رسالته» 6-☘ ركن اصلى اسلام، امامت و حكومت است. «وان لم‏تفعل فما بلّغتَ رسالته» 7-🌾 انكار ولایت، نوعى كفر است. «انّ اللّه لایهدى القوم الكافرین» 8 -☘عنصر زمان و مكان، دو اصل مهم در تبلیغ است. (با توجّه به اینكه این آیه در هجدهم ذى‏الحجّه و در محل جدا شدن كاروان‏هاى حج نازل شد) 🏴 @telaavat
1_98365607.pdf
254.2K
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 💠متن زیارت عاشورا #التماس_دعا 🏴 @telaavat
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 وقتی ڪه نیستی ؛ دردِ دلم را ، دوا ڪنی بهتر ڪه روزہ دار بمانم همه عمر ... 🏴 @telaavat
📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖 📖✂️ برشی از یک کتاب آن حکومت دینی که حسین(ع) می خواست دوباره اقامه بشود ، همین حکومت بود . حکومتی که حاکمش ، علی (ع) ، مَصقَلَه بنِ هویره را که از کار گزاران خودش بود ، به جرم قوم و خویش بازی در حکومت ، گوشمالی داد ، حکومتی که با عَلاء بن زیاد ، یکی دیگر از مسئولین که خانه ای اشرافی برای خود ساخت ، برخورد کرد . حکومتی که وقتی مُنذِرِ بنِ جارود ، پارتی بازی کرد ، حضرت او را کوبید . حکومتی که وقتی عبدالله بن زَمعه ، سهم اضافی از اموال عموم و بیت المال برای خود خواست ، حضرت امیر (ع) او را پیش چشم مردم ، تحقیر کرد . حکومتی که وقتی عثمان بن حُنیف ، حاکم بصره ، در میهمانی سرمایه دارها شرکت کرد و فقط در میهمانی شرکت کرد و بر سر سفره آن ها نشست ، او را به شدت توبیخ کرد . حکومتی که وقتی ابن عباس ، پسر عموی خود علی (ع) ، در حاکمیت ، خطا کرد ، او را در هم کوبید و گفت : به خدا سوگند ، با شمشیری تو را خواهم زد که هر کس را با این شمشیر زدم ، به جهنم رفت . حکومتی که آهن گداخته به دست برادرش عقیل نزدیک کرد ؛ چون سهم اضافی از بیت المال می خواست . حکومتی که ابوالاسود دوئلی را از اصحاب درجه یک خود علی بن ابی طالب(ع) و آدم صالح و شریفی بود ، از قضاوت عزل کرد ؛ برای آن که صدایش را در جلسه دادگاه بلند کرده بود . حکومتی که حسین(ع) به خاطر آن شهید شد ، حکومتی بود که اهل سازش و سستی نباشد . 📚 حسین ، عقلِ سُرخ ، حسن رحیم پور‌ ازغدی ، ص ۴۴ 🏴 @telaavat
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران 📖 شماره صفحه: 419 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در همین گفت وگوها حتی نیروهای تازه وارد هم علت غم و غصه مرا فهمیده بودند و همه میدانستند چقدر امیر را دوست داشتم. اغلب بچه ها دوست داشتند آلبوم مرا ببینند. جواد هم عکسهای من و امیر را دیده بود، مخصوصاً وقتی عکسی را که در مشهد درست کرده بودم و عکس امیر در قلب من بود را دید به شدت علاقه ام به امیر پی برد. از آن به بعد بچه ها همیشه با احترام از امیر اسم میبردند. همین روابط من و بچه ها را نزدیکتر میکرد. کار به جایی رسید که یک روز جواد بخت شکوهی به من پیله کرد. ـ وصیت بکن بعد از شهادتت، این موتورو به من بدن! آن روزها یک موتور پرشی هوندا داشتم که برای خودش حکایتی داشت. برای اینکه جواد دست بردارد گفتم: «باباجان! این موتور خطرناکه. این موتور تا حالا چندین نفر رو کشته. باور کن آگه اسم تو هم رو این موتور باشه تو هم از بین میری!» اما جواد از رو نمیرفت. ـ تو چی کار داری به رفتن من! فقط وصیت کن که وقتی شهید شدی این موتور به من برسه! قضیه را برای جواد بخت شکوهی تعریف کردم و گفتم: «امیر به این موتور دستش را زده، خیلی از بچه های دیگه که حالا شهید شدن سوار این موتور شدن، حالا نوبت منه آگه این موتورو به تو بدم تو حتماً شهید میشی!» اما جواد دست بردار نبود و پیله کرده بود که باید وصیت کنم موتورم به جواد برسد! بالاخره از رو رفتم! یک روز بچه ها دور هم جمع شدند تا وصیتنامه تنظیم کنم. جواد بود و قادر و رحیم و چند نفر دیگر. خودشان نوشتند که بعد از شهادت سید نورالدین عافی موتورش به جواد بخت شکوهی خواهد رسید. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران 📖 شماره صفحه: 420 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کار وصیتنامه که تمام شد رو کردم به جواد و گفتم: «جواد! نمیخواستم اینو بهت بگم اما حالا در حضور بچه ها میگم که یه روز با همین موتور مییام سر خاکت. اون روز دیگه احترام هم نمیذارم با همین موتور مییام رو سنگ قبرت! این بچه ها هم شاهد باشن...» از آن به بعد جواد مرتب انتظار میکشید که درگیری شروع بشود و من شهید بشوم تا به آقا یک موتور برسد. انس و الفتم با بچه های دسته، که حدود شانزده نفر بودند، هر روز بیشتر میشد. گاهی با بچه ها به دزفول میرفتیم، آبتنی میکردیم. جگر میخوردیم و در بازگشت چیزهایی میخریدیم تا برای خودمان غذا درست کنیم. بچه ها فهمیده بودند گوجه فرنگی دوست دارم بنابراین در یخچال کائوچویی مان همیشه گوجه فرنگی بود. به خاطر من گوجه فرنگی می خریدند و می گفتند: «این مخصوص سید نورالدینه! هیشکی دست نزنه!» جواد در همه چیز سنگ تمام می گذاشت و به من خیلی میرسید. بیشتر بچه ها مثل برادر بزرگترشان با من برخورد میکردند و این حالات رفته رفته غصه های قبلی ام را کمتر میکرد. هر چند خاطره امیر چیزی نبود که از یادم برود؛ امیر برای من سوای همه بود و غمش هم جدای دردهای دیگر. هر شب دعاهایی را که یاد گرفته بودم به همراه سوره های مختلف میخواندم تا بلکه به خوابم بیاید. گاهی که نمیدیدمش دلگیر میشدم و دیگر سوره ها را تکرار نمیکردم! آن روزها از نظر روحی آنقدر آماده بودم که هر وقت اراده میکردم از هر خواب سنگینی بیدار میشدم. رابطه ام با خدا عجیب و لطیف شده بود. ...ادامه دارد...✒️ 👇👇👇 ✅ @telaavat
﷽ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 🖼️️امروز ‌جمعه 15شهریورماه 1398 🌞 اذان صبح: 05:11 ☀️ طلوع آفتاب: 06:39 🌝 اذان ظهر: 13:03 🌑 غروب آفتاب: 19:27 🌖 اذان مغرب: 19:44 🌓 نیمه شب شرعی00:20 🏴 @telaavat