#انسانیت
🍃🌸رجبعلی خیاط مستاجری داشت.که زن و شوهر بودند با 20 ریال اجاره
بعد از چند وقت این زن وشوهر صاحب فرزند شدن رجبعلی به دیدنشون رفت و به مرد گفت:
🍃داداش جون فرزند دار شدی خرجت بالاتر رفته، از این ماه به جای ۲۰ ریال ۱۸ ریال اجاره بده، ۲ ریالشم واسه فرزندت خرج کن🌸
🍃این ۲۰ریال رو هم بگیر اجاره ی ماه گذشته ایه که بهم دادی، هدیه ی من باشه برای قدم نوزادت "🌸
👇👇👇
✅ @telaavat
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 453
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به دو به طرفشان رفتم، در حالی که به شدت عصبانی بودم و می ترسیدم دشمن هر لحظه با گرا گرفتن آن نقطه های سفید، باران گلوله هایش را رویمان بریزد. تا نزدیکشان رسیدم داد زدم: «شما چرا اومدید؟»
ـ اومدیم به شما روحیه بدیم!
دوباره با صدای شبیه فریاد گفتم: «آگه میخواین به ما روحیه بدین آذوقه ما رو جلو برسونین، آب برسونین!» واقعاً در خط تشنگی کلافه مان کرده بود، در حالی که ماشین تدارکات تا جایی که میتوانست جلو بیاید، آمده و گونیهای کمپوت، آب، یخ و نان را آنجا ریخته بود. منتها این وسایل با خط فاصله داشت. من و این برادران روحانی هم نزدیک وسایل رسیده بودیم و من داشتم سرزنششان میکردم. اول عمامه هاشان را برداشتم و دادم دستشان و بعد پشت هر کدام دو سه گونی وسایل گذاشتم. خودم هم از وسایل برداشتم و در حالت نیمخیز آنها را جلو آوردم. بعد از اینکه پیش بچه ها رسیدم یکی از آنها از آقا جلال زاهدی پرسیده بود: «این برادر کیه که اینقدر عصبانیه؟!»
در خط نیرو کم بود. در حالی که هنوز مواضع ما تثبیت نشده بود، مجبور شده بودیم با فاصله پانصد متری بچه ها را نگهبان بگذاریم. این فاصله ها پر از جنازه عراقیها بود. از یک طرف نگران تعداد کم نیروها بودیم و از طرف دیگر ناراحت از اینکه نیرویی برایمان نمیفرستادند. حاضر بودیم هر شرایطی را تحمل کنیم اما منطقه حفظ شود و خون شهدای عزیزمان هدر نرود.
توپخانه ها هنوز کار میکردند و ما باید آن شب مهتابی را هم بیدار میماندیم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 454
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قبلاً هم تجربه کرده بودیم که هر وقت فاصله مان با دشمن چهارصد پانصد متر بود، راحت میشد جنگید اما هر قدر فاصله کم میشد درگیری هم مشکلتر میشد. با وجود شرایط سختمان باور نمیکردم عراق بتواند پاتکی بزند و موفق بشود. آن شب، شب سختی بود. بچه ها در فاصله های نسبتاً دوری به تنهایی باید میان جنازه های عراقی بیدار میماندند و نگهبانی میدادند. به بچه ها سر میزدم و فکر میکردم به جای نگهبان، گشت بگذارم تا در فاصله هزار متری دو نفر با هم گشت بدهند.
آن شب تا صبح تا جایی که بدنم یاری میکرد بیدار ماندم و به بچه ها سر زدم. گفته بودند نیمه شب لودرها می آیند تا خاکریز قبلی ما و خط عراق را به هم وصل کنند در آن صورت خاکریزی در منطقه تشکیل میشد که تا سه راهی مرگ ادامه می یافت. نزدیک صبح با سروصدای زیادی که میشنیدم، بیدار شدم. متوجه شدم لودرها کار میکنند. به طرف لودری که جلوتر بود میرفتم که دیدم راننده لودر پایین پرید و فرار کرد. یک نفر دیگر هم کنار او بود که حالا با هم داشتند عقب میدویدند. بنده خدا فکر کرده بود من عراقی هستم! «رضا» یکی از بچه های مهندسی لشکر آنجا بود. با هم سلام و احوالپرسی کردیم و پرسیدم: «اینا چرا دارن فرار میکنن؟!» رضا صدایشان کرد: «این از بچه های خودمونه.» تا رسیدند گفتم: «ما دو شبه تو این خطیم. مگه عراقیها جرئت میکنن بیان تو این خط!» به هر حال اول صبحی کمی هم خندیدیم.
کار احداث خاکریز گرچه خوب بود اما ضررهایی هم به ما زد. به ما نگفته بودند با احداث خاکریز سنگرهایمان از بین میروند.
.ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 455
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تعدادی از سنگرهای عراقی که داخلشان پر از اسلحه و مهمات غنیمتی بود، در مسیر خاکریز زیر خاک مدفون شده بودند. بعد از آن شروع کردیم به بیرون آوردن اسلحه ها از سنگرهای باقیمانده. آن شب لودرها کار خاکریز را تمام کردند و ما هم مشغول ساخت سنگر و جابه جایی مهمات و وسایل شدیم. دشمن به خوبی متوجه تحرکات ما بود. گاهی تانکهای عراقی شلیک میکردند اما فاصله مان زیاد بود و آسیبی به ما نمیرسید. در سایه توپخانه پرقدرتمان به کارمان ادامه میدادیم، وقتی توپهای 230 کار میکردند ما بدون ترس بیرون می آمدیم و قدم میزدیم.
فردای آن روز هم در منطقه ماندیم. قرار بود نیرو بیاید و منطقه را از ما تحویل بگیرد. در واقع ما چهار روز بعد از عملیات با آن تعداد کم در منطقه بودیم. آن شب نیروی تازه نفس آمد و ما آماده ترک خط شدیم اما بعضی از بچه ها ماندند، از جمله جواد بخت شکوهی که ماند و فردای آن روز به شهادت رسید. یکی از آن چهار نفر روحانی هم در همان خط و یکی دیگر بعدها به شهادت رسید.
برگشتیم اروندکنار. لباسهایمان خونی و خاکی بود و وضعیت خوبی نداشتیم. قبل از هر کاری رفتیم حمام. بعد از استحمام ما را به دزفول برگرداندند. مثل همیشه مسیر بازگشت از عملیات در سکوت و فضایی تلخ طی میشد. فقط چهار نفر بودیم! چهار نفر از هیجده نفری که بقیه شهید یا مجروح شده بودند. این مسیر را هنگام رفت با شوخی و خنده و حرفهای بچه ها سپری کرده بودیم. مخصوصاً شوخیهایی که به من و خواب امیر برمیگشت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 456
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حالا در بازگشت همه تنها در لاک خود فرو رفته بودند... به دزفول رسیدیم. بعد از نماز ظهر، برادر امین شریعتی، فرمانده لشکرمان سخنرانی کرد. آنجا بود که ماجرای جزیره را فهمیدیم. او گفت که عراق برای پس گرفتن جزیره حمله کرده بود و برای حفظ جزیره مجبور شده بودند نیروهای 25 کربلا را از منطقه ما به جزیره منتقل کنند برای همین نتوانسته بودند برای ما نیروی کمکی بفرستند. امین آقا از نیروها تشکر میکرد و واقعاً هم نیروها لایق قدردانی بودند. به این ترتیب، در روزهای آغازین تابستان 1365 از منطقه جدا شدیم و با اتوبوسهایی که به ما داده بودند به تبریز برگشتیم.
در طول مسیر آرزو میکردم زودتر به تبریز برسم بلکه از این سکوت سنگین و تلخی که در فضای اتوبوس است، رها شوم.
همزمان با رسیدن ما به تبریز شهدا هم رسیدند. این بار قصه شهدا از یک بابت جانسوزتر از همیشه بود. این شهدا یک هفته پیش، از مشهد برای عزیزانشان سوغاتی گرفته بودند و حالا پیکر خونینشان همراه سوغاتی هاشان به شهر برمیگشت. اینها بود که آتش دلمان را تیزتر میکرد. جواد بخت شکوهی هم همراه با محمد نصرتی و پنج شش نفر دیگر از بچه ها تشییع و در بلوک بالای وادی رحمت دفن شد.
حالم ناگفتنی بود. یک روز همراه قادر و حیدر سوار بر موتور رفتیم سر قبر جواد. هم گریه میکردیم و هم میخندیدیم. گریه میکردیم به خاطر از دست دادن جواد که از مهربانترین بچه های جبهه بود و می خندیدیم به یاد حرفها و عهدهای جواد که آرزو میکرد من شهید بشوم تا موتورم به او برسد.
.ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
﷽
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
🖼️️امروز سهشنبه 2مهرماه 1398
🌞 اذان صبح: 04:27
☀️ طلوع آفتاب: 05:53
🌝 اذان ظهر: 11:57
🌑 غروب آفتاب: 18:00
🌖 اذان مغرب: 18:17
🌓 نیمه شب شرعی23:14
@telaavat
┅═══🍃✼🌹✼🍃═══┅
#تفسیرنور
⏪سوره مائده آيه 90
(بسم الله الرحمن الرحیم)
⤵️يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنصَابُ وَ الْأَزْلَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَنِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
ترجمه 🔻
⤵️اى كسانى كه ایمان آورده اید! همانا شراب و قمار و بتها و تیرهاى قرعه، پلید و ازكارهاى شیطان است، پس از آنها بپرهیزید، تا رستگار شوید.
┅═══🍃✼🌹✼🍃═══┅
نکته ها 🔻تفسیرنور☀️
🍷عرب، به شعر و شراب، علاقه ى شدید داشت، به همین جهت تحریم شراب به صورت تدریجى انجام گرفت. در ابتدا آیه آمد كه از خرما و انگور مى توان هم رزق خوب تهیه كرد، هم شرابى مست كننده، در آیه اى دیگر به منافع قمار و شراب و بیشتر بودن گناه آن از منافعش اشاره كرد.
🍷بعداً آیه آمد كه در حال مستى نماز نخوانید. سپس آیه ى فوق نازل شد كه آن را پلید و عملى شیطان دانسته و دستور اجتناب از آن را صادر كرد.
🥂«خَمر»، به معناى پوشاندن با كلمه ى «خِمار» از یك ریشه است. به مقنعه ى زنان خِمار مىگویند، چون موى سر را مى پوشاند. شراب را هم خَمر مىگویند، چون عقل را مى پوشاند.
🍸«مَیسر» از «یُسر»، به معناى آسانى است. چون در قمار، افراد بدون زحمت، پول به دست مىآورند، به آن مَیسر گویند.
🎭كلمه «انصاب» جمع «نُصُب»، به معناى سنگهایى بوده كه اطراف كعبه نصب كرده و روى آن قربانى مى كردند و به آنها تبرّك مى جستند.
🎭 و یا مراد خود قربانى است كه روى سنگها ذبح مى كردند. در حدیث مى خوانیم كه رسول خدا صلى الله علیه وآله در معناى انصاب فرمود: چیزى است كه مشركان براى بتها قربانى مىكنند. «ما ذبحوه لآله تهم»
🎲«ازلام»، نوعى قرعه كشى و قمار با چوب بوده كه در جاهلیّت رواج داشته است.
امام باقرعلیه السلام دربارهى خمر فرمود: «كلّ مسكر... اذا اخمر فهو حرام» هر چیزى كه انسان را مست كند، حرام است.
🎲رسول خداصلى الله علیه وآله فرمود: قمار به هر وسیلهاى باشد حتّى گردو، حرام است.
🍹در حدیث آمده است: «شارب الخمر كعابد الوثن» شرابخوار، مثل بتپرست است.
🍷در شراب، هر نوع همكارى در تولید، توزیع ومصرف آن حرام است. امام باقرعلیه السلام از پیامبرصلى الله علیه وآله نقل مىكند كه آن حضرت ده گروه را كه به نحوى در شرابخوارى مؤثّرند، لعنت كرد:
🍷 «غارسها و حارسها و عاصرها و شاربها و ساقیها و حاملها و المحمول الیه، بایعها و مشتریها و آكل ثمنها» آنكه نهال انگور را مى كارد، آنكه به ثمر مى رساند، سازنده، نوشنده، ساقى، حمل كننده، دریافت كننده، فروشنده و خریدار و هر كس كه به نحوى از درآمد آن بهرهمند مىشود، ملعون است.
┅═══🍃✼🌹✼🍃═══┅
پيام ها⚡📬
1-🍁 ایمان، با شرابخوارى و قماربازى سازگارى ندارد. «یا ایّها الّذین آمنوا انّما الخمر و المیسر... فاجتنبوه...»
2-🌿 شراب و قمار، در ردیف بتپرستى است. «الخمر والمیسر والانصاب» (بنابر اینكه مراد از انصاب، بتها باشد)
3-🍁 اسلام از پلیدىها نهى مىكند. «رجس... فاجتنبوه»
4-🌿 نه تنها شراب نخورید، گرد آن هم نروید. «فاجتنبوه»، به جاى آنكه بگوید: «لاتشربوا الخمر».
5 -🍁 لقمه ى حلال و دورى از حرامخوارى، در سعادت و رستگارى انسان مؤثّر است. «فاجتنبوه لعلّكم تفلحون»
✅ @telaavat
#قاری_خوب
#قرائت
👌🌍 من میخواهم قاری بشوم چه کار باید بکنم؟
✅ مرحله اول: انتخاب استاد راهنما
در ابتدا باید برای خودتان یک استاد راهنما انتخاب کنید یعنی با مراجعه به یکی از جلسات قرآنی و یا کلاسهای آموزشی شهر خود، از توصیه های یکی از اساتید آگاه پیروی نمایید. اگر به موارد ذکر شده دسترسی ندارد لاجرم باید از اساتید مجازی، رسانه ای، یا توصیه های منابع مکتوب و ... استفاده نمایید
✅ مرحله دوم: انتخاب استاد اصلی (قاری مرجع)
در این مرحله به توصیه استاد جلسه (استاد راهنما) یکی از قاریان مرجع مصری را برای تقلید و پیروی آموزشی انتخاب نمایید
معمولا قاطبه کارشناسان یکی از اساتید زیر برای تقلید آموزشی پیشنهاد می نمایند که البته هر کدام ملاحظاتی نیز دارند:
1-عبدالباسط عبدالصمد 2-محمد صدیق منشاوی 3-شحات محمد انور 4-مصطفی اسماعیل
✅ مرحله سوم: انتخاب تلاوت و یا تلاوت هایی برای تقلید
در این مرحله نیز به توصیه استاد جلسه (استاد راهنما) یکی از تلاوت های قاری مرجع (استاد اصلی) خود را برای تقلید و پیروی انتخاب نمایید
✅ مرحله چهارم: یادگیری شیوه تلاوت در مقامات
در این مرحله زیر نظر استاد جلسه یا کلاس (استاد راهنمای خود) اولین مقام (مقام بیات) را با دقت و حوصله یاد می گیرید. برای نیل به این هدف شما باید ابتدا در منزل و با فرصت و تمرکز کافی به شنیدن اجرای استاد اصلی (قاری مرجع خود) در مقام مربوطه (مثلا مقام بیات) بپردازید و پس از یادگیری کلیت هر نغمه، همراه با ایشان و در آخر، بدون همراهی قاری به تمرین فرازهای اجرا شده بپردازید.
پس یادگیری مقامات و تکنیک های تلاوت سه مرحله دارد:
1- شنیدن از قاری مرجع و گرفتن کلیت هر نغمه یا تکنیک
2- اجرای نغمات یا تکنیک ها با همراهی صدای قاری مرجع
3- اجرا توسط قرآن آموز بدون همراهی قاری مرجع (قطع وسیله پخش تلاوت)
✅ مرحله پنجم: ارائه
در این مرحله شما در جلسه استاد راهنمای خود حاضر شده و به ارائه آنچه یاد گرفته اید، می پردازید. ضمنا توصیه های استاد را سرسری نگیرید.
✅ مرحله ششم: تطبیق
در این مرحله که بزودی فرا نمی رسد، قرآن آموز باید آنچه را یاد گرفته، روی آیاتی غیر از آنچه قاری مرجعش تلاوت نموده، اجرا نماید. بهتر است خود قرآن آموز آیاتی که شخصا به آنها علاقمند است و یا آیاتی با سیاق روان و بدون تکلف را برای تطبیق انتخاب نماید (اجرا روی سردرس تقریبا توصیه نمی شود) پس از طی مراحل ارائه و تطبیق و کسب اجازه استاد مربوطه، نوبت به یادگیری مقامات بعدی می رسد.
تذکر:
همزمان با یادگیری مقامات، برای یک قاری لازم است اصول تجوید و کمی از اصول وقف و ابتدا را یاد بگیرد
در هنر تلاوت، #صوت و #لحن اصل و اساس است و تجوید و وقف و ابتدا خط قرمزها (باید ها و نبایدها) را مشخص می نمایند
- #تجوید شامل دو ستون اصلی است (حروف و کلمات صحیح ادا شوند - حرکات به میزان مناسب کشیده شوند)
- #وقف_و_ابتدا نیز شامل دو ستون اصلی است (در جای مناسب بایستید - از جای مناسب شروع نمایید)
✅ مرحله هفتم: نتیجه گیری
در این مرحله که ممکن است ماهها بطول بیانجامد! شما باید از زحمات و فعالیت های خود و اساتید خود نتیجه بگیرید، یعنی بتوانید در حد خود تلاوت خوب، روان و موثری ارائه دهید.
اگر سالهاست تلاش می کنید اما به نتیجه ای که مد نظر دارید دست نمی یابید، حتما اشکالی وجود دارد. پیشنهاد می شود با مشورت با اساتید خبره فن تلاوت (اساتید تخصصی در موضوعات صداشناسی، لحن، تجوید، قاری شناسی و ... ) گیر کار خود را شناسایی نمایید.
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿
@telaavat
💠إِلَهِي أَلْبَسَتْنِي الْخَطَايَا ثَوْبَ مَذَلَّتِي، وَ جَلَّلَنِي التَّبَاعُدُ مِنْكَ لِبَاسَ مَسْكَنَتِي، وَ أَمَاتَ قَلْبِي عَظِيمُ جِنَايَتِي
♦️خدایا! خطا و گناهان مرا لباس خواری پوشانده، و دوری از تو جامه درماندگی بر تنم پیچیده، و بزرگی جنایتم دلم را میرانده
📚مناجات خمس عشرة امام سجاد علیه السلام
🆔 @telaavat
👆👆👆👆
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 457
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به او گفته بودم با موتورم سر قبرش خواهم آمد و حالا آمده بودم. خنده و گریه قاطی بود. آنجا بود که گفتم: حالا دیگه جواد میفهمه من چقدر جان سختم!
در عملیات «یامهدی» شهید کم داشتیم اما چون شهدای مفقودالاثر عملیات والفجر 8 را هم پیدا کرده بودیم، تشییع و دفن بچه ها چند روزی ادامه داشت و بیشتر وقت ما در وادی رحمت میگذشت. آن روزها اغلب با حیدر به وادی رحمت میرفتیم. یک روز رفتم مزار رحیم، تیربارچی دلاور خودمان که در کانال آن حماسه را آفرید. زنی سر قبر نشسته بود و با سوز عجیبی گریه میکرد و حرف میزد. ناله هایش دلم را به درد آورد. از لابلای حرفهایش میشنیدم از دامادی پسرش میگفت و آنجا متوجه شدم رحیم نامزد داشت و ما هیچکدام نمیدانستیم. چقدر بعضیها بزرگ و باغیرت بودند و ما نشناختیم!
این مرخصی حدود بیست روز طول کشید. این بار هم طبق معمول، هم درگیر دوا و دکتر بودم و هم درگیر مشکلات خانواده. ولی همه میدانستند تا جنگ هست و من هم روی دو پا هستم، نباید بیشتر از این از من انتظار داشته باشند.
فصل سیزدهم
غواصان حبیب
در محل لشکر کسی را ندیدیم. در ستاد، سه ماشین کمپرسی از ترابری لشکر آماده حرکت به سمت کرمانشاه بود. پشت کمپرسی چادر و وسایل گذاشته بودند و معلوم بود موقعیت لشکر عوض شده است. من و هم مسجدی قدیمی ام، یعقوب نیک پیران، پشت کمپرسی سوار شدیم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 458
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فکر میکردم دیگر به گردان امام حسین برنگردم. یعقوب میگفت: «بریم گردان حبیب.» آن روزها این گردان به فرماندهی «سید مجید سیدفاطمی» تازه داشت اسم در می آورد و جزء گردانهای نمونه لشکر میشد. عدهای از بچه های خوب هم آنجا رفته بودند؛ فرج قلیزاده، «حسن حسین زاده» و...
حرکت پشت کمپرسی جریاناتی داشت ولی ما از قبل خربزه و هندوانه خریده بودیم، و در همان شرایط هم به خودمان میرسیدیم و اوضاعمان بد نبود. حدود بیست کیلومتر مانده به کرمانشاه، ماشین از تنگه ای به نام چهارزبر به طرف جنگل پیچید و چادرهای گردانها از دور دیده شدند. در جنگل متوجه شدیم گردانهای حبیب و ابوالفضل با هم هستند و چادرها و مسجدشان یکیست. خیلی زود حاج قلی و علی نمکی را دیدیم که در گردان ابوالفضل بودند. از این طرف برادر سیدفاطمی را هم دیدیم. لازم بود برویم پیش آقا سید و خودمان را معرفی کنیم. سید برخورد خوبی با ما داشت، از همان برخورد اول متوجه شدم چقدر منظم و دقیق است. روحیه سید در گردان هم تأثیر داشت؛ محوطه گردان و چادرها تمیز بودند.
در گردان حبیب حسن کربلایی، «عبدالعلی مطلق» و «محمد سوداگر» مسئول گروهان بودند. یک واحد ارتشی از میاندوآب هم آنجا بودند.
ما را به دسته «اسماعیل وکیل زاده» دادند. با او از قبل آشنا بودم؛ از آب میترسید و ما هر جا آب بود مترصد فرصت میشدیم که او را داخل آب هل بدهیم. اسماعیل هم به نظم اهمیت میداد در عین حال در دسته او همه شلوغ میکردند. روزهای اول به جز یعقوب و اسماعیل بقیه را نمی شناختم
.ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ناله هاي آتشين دارد مدينه
داغ زين العابدين دارد مدينه
مانده بر لب نغمه هاي دلنشينش
پاره پاره گشته قلب نازنينش
شهادت امام سجاد(علیه السلام)
تسلیت باد
🏴 @telaavat
﷽
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
🖼️️امروز چهارشنبه 3مهرماه 1398
🌞 اذان صبح: 04:30
☀️ طلوع آفتاب: 05:54
🌝 اذان ظهر: 11:56
🌑 غروب آفتاب: 17:58
🌖 اذان مغرب: 18:16
🌓 نیمه شب شرعی23:14
@telaavat
#تفسیرنور
⏪سوره مائده آيه 91
(بسم الله الرحمن الرحیم)
⤵️إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَنُ أَن يُوقِعَ بَيْنَكُمْ الْعَدَ وَةَ وَ الْبَغْضَآءَ فِى الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلَو ةِ فَهَلْ أَنتُم مُّنتَهُونَ
🔷ترجمه 🔻
⤵️همانا شیطان مىخواهد به وسیله شراب و قمار، میان شما دشمنى و كینه بیفكند و شما را از یاد خدا و نماز باز دارد. پس (با این همه مفاسد) آیا دست برمىدارید؟
─┅─═ঊঈ🌸ঊঈ═─┅─
🔷نکته ها🔻تفسیرنور☀️
⤵️با آن كه طبق آمارى كه ارائه مىشود، بسیارى از قتلها، جرائم، تصادفات، طلاقها، امراض روانى، كلیوى و... ناشى از شراب است،
🏞 امّا قرآن در این آیه بیان فلسفهى تحریم، روى دو نكته تأكید دارد: یكى ضرر اجتماعى یعنى كینه و عداوت، و دیگرى ضرر معنوى یعنى غفلت از نماز و یاد خدا.
🌀این آیه برجسته ترین اثر شراب و قمار را بازداشتن از یاد خدا و نماز دانسته است، اكنون جاى این سؤال است كه اگر كارهاى عادّى مثل تجارت، ورزش، تحصیل و مطالعه و امثال آن نیز ما را سرگرم كرده و از یاد خدا و نماز بازدارد، آیا مانند شراب و قمار است؟
🏞 آرى، هرچه ما را از خدا غافل كند، مانند شراب و قمار ناپسند است، گرچه اسلام به خاطر لطف و آسان گرفتن، آن را حرام نكرده باشد.
─┅─═ঊঈ🌸ঊঈ═─┅─
🔷پيام ها ⚡📬
1-هر كس كه عامل كینه و عداوت در میان مردم شود، مانند شیطان است. «انمّا یرید الشیطان...»
2-تحریكات شیطان دائمى است. «انّما یرید الشیطان» (فعل مضارع، رمز دوام و استمرار است.)
3- جامعهاى كه در آن عداوت باشد، شیطانى است. «انّما یرید الشیطان ان یوقع بینكم العداوة...»
4-از الفت و وحدت پاسدارى كنیم و با هر چه آنها را از بین مىبرد مبارزه كنیم. «انّما یرید الشیطان ان یوقع بینكم العداوة»
5 - الفت و مهربانى بین اهل ایمان، مورد عنایت خاص خداوند است. «انّما یرید الشیطان ان یوقع بینكم العداوة»
6- قمار و شراب، ابزار كار شیطان براى ایجاد كینه و دشمنى است. «انّما یرید الشیطان... فى الخمر و المیسر»
7-نماز برترین سمبل یاد خداست. (با اینكه نماز ذكر خداست، نام آن جداگانه آمده است) «عن ذكر اللَّه و عن الصلوة»
8 - بیان فلسفهى احكام، یكى از عوامل تأثیر كلام در دیگران است. «العداوة و البغضاء... فهل انتم منتهون»
9-با تمام عواملى كه باعث ایجاد كینه و دشمنى مىشود باید مبارزه كرد. «یرید الشیطان ان یوقع بینكم العداوة و البغضاء... فهل انتم منتهون»
10- برخى از مسلمانان در صدر اسلام كه على رغم تحریم شراب و قمار، باز بدان مشغول بودند، مورد توبیخ خداوند قرار گرفتند. «فهل انتم منتهون»
✅ @telaavat
👆👆👆👆
4_6021615217815848218.mp3
6.5M
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🏴من برات با چشمای ناقابل گریه میکنم...
💠 سیدمجید بنی فاطمه
#واحد
🏴شهادت سید ساجدین حضرت امام علی بن الحسین(علیه السلام) تسیلت باد
@telaavat
👆👆👆
📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖
📖✂️ برشی از یک کتاب
#مردِ_تنها
حسین نه می تواند خاموش بماند و نه می تواند فریاد کند . نمی تواند خاموش بماند که همه مسئولیت ها در انتظارند که ببینند این تنها مرد چه می کند ؟ نمی تواند فریاد کند که صدایش کوته است ... باید بجنگد اما نمی تواند . شگفتا ! #بایستن و #نتوانستن ! نتوانستن نیز او را از این #بایستن معاف نمی کند ، چه این مسئولیت بر دوش #آگاهی_انسانی اوست ؛ زاده حسین بودن اوست ، نه توانا بودنش . و او در تنهایی و عجز بی سلاح و بی همراه نیز حسین است ! پس چه کند ؟ آری #حسین_بودن او را به نبرد با #یزید_بودن می خواند ، ولی سلاحی برای نبرد ندارد . آیا باز هم وظیفه دارد که بجنگد ؟
همه متولیان و عقل و دین ، نصیحتگران شرع و عرف ، مصلحت پرستان صلاح و منطق ، همه یک صدا می گویند : « نه » و حسین می خواهد بگوید : « آری » و برای همین هم از مدینه بیرون آمده است . تا پاسخ ویژه خودش را به همه مسلمانان که در موسم حج آنجا جمع اند ابلاغ کند . از مکه نیز بیرون می آید تا به این پرسش نیز جواب گوید که : چگونه ؟
📚 حسین وارث آدم ، علی شریعتی ، ص ۱۶۵
@telaavat👈