🍃✼🌹✼🍃
#تفسیرنور
⏪سوره مائده آيه 100
(بسم الله الرحمن الرحیم)
⤵️قُل لَّا يَسْتَوِى الْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ فَاتَّقُواْ اللَّهَ يَأُوْلِى الْأَلبَبِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
ترجمه 🔻
⤵️(به مردم) بگو: پلید و پاك، یكسان نیست، گرچه عدد ناپاكان تو را به تعجّب وادارد. پس اى صاحبان خرد! از خدا پروا كنید، باشد كه شما رستگار شوید.
┅═══🍃✼🌹✼🍃═══┅
نکته ها🔻تفسیرنور☀️
📿طیّب و خبیث، شامل هر نوع پاكى و پلیدى در انسانها، اموال، درآمدها، غذاها و اشیاى گوناگون مىشود.
┅═══🍃✼🌹✼🍃═══┅
پيام ها ⚡📬
1- ملاك در ارزشها، حقّ وباطل است، نه كثرت و قلّت. «ولواعجبك كثرة الخبیث»
2- «اكثریّت» و فراوانى، فریب دهنده است، مواظب باشیم. «اعجبك» (اكثریّت، نه نشانهى حقّانیّت است و نه نشانه ى برترى)
3- منطقِ «خواهى نشوى رسوا، همرنگ جماعت شو» قرآنى نیست. «و لو اعجبك كثرة الخبیث»
4- بى تقوایى، نشان بى خردى است. «فاتّقوا اللّه یا اولى الالباب»
5 - شناخت پاك از ناپاك و تقوا داشتن وتسلیم موج و هیاهوى جمعیّت نشدن، تنها كار خردمندان است. «فاتّقواللّه یا اولى الالباب»
6- رستگارى علاوه بر عقل و خرد، به تقواى الهى نیاز دارد. «فاتّقواللَّه یا اولى الالباب لعلّكم تفلحون»
👇👇👇👇
🍃 @telaavat
#سفیران_کربلا
🏴کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود...
▪️حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) پس از حادثه کربلا و در هنگام اسارت، در چند موقعیت خطبههایی ایراد کردند که پرده از جنایات بنیامیه برداشت و به تبلیغات امویان علیه امام حسین(ع) و یاغی و شورشی خواندن ایشان پاسخ گفت و تحریف قیام کربلا را برای همیشه متوقف ساخت.
💡اهمیت این خطبهها که بخشی از آن در کوفه و برخی دیگر در شام ایراد شده، در این است که بسیاری از مردم فریب خورده و در خواب غفلت فرو رفته را بیدار کرد و سرآغاز بسیاری از قیامهای بعد از کربلا شد.
🔸قسمت سوم : سخنان امام سجاد(ع) در کوفه(1)
✅ @telaavat
پنجشنبه و ياد درگذشتگان😔
🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
🙏التماس دعا 🙏
با نثار شاخه 🌹 گلی و فاتحه ای...
باشد تا روحشون قرین رحمت و
آرامش الهی گردد 🙏
#فاتحه و #صلوات
✅ @telaavat
👆👆👆
🌸کلام امیر
💠امیرالمؤمنین عليه السلام
🔺كفاك أدَبا لِنَفسِك اِجتنابُ ما تَكرَهُهُ مِن غَيرِك
🔰براى تربيت كردن خود همين بس كه از آنچه در ديگران نمى پسندى دورى كنى.
📙نهج البلاغه، حكمت 412
🆔 @telaavat
پروردگارا، پس از آنکه ما را هدایت کردى، دلهایمان را دستخوش انحراف مگردان، و از جانب خود، رحمتى بر ما ارزانى دار که تو خود بخشایشگرى.
#قران_کریم
۸ آل عمران
✅ @telaavat
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🏴دختر اگر یتیم شود پیر میشود
از زندگی بدون پدر سیر میشود
🏴هم سن و سالها همه او را نشان دهند
دلنازک است دختر و دلگیر میشود
🏴اصلا رقیه نه به خدا مرد بی هوا
با یک شتاب ضربه زمین گیر میشود
🏴دادند جای غسل تیمم تنش...چرا؟
خون از شکاف زخم سرازیر میشود
🏴پایش به سوی قبله کشید و به ناز گفت:
امشب اگر نیایی پدر دیر میشود
#رقیه_خاتون
#یتیم
#پدر_دختر
@telaavat
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 475
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این نامه ها در ما خیلی اثر میکرد. با خواندن بعضی نامه ها اشک بچه ها درمی آمد. دختربچه ای نوشته بود: «پدر من شهید شده. او قول داده بود مرا به کربلا ببرد اما نتوانست. شما انشاءالله پیروز میشوید و به جای پدرم مرا به کربلا میبرید...» یکی دیگر نوشته بود: «من همزمان که درس میخوانم مجبورم قالیبافی کنم. وسایلی که برایتان خریده ام از دستمزد قالی بافی ام است.» یا از قول پیرزنی نوشته بودند: «من با چند روز روزه گرفتن توانسته ام برایتان نان بفرستم.» این نامه ها بین بچه ها دست به دست میگشت و هر کس میخواند متأثر میشد. بیشتر از همه وقتی فهمیدیم که بسته های پسته و کشمشی که بین ما پخش شد از طرف حضرت امام بوده، حالمان دگرگون شد و بیش از پیش احساس مسئولیت کردیم.
آن روزها مثل همیشه با مشکلات جسمی ام درگیر بودم. وقتی برای آموزش برهنه میشدم و بچه ها وضعیتم را میدیدند نگاهشان عوض میشد. رفتار بچه ها خجالتم میداد. لیاقت محبتهای آنها را نداشتم و طوری که بچه ها فکر میکردند، نبودم اما بچه ها در روزهای اول با دیدن زخمهایم منقلب میشدند. آنها که صمیمی تر بودند به شوخی میگفتند: «سید! جای سالم بدنت کجاست؟ فقط پشت گوشت سالم مونده؟!» یک روز همین حرف را علی پاشایی به خنده به من گفت. جواب دادم: «عیب نداره! شاید یه روزی اونجا هم ترکش خورد!»
با پیشرفت آموزش فشرده شنای نظامی دیگر نباید داخل استخری که به وسیله پلهای شناور درست شده بود شنا میکردیم، بلکه مسافتهای دویست و پانصد متری را برای تمرین در نظر میگرفتند. بچه ها به ستون وارد آب میشدند و شناکنان این مسیر را طی میکردند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 476
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ورزیدگی و مهارتمان به حدی رسید که صبح بدون جلیقه و وسایل کمکی وارد آب میشدیم و ظهر بیرون می آمدیم. گاهی شبها هم رزم شبانه برگزار میشد. روزهای آخر قسمت عمده تمرین این بود که چطور بی سروصدا حرکت کنیم؛ ستون وارد آب میشد و گاهی تا یک کیلومتر شنا میکردیم بدون اینکه صدایی از کسی بلند شود. قورباغه ای شنا میکردیم و یادمان داده بودند طوری دستمان را حرکت دهیم که کوچکترین صدایی ایجاد نشود.
در کنار این آموزشهای فشرده روابط خوبی در دسته حاکم بود. در دسته ما تعدادی از بچه های کم سن وسال هم بودند. از جمله حمید غم سوار و دوستش موسی، «سعید پیمانفر» و محرم آقاکیشی پور. حمید غمسوار با اینکه سنو سال زیادی نداشت اما زبر و زرنگ بود. حرفهای بزرگ و عاقلانه ای میزد که به جثه و سن وسالش نمی خورد و ما را متعجب میکرد! حمید از السابقون جبهه بود و روحیه بالایی داشت. خیلی وقت بود که در جبهه بود و با من بیشتر درباره مسائل نظامی صحبت میکرد.
محرم آقاکیشی پور هم با من شوخی داشت، میگفت: «این آقا سید هر وقت منو صدا میکنه مطمئن باشید برای خوردن صِدام نمیکنه حتماً برای یک کاری صدا میزنه. مثلاً میگه آقا محرم؟... بله... یه نفر اینجا افتاده حالش خرابه بیا اینو ببر بالا!... تا الآن سابقه نداره آقا سید مثلاً بگه آقامحرم صبحانه خوبی داریم بیا با هم بخوریم!» بعضی وقتها شلوغی اش بیشتر گل میکرد و به بچه ها میگفت: «همه اینها به کنار بعضی وقتها سید میگه محرم جای تو خالی! میگم چی شده؟
👇👇👇
✅ @telaavat