eitaa logo
کانال رسمی سازمان دارالقرآن الکریم
18.2هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.1هزار ویدیو
41 فایل
کانال رسمی و اطلاع رسانی سازمان دارالقرآن الکریم پایگاه اطلاع رسانی: www.telavat.ir شماره تماس سازمان: ۰۲۱۶۶۹۵۶۱۱۰ آدرس: تهران.خیابان حافظ.پایین تر از طالقانی.خیابان رشت.شماره ۳۹
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃✼⚖✼🍃 ⏮سوره انعام آيه 20 (بسم الله الرحمن الرحیم) ⤵️أَلَّذِينَ ءَاتَيْنَهُمُ الْكِتَبَ يَعْرِفُونَهُ كَمَايَعْرِفُونَ أَبْنَآءَهُمُ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ‏ ترجمه 🔻 ⤵️كسانى كه به آنان، كتاب (آسمانى) دادیم (یهود و نصارى)، محمّد را همانند فرزندان خود مى‏ شناسند (و بشارت‏هاى انبیا و كتب آسمانى پیشین را منطبق بر آن حضرت مى‏ بینند، ولى حاضر به پذیرفتن آن نیستند) پس كسانى كه به (فطرت و رشد و سعادت آینده) خودشان زیان زدند، ایمان نمى‏ آورند. ┅═══🍃✼⚖✼🍃═══┅ نکته ها 🔻تفسیرنور☀️ ⤵️این آیه، مشابه آیه‏ ى 146 سوره‏ى بقره است. هم نام و نشان پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله در تورات وانجیل بوده وعلماى اهل‏كتاب، او را به عنوان پیامبر موعود به مردم بشارت مى‏دادند، 🌙⚡️و هم اخلاقیّات حضرت و یارانش در كتب آنان بوده است: «محمّد رسول‏اللّه والّذین معه أشدّاء علَى الكفّار رحماء بینهم... ذلك مثلهم فى التوراة و مثلهم فى الانجیل كزرع...» 🌙⚡️شناخت فرزند، اصیل‏ترین و قدیمى‏ترین شناخت‏هاست. چون او را از هنگام تولّد مى‏ شناسند، ولى شناخت برادر و پدر و مادر براى انسان، ماه‏ها پس از تولّد است چنانكه شناخت همسر نیز پس از ازدواج مى‏ باشد. از این رو آیه مى‏فرماید: آنان پیامبر را مانند فرزندان خود مى‏ شناسند. ┅═══🍃✼⚖✼🍃═══┅ پيام ها ⚡️📬 1- خداوند بر اهل كتاب حجّت را تمام كرده و آنان پیامبر اسلام را به خوبى مى‏شناختند. «الّذین آتیناهم الكتاب یعرفونه» 2- پیامبر باید به گونه‏اى شناخته شود كه هیچ شكّى در او نباشد. «یعرفونه كما یعرفون أبناءهم» 3-تنها شناخت و علم، مایه‏ى نجات انسان نیست، چه بسیار خداشناسان و پیامبرشناسان و دین‏شناسان كه به خاطر عناد و لجاجت از زیان‏كارانند. «یعرفونه كما یعرفون ابناءهم الّذین خسروا أنفسهم» 4-كتمان حقّ، سبب سوء عاقبت وخسارت است. «خسروا أنفسهم فهم لایؤمنون» @telaavat 👆👆👆
پنجشنبه و ياد درگذشتگان😔 🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🙏التماس دعا 🙏 با نثار شاخه 🌹 گلی و فاتحه ای... باشد تا روحشون قرین رحمت و آرامش الهی گردد 🙏 #فاتحه و #صلوات ✅ @telaavat 👆👆👆
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران 📖 شماره صفحه: 545 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ این جور وقتها کار نگهبانها خیلی سخت میشد. یک روز قصد کردیم با حاجی میلانی و «سید اسماعیل کهن مویی» به حمام برویم. پیاده به راه افتادیم. نزدیک کانال ماهی که رسیدیم عراقیها ما را دیدند. باران توپ و خمپاره باریدن گرفت. بیست، سی گلوله توپ در منطقه ریختند. پشت خاکریزهای اطراف جاده پناه گرفتیم. جاده را چنان میکوبید که به حاجی میلانی گفتم: «خبر داری! الآنه که از این ترکشها قسمت ما بشه!» ـ نه بابا چیزی نمیشه... تا خواستیم بلند شویم باز چند گلوله توپ دیگر دور و برمان افتاد. معلوم بود به جاده و کل کانال ماهی دید دارند. سه تایی تصمیم گرفتیم خودمان را به سمت دیگر جاده برسانیم. وقتی به دو از جاده میگذشتیم یک گلوله درست به محل قبلیمان افتاد! حاجی میلانی می گفت: «اگه اونجا مانده بودیم الآن هیچی ازمون نمونده بود!» زیر آن آتش به خودم نهیب میزدم: «تو که دو سه روز دیگه برمیگردی حالا چه هوس حمام کردی؟!» از خیر آن حمام گذشتیم و بالاخره بعد از دو سه ساعت معطلی زیر آتش به خط رسیدیم. بعد از ناهار باز صحبت دستشویی پیش آمد در حالی که عراق دوباره شروع به آتش کرده بود و بدجوری سروصدا میکرد. طولی نکشید خبر زخمی شدن دو نفر از بچه ها در خط پیچید. ـ حاجی میلانی و سید اسماعیل کهن مویی زخمی شده اند. سید از هر دو پا زخمی شده بود و حاجی میلانی از ناحیه شکم، زخم بزرگی داشت. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران 📖 شماره صفحه: 546 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ناراحت شدم. با یک پانسمان موقت آنها را به عقب بردند در حالی که هنوز دشمن به کارخودش بود. بعدها شنیدیم که در اورژانس خط سوم بی دقتی میکنند و زخم سید اسماعیل را طوری میبندند که اصلاً خون نمیرود، به اهواز که میرسند پای اسماعیل کبود شده بود و تصمیم میگیرند پایش را قطع کنند. بعد از عمل و قطع یک پا وقتی سید میفهمد که میخواهند پای دیگرش را هم قطع کنند نمیگذارد. ما هم وقتی شنیدیم ناراحت شدیم چون اهمال کاری بعضیها باعث قطع پایش شده بود. حاجی میلانی هم که اهل شوخی و مزاح بود و با خنداندن بچه ها به آنها روحیه میداد، جای خالی اش بدجوری تو چشم میزد. آن روزها حاجی میلانی معاون دسته حبیب رحیمی بود. در آن چند روز که در خط بودم دو سه بار با بچه ها به طرف کمین رفتم. جای خطرناکی بود. بچه ها میگفتند جلوتر از کمین جنازه یکی از شهدای ما افتاده است. تصمیم گرفته بودند آن جنازه را بیاورند. ظاهراً شهید در عملیات کربلای 5 شهید شده بود اما تا آن روز نتوانسته بودند پیکرش را به عقب منتقل کنند. پنج شش روز آنجا بودم. با خودم میگفتم فردا برمیگردم. بهتر دیدم به بچه ها سر بزنم و بگویم که هر کس نامه دارد بنویسد تا من عقب ببرم. بچه ها ورقه های امتحانی را نوشته بودند ولی کسی آنها را عقب نبرده بود، میخواستم ورقه ها را هم ببرم. داشتم به طرف سنگر میرفتم که دوباره یکی از بچه ها آر.پی.جی زد و من در گرد و خاک گم شدم. نگاه کردم... همان آر.پی.جیزن بود! گفتم: «داداش! ما یه بار اومدیم این خط، بذار سالم برگردیم. این بار دومه این کارو میکنی ها!» ✅ @telaavat
🌸🍃 🌸 #پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: 🍃صبورانه در انتظار گشايش بودن ، عبادت است... 📚الدعوات ، ص۴۱ ‌ 🆔 @telaavat
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃 به رسم عاشقی میخوانیم: دعای فرج حضرت حجة ابن الحسن( عج ) بسم الله الرّحمن الرّحیم إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَهَ السَّاعَهَ السَّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃 ✅ @telaavat👈
✍یکی از دانشمندان، آرزوی زیارت امام زمان را داشت. مدتها ریاضت کشید و کوشید ولی نشد. سپس به علوم غریبه و اسرار حروف رو آورد، اما نتیجه نگرفت. روزی در یکی از این حالات معنوی به او گفته شد: «دیدن امام زمان برای تو ممکن نیست، مگر آنکه به فلان شهر بروی». او نیز رفت و در آنجا چلّه گرفت و به ریاضت مشغول شد. روزهای آخر بود که به او گفتند: «الان امام زمان، در بازار آهنگران، در مغازه پیرمرد قفل سازی نشسته اند». سریعا به آنجا رفت. وقتی رسید دید امام زمان نشسته اند و با پیرمرد گرم گرفته اند و سخنان محبت آمیز میگویند. سلام کرد، حضرت پاسخ دادند و اشاره به سکوت کردند. دید پیرزنی قد خمیده با عصا آمد و قفلی را داد و گفت: اگر ممکنه برای رضای خدا این قفل را از من سه شاهی بخرید که به سه شاهی پول محتاجم. پیرمرد قفل را دید سالم است و گفت: این قفل هشت شاهی ارزش دارد... من کلید این قفل را میسازم و ده شاهی، قیمتش خواهد بود! پیرزن گفت: نه، نیازی ندارم. پیرمرد با سادگی گفت: تو مسلمانی، من هم مسلمانم، چرا مال مسلمان را ارزان بخرم و حقت را ضایع کنم؟ این قفل اکنون هشت شاهی ارزش دارد، من اگر بخواهم سود ببرم، به هفت شاهی میخرم، زیرا بیش از یک شاهی منفعت بردن، بی انصافیست. باز تکرار میکنم: قیمت واقعی آن هشت شاهی است، چون من کاسبم و باید سود ببرم، یک شاهی ارزانتر میخرم! پیرزن باورش نمیشد. پیرمرد هفت شاهی به او داد و قفل را خرید. 💥همین که پیرزن رفت، امام به من فرمودند: «این منظره را تماشا کردی؟! اینطور شوید تا ما به سراغ شما بیاییم. چله نشینی لازم نیست، به جِفر متوسل شدن سودی ندارد. عمل سالم داشته باشید و مسلمان باشید تا من بتوانم با شما همکاری کنم! از همه این شهر، من این پیرمرد را انتخاب کرده ام، زیرا این مرد، دیندار است و خدا را می شناسد، این هم امتحانی که داد. از اول بازار... همه میخواستند که ارزان بخرند و هیچ کس حتی سه شاهی نیز خریداری نکرد و این پیرمرد به هفت شاهی خرید. هفته ای بر او نمیگذرد، مگر آنکه من به سراغ او می آیم و از او دلجوئی و احوالپرسی میکنم.» 📚 ملاقات با امام عصر، ص۲۶۸ 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @telaavat
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران 📖 شماره صفحه: 547 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ رفتم به سنگر علیرضا سارخانی. گفت: «نامه مینویسم و صبح میارم به سنگر علی آقا.» شب شده بود. پرسیدم: «چند نفر تو کمین هستن؟!» ـ سه نفرن! میخواستم همان شب بروم پیش آنها تا اگر نامه ای، امانتی دارند بگیرم. راه کمین هم بد بود. کانال کم عمقی بود در دید عراقیها. وقتی نیمخیز آن کانال را به سوی سنگر کمین میدویدم دو تا خمپاره ناقابل انداختند. سالم به کمین رسیدم و احوالپرسی کردیم. دیدم بچه ها با دقت دارند جلو را دید میزنند. گفتم: «چی شده؟» ـ عراقیها اونجا دارن حرکت میکنند. دقت کردم. واقعاً عراقیها دیده میشدند. نگو عراقیها مرا دیده ا ند که آمده ام به سنگر کمین. گفتم: «اگر نامه ای چیزی دارید بدید فردا میخوام برم شهر.» بچه ها حواسشان به تحرک دشمن بود، گفتند: «آقا سید! اوناهاش! پشت تانکه، عراقی اومده!» ـ باباجون! کمین اینجوریه دیگه. اگر هم بیان میزنیمشون... اینقدر ترس نداره... با اینکه واقعاً حضور در آن شرایط خوف انگیز بود اما نمی خواستم بچه ها روحیه شان را ببازند. برایشان از کمینهای شلمچه و پاسگاه زید میگفتم: «شما که اون کمینارو ندیدید. اونجا عراقیها اونقدر نزدیک میشدند که ازشون اسیر هم گرفتیم!...» میخواستم با این حرفها تحمل شرایط کمی برایشان آسانتر شود. سنگر کمین جای نسبتاً بزرگی بود. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران 📖 شماره صفحه: 548 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ زمین را به ابعاد دو و نیم متر کنده و چهار طرفش را گونی چیده و بالا آورده بودند. روی سنگر باز بود و هر چهار طرف آر.پی.جی گذاشته بودند. خرجهای پرتاب آر.پی.جی ها رویشان بود. یک جعبه فشنگ تیربار و نارنجک همه آن چیزی بود که در کمین دیده میشد. در همان حال که داشتم با بچه ها صحبت میکردم یکدفعه چیزی توی سنگر افتاد! آن سه نفر در یک چشم بر هم زدن بیرون پریدند، من اما خشکم زده بود! چنان غافلگیر شده بودم که نمیدانستم چه کنم. آنچه توی سنگر افتاده بود خمپاره منور بود که سطح آن داشت میسوخت و من نمیدانستم چه کنم. از ترس منفجرشدن مهمات داخل سنگر، دست و پایم را گم کرده و چسبیده بودم به دیواره سنگر! ناگهان از بیرون یکی از بچه ها کلاه آهنیاش را پرت کرد روی منور و خوابید روی آن! داد میزد: «بدو بیرون! بدو...» دویدم بیرون سنگر و از بیرون پاهای او را کشیدم و او هم بیرون آمد. علیرضا سارخانی و چند نفر از بچه ها داشتند به طرف کمین می آمدند. معلوم بود یکی از بچه های سنگر کمین وقتی خودش را انداخته بیرون یکراست رفته عقب و بچه ها را خبر کرده. بچه ها به کمک هم آتش را خاموش کردند. نمیدانم چه کرامتی بود که هیچکدام از مهمات در آن شرایط منفجر نشد اما شکم آن رزمنده ایثارگر سوخته بود. وقتی از سنگر بیرون آمدم گفتم: «تقصیر شما نیست. امروز اجل من رسیده!» ناراحت بودم و وقتی دیدم شکم آن برادر سوخته ناراحتی ام بیشتر شد. عقب نیامدم. ✅ @telaavat
﷽ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 🖼️امروز شنبه 18 آبان‌ماه 1398 🌞 اذان صبح: 05:07 ☀️ طلوع آفتاب:06:33 🌝 اذان ظهر: 11:48 🌑 غروب آفتاب: 17:03 🌖 اذان مغرب: 17:22 🌓 نیمه شب شرعی23:05 @telaavat
☘امام صادق عليه السلام: هر صنعتگرى براى جلب مشترى ناگزير از داشتن سه خصلت است: 1️⃣ در كارش مهارت داشته باشد، 2️⃣ در كارش امانتدار باشد، 3️⃣ و رضايت خاطر كسى را كه به او سفارش كار داده است، به دست آورد كُلُّ ذِي صناعَةٍ مُضطَرٌّ إلى ثلاثِ خِلالٍ يَجتَلِبُ بِها المَكسَـبَ و هُو: أنْ يكونَ حاذِقا بِعَمَلِهِ، مُؤَدِّيا للأمانَةِ فيهِ، مُستَمِيلاً لِمَنِ استَعمَلَهُ 📚تحف العقول صفحه 322 🆔 @telaavat
🍃✼🕊✼🍃 ⏮سوره انعام آيه 21 (بسم الله الرحمن الرحیم) وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أوْ كَذَّبَ بَِايَتِهِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّلِمُونَ‏ ترجمه 🔻 ⤵️و كیست ستمكارتر از آن كس كه به خداوند دروغ بندد، یا آیات الهى را تكذیب كند؟ همانا ستمگران رستگار نمى‏ شوند. ┅═══🍃✼🕊✼🍃═══┅ نکته ها 🔻تفسیرنور☀️ ⤵️در قرآن پانزده مرتبه تعبیر «مَن أظلَم» آمده كه در مورد افترا بر خدا، بازداشتن مردم از مسجد و كتمان شهادت و حقّ است. این مى‏ رساند كه ظلم فرهنگى و بازداشتن مردم از رشد و فهم، بدترین ظلم به جامعه است. ┅═══🍃✼🕊✼🍃═══┅ پيام ها ⚡📬 1- هر چیز كه عزیزتر و مقدّس‏تر باشد، خطر ظلم درباره‏ى آن بیشتر است. از این رو ظلم به خدا و افترا بر ذات مقدس الهى، بدترین ظلم‏هاست. «ومن أظلم» 2- ظلم به تفكر و فرهنگ انسان‏ها، بدترین ستم‏هاست. شرك، افترا به خدا، ادّعاى نبوّت دروغین، بدعت، تفسیر به رأى، همه نمونه‏اى از این گونه ظلم‏هاست. «و مَن اظلم ممّن افترى على اللَّه كذبا او كذّب بآیاته» @telaavat 👆👆👆
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ◾️آذربایجان سنین باشین ساغ اولسون #ایران_من_تسلیت @telaavat
✅داستان کوتاه مردی صبح از خواب بيدار شد و ديد تبرش ناپديد شده. شك كرد كه همسايه اش آن را دزديده باشد، برای همين، تمام روز او را زير نظر گرفت. متوجه شد كه همسايه اش در دزدی مهارت دارد، مثل يك دزد راه می رود، مثل دزدی كه می خواهد چيزی را پنهان كند، پچ پچ می كند. آن قدر از شكش مطمئن شد كه تصميم گرفت به خانه برگردد، لباسش را عوض كند، نزد قاضی برود و شكايت كند. اما همين كه وارد خانه شد، تبرش را پيدا كرد. زنش آن را جابه جا كرده بود. مرد از خانه بيرون رفت و دوباره همسايه اش را زير نظر گرفت و دريافت كه او مثل يك آدم شريف راه می رود ، حرف می زند، و رفتار می كند....! " پائلو کوئیلو " 💥همیشه این نکته را به یاد داشته باشیم که ما انسانها در هر موقعیتی معمولا آن چیزی را می بینیم که دوست داریم ببینیم...! لطفا دیدمان را به زندگی عوض کنیم... آن وقت خواهیم دید که زندگیمان عوض می شود...! 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ‌ @telaavat
🌸کلام امیر ☘وَ نُوراً لِمَنِ اسْتَضَاءَ بِهِ، وَ فَهْماً لِمَنْ عَقَلَ، وَ لُبّاً لِمَنْ تَدَبَّرَ 💠اسلام براى کسانى که از آن روشنایى بطلبند، نور (و هدایت) است و براى آنها که آن را درک کنند، مایه فهم است و براى آنها که تدبّر کنند، سرچشمه عقل است» 📚نهج البلاغه.خطبه ۱۰۶ @telaavat
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران 📖 شماره صفحه: 549 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به فاصله کمی از سنگر کمین ایستادم، از یک طرف میخواستم ببینم عراقیها دیگر چه برنامه ای دارند از طرف دیگر عصبانی بودم و میخواستم تلافی آن کار را سرشان دربیاورم اما فکر کردم اگر اقدامی کنیم بعد از برگشتن ما بچه های سنگر کمین تا چند روز اذیت خواهند شد. تصمیم گرفتم برگردم. برای برگشتن از کمین باید از کانال می آمدیم، کانال به تونلی میرسید که زیر خاکریز کنده شده بود. درست در همان قسمت عراق دو سه تا خمپاره 60 زد! آنقدر تمیز میزد که معلوم بود حسابی روی آن قسمت از کانال دید دارند. ترکش خمپاره ها مرا نگرفت. سریع به طرف سنگر حرکت کردم. تا خواستم وارد سنگر شوم یکی دیگر از خمپاره ها افتاد دم در سنگر و گرد و خاک سنگر را پُر کرد! حالا علی پاشایی بود که میگفت: «سید! خبر داری! این ماجرای تو پای ما رو هم میگیره! باباجون میخوای بری زودتر برو شرت از سَرِ ما دفع بشه!...» گفتم: «نترس! اگه صبح نرم، پس فردا صد در صد میرم!» آن شب بعد از آن همه خمپاره ای که دشت کرده بودم، خوابیدم، چه خوابی! عراقیها مدام خط را کوبیدند و بچه های ما هم بیکار نبودند؛ آتش جواب آتش! در آن سروصدا در چنان خواب عمیقی فرو رفته بودم که اصلاً نفهمیده بودم تا صبح دو تا خمپاره افتاده روی سنگر گروهان. سنگر گروهان نزدیک سنگر ما بود و گرد و خاکش سنگر ما را هم پر کرده بود. بچه ها میگفتند از شدت انفجار گونیها جابه جا شده اند. . ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران 📖 شماره صفحه: 550 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ صبح بعد از اینکه نمازم را خواندم خواستم دوباره بخوابم. طبق معمول علی آقا نمی گذاشت بچه ها بعد از نماز صبح بخوابند. میگفت بعد از نماز بنشینید صبحانه بخورید. با هم حرف بزنید. به بچه ها سر بزنید. من هم سماجت میکردم. ـ نه! من میخوابم! آخه تو خط چه کار میشه کرد؟ کجا میشه رفت؟ واقعیت این بود که آنجا یکی از بدترین خطهای پدافندی بود که بیرون سنگر نمیتوانستی راحت سر کنی. آن روز تصمیم گرفتم قبل از ترک خط سری هم به «نوک» بزنم. نوک در خط لشکر دیگری بود اما در شلمچه معروف بود و من دوست داشتم آنجا را ببینم. با حبیب رحیمی و علیرضا سارخانی راه افتادیم به آن طرف. معروف بود که شدیدترین حجم درگیری و آتش آنجا بود. قسمتی که خط شکم داده و مثل یک نوک در دل خط عراقیها فرو رفته بود. به آن قسمت که رسیدیم، فهمیدیم چرا نوک آن همه معروف شده است. آنجا زمین صاف منطقه از شدت انفجارها به خاکی سیاه تبدیل شده بود که پر از تجهیزات، تانکها و مهمات درب و داغون بود! حتی به سلاحهایی که روی زمین پراکنده بودند، بارها ترکش خورده بود. جنازه هایی را هم میدیدیم که تکه پاره شده بودند. معلوم بود جنازه عراقیها هم در آن معرکه هست چون پولهای عراقی آنجا پراکنده بود. گویی در آن محدوده، زلزله ای مهیب همه چیز را به هم ریخته بود؛ بدنهای تکه تکه، اسلحه های شکسته و تیر و ترکش خورده، گلوله ها و پوکه های خالی... هم خوشحال بودیم که بچهها آن خط را با مقاومتی دلیرانه نگه داشته اند و هم از آنچه میدیدیم ناراحت میشدیم. با خودم فکر میکردم اگر شلمچه روزی به حرف بیاید، از شجاعت و شهادت مظلومانه بچه ها چه ها که نخواهد گفت... ✅ @telaavat
﷽ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 🖼️امروز یکشنبه 19 آبان‌ماه 1398 🌞 اذان صبح: 05:09 ☀️ طلوع آفتاب:06:35 🌝 اذان ظهر: 11:48 🌑 غروب آفتاب: 17:01 🌖 اذان مغرب: 17:20 🌓 نیمه شب شرعی23:05 @telaavat
☘امام علی علیه السلام: از هر دانشى بهترينش را انتخاب كنيد. زنبورِ عسل از هر گلى زيباترينش را مى خورد. در نتيجه دو جواهر گران بها از آن توليد مى شود... 📚غررالحكم حدیث 5082 🆔 @telaavat
┅═══🍃✼🌺✼🍃═══┅ ⏮سوره انعام آيه 22 (بسم الله الرحمن الرحیم) ⤵️وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُواْ أَيْنَ شُرَكَآؤُكُمُ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ ترجمه 🔻 ⤵️و روزى كه آنان را یكسره محشور مى‏ كنیم، سپس به كسانى كه شرك ورزیدند گوییم: كجایند شریكان شما كه بر ایشان گمان (خدایى) داشتید؟ ┅═══🍃✼🌺✼🍃═══┅ نکته ها🔻تفسیرنور☀️ ⤵️بازخواست ذلّت‏بار مشركین در قیامت، نشانه‏ى محرومیّت آنان از رستگارى است، همان محرومیّتى كه در آیه‏ى قبل به آن اشاره شده است. ☔️گرچه آیه، به شرك نظر دارد، ولى آنان هم كه رهبرى غیر اولیاى خدا را بپذیرند و با اولیاى معصوم الهى به مخالفت و جنگ برخیزند، به نوعى مشركند. ☔️در زیارت جامعه‏ى كبیره مى‏ خوانیم: «و مَن حاربكم مشرك» [و در حدیث آمده است: «الرّاد علینا كالرّاد على اللّه و هو على حدّ الشرك باللّه» كسى كه كلام و راه ما را رد كند، همچون كسى است كه كلام خدا را نپذیرد و چنین شخصى به منزله‏ى مشرك است. ┅═══🍃✼🌺✼🍃═══┅ پيام ها ⚡️📬 1-⚖ دادگاه قیامت، علنى است. «نحشرهم جمیعاً ثم نقول» 2-⚖ قبل از هر عقیده و عشق و پرستشى، آماده‏ى پاسخگویى در روز قیامت باشیم. «و یوم نحشرهم... أین شركاؤكم» 3-⚖ قیامت روز ظهور حقّ بودن توحید، حتّى براى مشركان است. «أین شركاؤكم» 4-⚖ شرك، خیالى بیش نیست. «تزعمون» ┅═══🍃✼🌺✼🍃═══┅ ⏮سوره انعام آيه 23, 24 آيه 🔻 ⤵️ثُمَّ لَمْ تَكُن فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَن قَالُواْ وَاللَّهِ ربِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ‏ ⤵️اُنظُرْ كَيْفَ كَذَبُواْ عَلَى‏ أَنفُسِهِمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ‏ ترجمه 🔻 ⤵️پس (از آن همه فریفتگى به بتان، در پیشگاه خداوند) عذرى نیابند جز آنكه (از بتان بیزارى جسته و) بگویند: سوگند به خدا! پروردگارمان، ما هرگز مشرك نبوده‏ ایم. ⤵بنگر كه چگونه علیه خود دروغ گفتند و (تمام بت‏ها و شریكان كه همواره مى‏ ساختند از نزد آنان محو شد و) آنچه به دروغ و افترا به خدا نسبت مى‏ دادند از دستشان رفت. ┅═══🍃✼🌺✼🍃═══┅ نکته ها 🔻تفسیرنور☀️ ⤵️امام صادق علیه السلام فرمود: مراد از «فتنه» در «لم تكن فتنتهم»، معذرت‏خواهى مشركان مى‏ باشد. «ضلّ الشى‏ء» به معناى ضایع شدن، هلاكت و نابودى چیزى است. 🌐دروغگویان به مقتضاى خصلتى كه در دنیا كسب كرده‏ اند، در قیامت نیز دروغ مى‏ گویند. «واللّه ما كنّا مشركین»، چنانكه در جاى دیگر مى‏ خوانیم: «یوم یبعثهم اللَّه جمیعاً فیَحلفون له كما یَحلفون لكم و یحسبون انّهم على شى‏ء الا انّهم هم الكاذبون» 💦حضرت على علیه السلام در ذیل آیه در حدیثى مى‏ فرماید: بعد از این دروغ، بر لبشان مهر زده مى‏ شود و سایر اعضاى آنان حقّ را بازگو مى‏ كنند. 🌐امام صادق‏ علیه السلام فرمود: روز قیامت خداوند آن چنان عفو وبخشش مى‏ كند كه به ذهن هیچ كس حتّى خطور نمى‏ كند، تا آن اندازه كه مشركان نیز مى‏ گویند: ما مشرك نبودیم، (تا مشمول عفو الهى شوند). ┅═══🍃✼🌺✼🍃═══┅ پيام ها ⚡️📬 1- قیامت، آن چنان حتمى است كه گویا هم اكنون نیز حاضر است. «اُنظر» و نفرمود: «ستنظر». (پیامبرصلى الله علیه وآله در دنیا نیز مى‏ تواند باچشم ملكوتى، شاهد صحنه‏ هاى قیامت باشد.) 2- تكیه‏ گاه‏هاى غیر الهى نابود خواهد شد. «ضلّ عنهم» 3- در دادگاه الهى، نه دروغ انسان كارساز است، نه سوگند او. «ضلّ عنهم ما كانوا یفترون» 4- آن همه اصرار بر تكیه‏ گاه‏هاى غیر الهى، خیالى بیش نیست. «و ضلّ عنهم ما كانوا یفترون» @telaavat 👆👆👆
الحشر%20وقريش%20باكستان19622_Segment200_10_39.mp3
2.31M
✳️ تلاوت کوتاه و بسیار زیبا و حزین سوره قریش ؛ با صدای استاد عبدالباسط عبدالصمد 🌟 اجرا در کشور آفریقای جنوبی/ سال 1966میلادی 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 @telaavat 👈👈