eitaa logo
تلک الایام
1.5هزار دنبال‌کننده
28 عکس
2 ویدیو
1 فایل
این روزها که می گذرد هر روز.... در انتظار آمدنت هستم @telkalayam
مشاهده در ایتا
دانلود
حیدر: بابا چرا نمی ریم دم ضریح؟ من: خب ببین نرده گذاشتن نمی شه رفت حیدر: ولی با اسب می شه از روی نرده ها بپریم @telkalayyam
جنگ به سخت ترین لحظه ها رسیده بود فرمانده به سردارش گفت بیا برویم برای بچه ها آب بیاوریم... @telkalayyam
زیارت نامه ها گاهی بیشتر از مقاتل، برای آدم روضه می خوانند... زیارت نامه ی حضرت مسلم علیه السلام و زیارت نامه ی قمر بنی هاشم علیه السلام را کنار هم که بگذاری شباهت هایی دارند که نقطه ی ثقل مصیبت را به تو نشان می دهند. توی هر دو زیارت نامه باید قبل از ورود به حائر، کنار در بایستی و شهادت بدهی و بگویی من می دانم که شما مطیع خدا و رسولش بودید. من می دانم که شما همه ی تلاش خودتان را کردید... من می دانم که شما در یاری فرزند رسول خدا کم نگذاشتید.... من می دانم که شما بی وفایی نکردید... انگار یک داغ سنگین و همیشگی از شرم در این دو قلب شعله ور است که تا با این شهادت دادن آن را تسکین ندهی اجازه ی ورود نداری داخل حائر که می شوی باز باید همین شهادت ها را تکرار کنی... اشهد انک وفیت بعهدالله و بذلت نفسک فی نصرة حجةالله... اشهد لک باالتسلیم و التصدیق و الوفاء و النصیحه لخلف النی صلی الله علیه و آله و سلم... فجزاک الله... اوفی جزاء احد ممن وفی ببیعته... اشهد انک قد بالغت فی النصیحه و اعطیت غایة المجهود... @telkalayyam
سال هاست چراغ های هیئت را که روشن می کنند گریه کن های تو بیشتر شده اند @telkalayyam
1. . . . ما گم شده بودیم و آن جا یک جاده بود... ... @telkalayyam
2. . . . ما دلتنگ بودیم و آن جا یک جاده بود ... @telkalayyam
3. . . . ابرها جلوی خورشید را گرفته بودند و آن جا یک جاده بود ... @telkalayyam
4. آن جا یک جاده بود که دیگر خار نداشت و پاهای بسیاری که بی هراس قدم می زدند ... @telkalayyam
5. . . . همه ی ما یک کوله پشتی و یک پرچم داشتیم ... @telkalayyam
6. ما زبان آن ها را نمی فهمیدیم ولی آن ها خیلی وقت بود که ما را می شناختند ... @telkalayyam
7. ... . . . پرچم های کوچک به سمت پرچم بزرگ می وزیدند و باد کاره ای نبود ... @telkalayyam
8. . . . آن ها اصرار می کردند که ما آب بنوشیم آن ها خیلی تشنه بودند ... @telkalayyam
9. . . . صدا ما را بی تاب می کرد و آرامش می داد... ... @telkalayyam
10. . . . صدا قلب ها را آتش می زد و خنک می کرد... ... @telkalayyam
11. . . . ماه بر جاده می تابید بچه ها توی موکب به خوابِ آرام فرو رفته بودند... ... @telkalayyam
12. آن ها تاول های ما را با اشک شستشو می دادند و ما از خسته شدن لذت می بردیم... ... @telkalayyam
13. من در آن جا چهره ی گریانی را دیدم که پیاده می رفت و پا نداشت ... @telkalayyam
14. شب بود خورشید در آسمان می درخشید از کلیسا صدای قرآن می آمد ... @telkalayyam
15 آن ها مقابل موکبشان گهواره ای خالی گذاشته بودند... جاده پر بود از مادرها و کالسکه ها... @telkalayyam
16. و پیرمردی را دیدم که داشت خارها را جمع می کرد @telkalayyam
17. ... آن ها به مهمان نوازی شهرت داشتند @telkalayyam
18. ... آن ها مهمان نواز بودند و سادات را بر همه مقدم می داشتند @telkalayyam
19. ... آن ها به مهمان هایشان آب می دادند @telkalayyam
20. عابرها به دختربچه ها گل سر هدیه می دادند... @telkalayyam
21. با اشاره ی دست، قلب خواهرش را آرام کرد... . . . از دور صدای دسته های سینه زنی می آمد @telkalayyam