eitaa logo
ترور رسانه
1.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
606 ویدیو
41 فایل
راهبردها و اقدامات #آمریکا در مواجهه با ایران💠 همراه با ✅ تاریخ معاصر ✅اطلاعاتی از اقدامات سازمانهای امنیتی مدیر @Konjnevis 📘جهت خرید #کتاب : @Adminketabb 💥لینک کانال کتاب های سیاسی تاریخی: https://eitaa.com/joinchat/562167825C0712bdfc96
مشاهده در ایتا
دانلود
۲۰ 🔸موضوع: تقوا 🔹آیه: اِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللَّهِ أتْقـــَـــٰکُمْ 🔺 گرامے ترین شما نزد خدا،با تقواترین شماست. (حجرات/13) 👇🌸👇 @chaharrah_majazi
🍃 گلستـان سعدے 🍃 💞 هر ڪہ فریادرس روز مصیبت خواهد گودرایام جوانـے به جوان‌مردی ڪوش 👇 http://eitaa.com/joinchat/3815768065C75d9aa54b8
❄️ گلستــــــان سعـــــدی ❄️ باب اول ✨ هر ڪہ فریادرسِ روز مصیبت خواهد ☄گو در ایام سلامت به جوان مردی کوش ✨ بنده ی حلقه به گوش ار ننوازی برود ☄لطف ڪن،لطف،ڪہ بیگانه شود حلقه به گوش 🌾 برداشت آزاد: ✍ تا آن جا ڪہ توان دارے از جوان مردی و خدمت به خلق دریغ مکن. چرا ڪہ آنچہ بے جواب نمے ماند لطف و محبت است...❤️ 🌹ڪلام آخر: محبت، محبت مـے آفریند...🙂 💌 @chaharrah_majazi
#طرح_حفظ #قسمت_۲۱ 🔸موضوع: اسراف نکنید 🔹آیه: کُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلَا تُسْرِفُواْ 🔺 ترجمه: بخورید و بیاشامید،و اسراف نکنید (اعراف/31) 👇🌸👇 @chaharrah_majazi
لحظہ هاے بے تو بودن لحظہ هاے انتظار مرگ تدریجے تمام فصل ها بود. این را از زبان ساعت دیوارے خانہ فهمیدم، آنگاه ڪہ در نبودنت دچار دور و تسلسل شده بود، سرش گیج می خورد از واژه دوباره انتظار، حتے شعرها هم قافیه نداشت و نبض شعر چو خطے صاف انتظار قدم هایت را مےکشید... من درتمام خطوط شعرهایم نبودنت را آه کشیدم...! 💞 💞 ✍ @chaharrah_majazi
؟؟؟؟ طرف اومده توی هلند مسابقه با موضوع " حضرت محمد " گذاشته ! بعدم میگه برای بیان..!!! خوب آخه مردیکه تروریسم چرا نمیری مسابقه حضرت بذاری ...؟؟ کلا اسلام اینها رو خیلی اذیت میکنه 😊 پست بعدی👇 http://eitaa.com/joinchat/3815768065C75d9aa54b8
به نقل از وب سایت روزنامه حریت ترکیه، "گرت ویلدرز" رهبر حزب راست‌گرا و ضد اسلام "آزادی" در هلند ا مسابقه #کاریکاتور را در پارلمان این کشور ترتیب داده است. او به مواضع ضد اسلامی مشهـــــور است ! @chahareah_majazi
#طرح_حفظ #قسمت_۲۲ 🔸موضوع: زیبا سخن گفتن 🔹آیه: وَ قُلُواْ لِلْنَّاسِ حُسْنًا 🔺 ترجمه: و با مردم با زبان خوش سخن بگویید (بقره/83) 👇🌸👇 @chaharrah_majazi
سلام با توجه به اتفاق اخیر و چاقو کشی در ورزشگاه کماکان در مورد سوال مدتها پیش که در کانال مطرح شد عزیزان نظر دارند ورود زنان به ورزشگاه 🔴 ارسال نظر به @konjnevis
علیرضا : سلام ما با ورود به ورزشگاهها مخالف . ما با فحشا مخالفیم. شرایط امن ایجاد کنید تا بدون گناه ی خود را رها کنند چرا از ساده ترین چیزها برای انقلاب اسلامی دشمن تراشی میکنیم؟ پلیس باید امنیت دختران رو در ورزشگاه تامین کنه اگه مدیریت ندارید تشکیل دادید. نظر و پاسخ بدید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3815768065C75d9aa54b8
#طرح_حفظ #قسمت_۲۳ 🔸موضوع: معلمی،شغل پیامبران 🔹آیه: وَ یُزَکّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الکِتَــٰبَ و الحِکْمَة 🔺 ترجمه: و شما را پاک میکند و شریعت و حکمت به شما می آموزد. (بقره/151) 👇🌸👇 @chaharrah_majazi
دوستان رو از انسان بگیرند دیگه تفاوت خاصی با نداره +مگه نه....؟
ترامپ به ایرانیها گفته ترامپ به ایرانیها گفته غذا ترامپ ورودایرانیها روبه آمریکا تاحد محدودکرده معاون ترامپ دهان بر روی برجام انداخته ترامپ هم از برجام خارج شده ترامپ خلیج فارس رو خلیج خطاب کرده و .. اما باز اصلاح طلب ها خواستار مذاکره باترامپ هستند😳 👈وات د فاز؟ +ح_محمدی+ .http://eitaa.com/joinchat/3815768065C75d9aa54b8
هدایت شده از مطالب جدید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴با این تکنلوژی مسافران هوایی با خیال راحت سفر کنند! هیچ هواپیمایی دیگر نمی کند❗️😳 +فیلم ببینید☝️ http://eitaa.com/joinchat/3815768065C75d9aa54b8
♨️بمیر تا برهے ای حسود ڪہ این رنجــے اســت ڪہ از مشقـــــــــت آن جز به مرگ نتوان رست...🔥 #برداشتی_آزاد_از_گلستان_‌سعدی #در_ادامه_بیشتر_بخوانید👇 💌 @chaharrah_majazi
☘ گلستــــــان سعدی ☘ باب اول 💫 توانم آن ڪہ نیازارم اندرون ڪسے ✨ حسود را چہ ڪنم ڪہ او ز خود به رنج در است 💫بمیر تا برهے،ای حسود! ڪہ این رنجـے است ✨ ڪہ از مشقت آن، جز به مرگ نتوان رست ✍ برداشت آزاد: حسادت هم چون آتش است🔥 همان طور ڪہ آتش در هر جا برافروخته شود اول آن جا را می سوزاند حسادت هم ابتدا شخصِ حسود را در آتش شعله ور خود خواهد سوزاند. 🌕 ڪلام آخر: مراقب زلالی دل هایمان باشیم...😊 💌 @chaharrah_majazi
🔆آیا می دانید چگونه می توان روی کاغذ نوشت که کسی نتواند آن را بخواند؟ اگر کسی با آب پیاز بر روی کاغذ چیزی بنویسد ظاهر نخواهد بود ولی اگر آن مکتوب را روی آتش گرم کند خط سبزی از آن ظاهر و هویدا می گردد که قابل خواندن و قرائت است. 📚 آیا می دانید؟ (رضا جاهد ص۱۷۸) @chaharrah_majazi
اعضاے جدید بہ ڪانال خودتون خوش اومدید😍❤️🌸🌷
✨نقل است از رسول خدا(ص) پرسیدند:‌ چه کسی از اهل عرفات، گناهش از همه بزرگ‌تر است؟ حضرت فرمود: «کسی که عرفات را #درک کرده باشد و گمان کند خداوند او را #نیامرزیده است.» سنن الکبری، ج ۵، ص۱۹۲. در این روز بزرگ ما رو هم از دعای خودتون بی نصیب نگذارید.🌹 #التماس_دعا @chaharrah_majazi
🔴 از امشب یه رمان جذاب رو شروع می کنیم به نام 👇 ✨ 👇 داستان دلدادگے یڪ ڪشیش مسیحے است ڪہ در مسڪو زندگے مے ڪند. او ڪتاب ها و آثار خطے قدیمے بسیارے دارد و بہ این ڪار عشق می ورزد. وقتے یڪ نسخہ قدیمے از مردے تاجیڪ بہ دست او مے رسد، علاقہ مند مے شود ڪہ ڪتاب را از او بخرد، اما مرد تاجیڪ ڪشتہ مے شود و از اینجا بہ بعد، ڪشیش روسی پا در مسیرے می گذارد ڪہ بہ شناخت امام متقین، امیرالمؤمنین، علی(ع)‌ منتهے مے شود. ڪشیش به خاطر حفظ جان خود مجبور به ترڪ مسڪو مے شود و به بیروت مے رود و اتفاق هاے عجیب زندگے وے از آنجا آغاز مے شود... این رمان هرشب ساعت ۲۲:۰۰ از کانال چهار راه مجازی👇 http://eitaa.com/joinchat/3815768065C75d9aa54b8
ترور رسانه
🔴 #خبر_جدید از امشب یه رمان جذاب رو شروع می کنیم به نام 👇 ✨ #قدیــــــــس ✨ #خ
خانم ها آقایون ، پسرها ، دخترها ، مامانا ،باباها ، بچه ها حتما حتما این رمان رو بخونید و دنبال کنید که متوجه بشید امام علی (ع) کیه ...؟ اونم از زبان یه باشه ..؟ یادتون نره
❤️ داستان دلدادگــــے یڪ ڪشیش #مسیحے ڪہ در مسڪو زندگے می ڪند...❤️ #دلدادگے اے ڪہ سرانجامش به #شناختے مهم متصل مے شود و زندگے اش را عوض خواهد ڪرد...💞 تا حالا #امام_علی رو اینجوری نشتناختی....!!! 💢این رمان جذاب از امشب ساعت ۲۲:۰۰ از کانال👇 http://eitaa.com/joinchat/3815768065C75d9aa54b8
ببخشید بابت تأخیر🙈 الان وقتشه بریم سراغ رمان جدیدمون😍👇
🍃🍃🍃 🍃🌸🌸 🍃🌸 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: ڪشیش « میخائیل ایوانف» مردے نبود ڪہ حین سخنرانے اش، مڪثی طولانے داشتہ باشد و زل بزند بہ مرد جوان غریبہ اے ڪہ انتہای سالن ایستاده بود و با چشم هاے بادامے اش بہ او نگاه مے ڪرد. فڪر ڪرد مرد غریبہ، تاجیڪ یا از آذرے زبان هاست ڪہ گاهے براے طلب ڪمڪ، بہ ڪلیسا مے آیند. آن روز ڪشیش رداے مشڪے بلندے بہ تن داشت ڪہ نوار هاے طلایے حاشیہ آن، زیر نور چلچراغ هاے بزرگ و قدیمے ڪلیسا برق مے زد. ڪلیساے او در خیابان «سادو وایا» قرار داشت؛ یڪ ڪلیساے ڪوچڪ و قدیمے، متعلق بہ قرن ۱۷ میلادے ڪہ چند درخت ڪہنسال اطراف آن را احاطہ ڪرده بودند و مناره ے سرخ رنگ آن، از پشت شاخ و برگ درخت هاے ڪاج سر برافراشته بود. ڪشیش عرق پیشانے اش را با دستمالے ڪہ در دست راست مے فشرد پاڪ ڪرد، چشم از مرد غریبہ گرفت و بہ سخنرانے اش ادامہ داد: - ما نمے توانیم مقوله ے خداے خالق را ڪنار بگذاریم، هرچند درڪ خدا براے ما دشوار باشد. خوشبختانہ این مشڪل را مسیحیت تا حدودے براے ما آسان ڪرده است، آن هم در پرتو وجود یڪ شخص میانجے ڪہ داراے دو ماهیت است؛ عیسے مسیح، نامے ڪہ در تفاوت با پدر آسمانے او را مے شناسیم، از جریان زندگے اش با خبریم و هیچ ڪسے شڪ ندارد ڪہ بہ راستی او روے زمین راه مے رفتہ، بہ درگاه پدرش ڪہ در عرش آسمان ها بہ سر مے برد، دعا مے خوانده و تعالیم خود را براے مردم موعظہ مے ڪرده است. هر چند قول بہ تثلیت در الوهیت، درواقع از معنایے ترین بخش هاے تعالیم مسیحیت است، اما ما مسیحیان، در پیشگاه مسیحے که بر مبنای انجیل مے شناسیم، مے توانیم معماها و پیچیدگے هاے علوم دینے را بہ فراموشے بسپاریم. عیسے مسیح از ما امتحانات شرعیات نخواهد گرفت؛ او ما را با وجود تمام نارسایے ها و بے نوایے هایمان دوست دارد و مے خواهد ڪہ او را دوست بداریم. او امر به پرستش پدر فرموده است تا حقایق را بفهمیم و زندگے مان را بر اساس آن چہ او خواستہ است بنا نماییم. بار دیگر نگاه ڪشیش بہ مرد غریبہ افتاد ڪہ ڪیف سیاه رنگ نسبتا بزرگے را بہ سینہ اش فشرده بود و با چهره اے ڪاملا مضطرب و نگران، بہ او خیره شده بود. یڪ مرد غریبہ ے مسلمان با یڪ ڪیف سیاه در یڪ کلیسای «اورتدوکس» چیزی نبود ڪہ ڪشیش بتواند از ڪنار آن بہ راحتے بگذرد و فڪر نڪند ڪہ یڪ مرد چچنے ممڪن است بہ قصد شومے وارد ڪلیسایش شده باشد و دست به اقدامے تروریستے بزند... این فڪر ڪشیش را وا داشت تا هرچه زودتر به سخنرانے اش پایان دهد: - با وجود این، خدا محصول موقتے شرایط متغیر و تصادفے فرهنگے نیست، بلڪہ چیزے است ڪہ پیوستہ، خود، قوه ے تخیل و قلب بشر را بہ خود جذب مے ڪند. او آنے است ڪہ علت وجودے اے فراتر از خود ندارد و درباره اش بہ گونه اے معنادار نمے توان پرسید: و خدا را چہ ڪسے آفرید؟ یا: وجود خدا براے چیست؟ ما بر اساس مفاهیم مندرج در انجیل، بر این باوریم ڪہ او هستے بے زمان و بے پایان، قادر مطلق و داناي ڪل است ڪہ ذاتاً بہ همہ چیز معرفت دارد و بنیاد هستے همہ چیز اوست. او، نہ زاده شده و نہ مے زاید، و‌ زندگے بشر بدون آگاهے از او معناے درستے ندارد. پس مؤمنین عزیز! اگر به دنبال سعادت واقعے هستید، قدم در راه تعالیم خدا بگذارید، دل بہ ڪتاب مقدس بسپارید، عیسے مسیح را بہ خاطر آورید و دست دعا بہ سوی پروردگار خود بلند ڪنید. 🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠 🔅 @chaharrah_majazi🔅 🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠
🍃🍃🍃 🍃🌸🌸 🍃🌸 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ نویســـنده: ڪشیش نگاهش را از جمعیتے ڪہ دست هایشان را بہ حالت دعا، مقابل سینہ هایشان گرفتہ بودند، بہ جوان غریبہ دوخت ڪہ حالا صورتش از ترس یا هیجان و‌ شاید هم‌ گرماے داخل سالن، ڪمے سرخ شده بود. ڪشیش دست هایش را مقابل صورتش گرفت و سخنرانے اش را با چند دعا بہ پایان برد. سپس صلیبے بہ سینہ ڪشید و از پشت تریبون ڪنار رفت و در فضاے باز مقابل محراب ایستاد. جمعیت در صفے منظم و آرام از مقابل او عبور ڪرد و او دست بر سر آن ها مے ڪشید و تبرڪ شان مے ڪرد. سالن ڪلیسا ڪہ خالے شد، ڪشیش فرصت یافت تا با دقت بیشترے بہ مرد غریبہ نگاه ڪند. مرد حدود ۳۰ سال داشت. لباس مندرسے پوشیده بود. بسیار شبیہ فروشندگان پوشاڪ در بازار«ایزمایلوا» بود. غریبہ در زیر نگاه پرسشگر ڪشیش، با قدم هاے آهستہ جلو آمد. نگاه ڪشیش از چهره ے مضطرب مرد بہ ڪیف سیاه چرمے دوخته شد ڪہ غریبہ آن را مانند ڪودڪے خردسال بہ سینه اش فشرده بود. وقتے مقابل ڪشیش رسید، ایستاد پرسید «شما...شما پدر میخائیل ایوانف هستید؟» ڪشیش تبسمے ڪرد و پاسخ داد: «بلہ پســرم! من میخائیل ایوانف هستم، با من ڪارے داشتید؟» غریبہ نفس بلندے ڪشید. اضطراب چند لحظہ پیش از نگاهش رخت بست. ڪشیش اما هنوز با تردید و ابهام بہ او نگاه مے ڪرد. غریبہ با نگاهش بہ ڪیف اشاره ڪرد و گفت: «من یڪ ڪتاب قدیمے دارم، خیلے قدیمے...» این بار نوبت ڪشیش بود ڪہ نفس بلندے بڪشد؛ پس او فروشنده ے یڪ نسخہ ے قدیمے بود. اما ڪشیش آن قدر تجربہ داشت ڪہ تا غریبہ ها را نیازموده خود را خریدار نسخہ ے خطے معرفے نکپڪند. گفت: «آیا شما نباید بہ یڪ خریدار ڪتاب هاے قدیمے مراجعہ مے ڪردید؟ این جا ڪلیساست پسرم.» غریبہ گفت: « بہ من گفتہ اند شما خریدار ڪتاب هاے خطے نفیس هستید. ڪتاب من یڪ ڪتاب استثنایے است.» ڪشیش بہ چهره ے غریبہ با دقت بیشترے نگاه ڪرد؛ او را یڪ ڪتاب فروش حرفہ اے نسخہ خطے ندید. از آن دست اقلیت هایے بہدنظر مے رسید ڪہ پس از فروپاشے شوروی، دفینه هایشان را از زیر خاڪ بیرون مے آورند و در ازای مبلغ ناچیزے، آن را حراج مے ڪردند. پرسید: «پسرم! چہ ڪسے گفتہ است من خریدار ڪتاب هاے خطے هستم؟ گمان مے ڪنم راه را اشتباه آمده اید.» غریبه با حالتي یأس آلود بہ ڪشیش چشم دوخت و بعد سرش را برگرداند و بہ در بزرگ سالن نگاه ڪرد. انگار از چیزے هراس داشت. ڪشیش فڪر ڪرد شاید ڪتاب همراه او یڪ ڪتاب سرقتے باشد. او فرصت ڪافي در اختیار داشت تا غریبہ را بیشتر بیازماید: - «بہ نظرم خستہ اے پسرم! من هم دست ڪمے از تو ندارم. بهتر است روے نیمڪت بنشینیم و حالا ڪہ بہ این جا آمده اے، نگاهے بہ ڪتابت بیندازیم.» هر دو روے نیمڪت ردیف اول نشسـتند. غریبہ ڪیف چرمے اش را روے پاهایش گذاشت. ڪشیش نگاهش از روے ڪیف بہ زانو هاے غریبہ افتاد؛ شلوار ڪتانی تیره اے پوشیده بود ڪہ هر دو زانوے آن پارگے داشت. ڪفش هایش هم یڪ جفت ڪتانی ڪہنہ بود ڪہ پارگے پنجه هاے هر دو جفت، بہ طور ناشیانہ اے دوختہ شده بود. 🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠 🔅 @chaharrah_majazi🔅 🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠🔅💠