🔆
🔅🔅
🔅💠🔅
🔅💠💠🔅
🔅💠💠💠🔅
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_بیست_و_یکم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
معاویه دستش را جلو آورد، ریش مرا به دست گرفت و گفت:
ای پدرسوخته! مرا ترساندی، گمان کردم علی پشت #دروازه های شام است...
حرفش را بریدم و گفتم:
درست پنداشتی علی پشت دروازه های شام است. هر وقت اراده کند، وارد خواهد شد.
دوباره نشانه های ترس بر چهره اش آشکار شد. گفت:
درست حرف بزن عمروا على كجاست؟
چرا کسی به من نگفت او حمله را آغاز کرده است؟
گفتم:
اگر این نامه ها را درست خوانده بودی، می دانستی علی حمله ی خود را از ماه ها قبل آغاز کرده است. على اگر تاکنون کاخت را بر سرت ویران نساخته، به این دلیل است که از جنگ بین دو سپاه #مسلمانان واهمه دارد.
صبوری پیش ساخته تا به سر عقل بیایی. اما تو دوست قدیمی ام به جای تجهیز مردم و مقابله با علی، این جا نشسته ای و شراب می نوشی و با گیسوان کنیزکان سیاه چشم شامی بازی می کنی؟!
این کارهای تو دلم را برمی آشوبد. تو باید به خود بیایی و از همین امروز شروع کنی که فردا خیلی دیر است.
مردک که انگار مستی از سرش پریده بود، گفت:
روباه پیر!
بی جهت نبود که تو را نزد خود فراخواندم... باید چه کرد؟
دست دراز کردم و جام شراب را برداشتم و گفتم:
تو برای خریدن این جام زرین چند دینار داده ای؟ صد دینار؟
دویست دینار؟
هرچه داده ای کاری ندارم؛ در این جام، شرابت را میریزی و می نوشی، نوش جانت... با هر نفسی که می کشی، دینارهایی از خزانه ات هزینه می شود؛ از خورد و خوراکت گرفته تا کنیزکان و محافظان جانت که هزینه شان می کنی. آن وقت انتظار داری من برای حفاظت از جان و تخت و تاجت بدون چشم داشتی حرف بزنم و بگویم برای فرار از دهان شیر چه باید کرد؟
فکر کرده ای من پیر و خرفت شده ام؟
معاویه جام شراب را از دستم گرفت، آن را پر کرد و چند جرعه نوشید و گفت:
حالا فهمیدم می خواهی چه بگویی. حرف آخرت را بزن؛ بگو چه می خواهی؟
گفتم:
حکومت مصر... حکومتی که روزی عثمان از من گرفت و اینک جانشینش آن را باز می گرداند.
معاویه جام را تا ته سر کشید و گفت:
از تو دیگر گذشته که حاکم مصر و یا هر جای دیگری شوی... پایت لب گور است. بهتر نیست در کنار من باشی تا وقتی که پیک مرگ از راه برسد؟
با خنده گفتم:
من تا تو را با دست های خودم در گور نگذارم نخواهم مرد... مصر را به من بده و خود را از گوری که علی برایت کنده #خلاص کن!
معاویه لبخند زد و گفت:
مصر مال تو روباه پیر؛ به شرطی که نخست کار على را بسازیم.
گفتم:
باید آنچه را که گفتی مکتوب و مهر کنی.
گفت:
یعنی حرف مرا باور نمی کنی؟
گفتم:
خیر!
تو را خوب می شناسم؛ اگر مرد مکر و حیله نبودی این همه سال نمی توانستی حاکم شام باشی.
مگر یادت رفته وقتی عثمان به خلافت رسید، خواست از حکومت خلعت کند و نتوانست از بس که با حیله تدبیر کردی؟
تا جایی که او بعدها فکر کرد حاکمی چون تو در جهان عرب یافت نمی شود!
اما من تو را خوب میشناسم معاویه...
امیری مصر را بنویس و مهر کن و سپس از این شراب برایم بریز که جگرسوز باشد.
#ادامـــہ_دارد ...
♦️@chaharrah_majazi
ترور رسانه
دوستان #معنویت رو از انسان بگیرند دیگه تفاوت خاصی با #حیوان نداره +مگه نه....؟
🔴 #روسپـــی خانـــه هــای عروســــــکی
افتتاح فاحشــه خانه هایی با عروسک های سیلیکونی❗️
👈 یعنی در این فاحشه خانه، خبری از دختران خـراب و فاحشـه نیست و تمام بازیگران این فاحشه خانه #عروســـک هستند.
عروسک های انسان نمایی که کاربرد #جنســی دارند و عموما با انـدام های فیزیــکی #زنــانه، توسط یک شرکت چیـنی ترکمپانیون ساختــه می شوند.
این عروسک های انسان نما طبق سلیقه های مختلف تولید و با قیمتی بسیار #ارزان به فروش رسیده و در دسترس مردم قرار گرفته است.
در ابتدا #هــدف از تولید این عروسک ها را برای جلوگیری از رشد و موالید در کشور های پرجمعیتی مانند چین و هندوستان و همچنین برای جلوگیری از انتقال بیماری های واگیردار همچون ایدز و هپاتیت اعلام کردند، اما اخیرا این اقدام را #کمک به جامعه بشــری به خصوص #جوانان بعضی کشور ها که در محدودیت به سر می برند اعلام کرده اند.
به گفته ی بسیار از دانشمندان، نتیجه رواج و استفاده از این عروسک ها شیوع رفتار های بیمارگونه پرخاشـگری های جنسـی بدون توجه به ابعاد روحــی و روانــی رابطه جنسـی است.
در پی این خبر، تعدادی از علماء و اندیشمندان اسلامی با اعلام موضع نسبت به این پدیده جدید غیراخلاقــی به #حـــرام بودن استفاده از آن تـأکید کردند.
💠 #چهار_راه_خبری
با ما همراه باشید👇
@chaharrah_majazi
#روسپی_خانه_های_عروسکــی
⚜ و باز نگاه ابزاری به زنــان در قالب عروسـک های جنســی
#ادامه خبــر👇
http://eitaa.com/joinchat/3815768065C75d9aa54b8
⚡️
⚡️⚡️
⚡️💎⚡️
⚡️💎💎⚡️
⚡️💎💎💎⚡️
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_بیست_و_دوم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
وقتی خندیدم، نخست اخم کرد سپس با صدای بلند خندید و گفت:
هنوز همان #مارمولکی هستی که بودی... روزگار عوض شده اما تو هرگز!
گفتم:
اما من استادی چون تو دارم، بگویم کاغذ و دوات را بیاورند؟
گفت:
تعجیلی نیست، حکمت را خواهم نوشت، اما نخست بگو میخواهی با علی چه کنی؟
چه #نقشه ای در سر داری؟
گفتم:
من یک هفته فرصت می خواهم تا درباره ی مردم شام #مطالعه کنم؛ باید دید مردم تا چه اندازه در کنار تو خواهند ماند.
گفت:
خیالت از جانب مردم شام آسوده باشد؛ آنها #دل با ما دارند.
گفتم: من تا خود این نکته را نیازمایم، باور نمی کنم.
گفت:
می پذیرم؛ یک هفته فرصت داری، سپس بگو چه باید کرد.
بیست سال است که خاندان #بنی_امیه بر شام حکومت می کنند. مردم این سرزمین چون از مرکز حکومت دورند، علی را به خوبی نمی شناسند و با گذشته ی درخشان او ناآشنایند.
پس می توان به راحتی علی را #قاتل عثمان معرفی کرد. جنگ علی با عایشه همسر پیامبر در بصره و کشته شدن طلحه و زبیر دو تن از صحابه ی پیامبر نیز مزید بر علت است تا شامیان بر عليه على شورانیده شوند.
ما دلایل کافی برای قاتل نمایاندن علی داریم؛ کافی است #تبلیغاتی گسترده بر عليه على راه بیفتد، در این صورت مردم شام برای حفظ دین خود مقابل على خواهند ایستاد.
امروز عصر من و معاویه خلوت کرده بودیم. همین نکات را به او گفتم و گفتم که اولین گام را باید او بردارد و امروز عصر پس از اقامه ی نماز، برای مردم سخنرانی کند؛ بگوید علی از دین خارج شده و او قاتل عثمان است.
گفتم:
به دنبال سخنرانی تو، ما عده ای را اجیر می کنیم و آنها را بین مردم خواهیم فرستاد تا بر علیه علی تبلیغ کنند، او را لعن نموده و #خارجی اش بخوانند.
باید هر روز، بلکه هر ساعت #تبلیغات ضد على را گسترش دهیم. امامان جماعت مساجد شام را جمع کن و از آنان بخواه که از لعن و ناسزا و نفرين على #نهراسند. باید از علی #چهره ای وحشتناک در بین مردم بسازیم.
معاویه سرش را تکان داد و گفت:
خوب! دیگر چه؟
گفتم:
دیگر این که به بزرگانی چون سعد بن ابی وقاص، عبدالله بن عمر، محمد بن مسلمه و اسامة بن یزید در مدینه نامه هایی بنویس. شنیده ام آنها با علی بیعت نکرده اند و راضی به جنگیدن علی در بصره نبوده اند. به آنها بنویس که على قاتل عثمان و برخی صحابه ی پیامبر اسلام است. اگر آنها با تو همراه شوند، خواهند توانست علی را در مدینه و مکه و سایر بلاد حجاز، تضعیف کنند. ایجاد شکاف در باران علی، قدم بعدی است که باید با جدیت پیگیری شود.
معاویه با تبسم و نگاهی مشکوک که نمی توانستم بفهمم پشت آن چه نهفته است، پرسید:
خوب! قدم بعدی؟
گفتم:
باید #جاسوسانی به کوفه بفرستیم. آنها وظیفه خواهند داشت آنچه را در کوفه اتفاق می افتد مو به مو به ما گزارش کنند. ما باید بدانیم در جبهه ی علی چه می گذرد.
معاویه گفت:
خوب! بعد؟
گفتم:
خودت را آماده کن؛ وقت نماز عصر نزدیک است، باید به مسجد برویم.
با کنایه گفت:
#وضو هم باید بگیریم.
🍃@chaharrah_majazi
برا دوستان کپی کنید فقط با لینک😍
⚡️
⚡️⚡️
⚡️💎⚡️
⚡️💎💎⚡️
⚡️💎💎💎⚡️
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_بیست_و_سوم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
گفتم:
برای لعن و نفرين على، وضو واجب است، اما برای نماز، تو بهتر می دانی...
گفت:
حالا خبری از من بشنو؛ عبيدالله از مدینه به شام آمده است. او اینک در نزد ماست.
با تعجب پرسیدم:
عبیدالله بن عمر؟
گفت:
بله؛ عبيدالله بن عمر که در زمان عثمان سه نفر را به قتل رسانده بود. او از ترس على که گفته بود باید #قصاص شود، فرار را بر قرار ترجیح داده است.
گفتم:
بهتر از این نمی شودا عبیدالله پسر خلیفه ی دوم است. نقشه هایمان با وجود او به خوبی پیش خواهد رفت. مردم خواهند دید که علی حتی قصد جان فرزند خلیفه ی متوفی را دارد.
دقایقی بعد، با هم به طرف مسجد به راه افتادیم.
نماز عصر به امامت او خوانده شد. بعد از نماز، به منبر رفت. فکر نمی کردم بتواند سخن به نکویی بگوید، اما الحق که بر اریکه ی سخن سوار بود. #چهره ای از علی ساخت که من هم باورم شده بود علی کافر شده است!
بعد از سخنرانی، دوش به دوش هم از مسجد بیرون آمدیم و در حالی که در محاصره ی مأموران حفاظتی بودیم، به طرف کاخش که فاصله ی زیادی با مسجد نداشت به راه افتادیم. در بین راه، جوانی مقابلمان ایستاد و با صدای بلند گفت:
عرضی دارم یا امیرا
مأموران خواستند او را از سر راهمان کنار بزنند، من مانع شدم و گفتم:
بگو #جوان! چه میخواهی بگویی؟
جوان جلوتر آمد و گستاخانه گفت:
یا امیرا این دروغ ها و تهمت هایی که به على روا داشتی چه بود؟
از خدا نمیترسی که پاک ترین مرد خدا در روی زمین را دشنام می دهی و او را قاتل و کافر می نامی؟!
نگاهی به معاویه انداختم؛ چهره اش سرخ شده بود و #خشمی زود هنگام او را در بر گرفته بود.
فرماندهی محافظان جلو آمد و شمش و از غلاف بیرون کشید. مانع انجام کاری از سوی او شدم و گفتم:
عقب بروید! بگذارید این جوان حرفش را بزند.
معاویه گفت:
چگونه اجازه بدهم او به من #جسارت کند؟!
دستور می دهم سرش را از بدنش #جدا کنند!
گفتم:
صبور باشید قربان، بگذارید حرفدهایش را بزند.
جوان گفت:
على قاتل عثمان نیست؛ اگر چنین بود، بسیاری از صحابه و همه ی مردم حجاز و عراق با علی بیعت نمی کردند. علی خلیفه ی مسلمین و جانشین رسول خداست و سر پیچی از او یعنی پشت و نمودن به دین خدا و سنت رسول الله !
جوان همچنان داشت یاوه سرایی می کرد که نفهمیدم چگونه معاویه به فرماندهی محافظان اشاره کرد و او با شمشیر چنان ضربتی بر گردن جوان زد که سرش مقابل پاهای معاویه بر زمین افتاد. هنوز لب های جوان تكان می خورد.
ترجیح دادم سکوت کنم. معاویه چنان به خشم آمده بود که نمی توانست نگاه های خشم آلود مردمی را که در اطراف ما ایستاده بودند و نظاره مان می کردند حس کند.
#ادامـــہ_دارد ...
https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2955
🌸🍃لینک☝️ #قسمت_اول رمان زیبای #قدیس 🌸🍃
این رمان رو از دست ندید☺️
🍃@chaharrah_majazi
ترور رسانه
#حـرمســرای_عروســـکی 👫
ماجرای مردی ۶۰ ساله با ۲۴۰ عروســک #جنســی
این مرد با دختران عروسکی اش #عشق بازی می کند و از کنار آن ها بودن لذت عجیبی می برد.
جالب این جاست که حتی همسرش نیز به او کمک می کند. او بر این باور است که توانسته در دنیا #رکورد شکنی نماید.
این مرد میگوید خیلی ها عروسک ها را برای مقاصد جنسی می گیرند اما من هیچ موقع علاقه به این چنین کار نداشته ام.
او با عروسک هایش مثل انسان #رفتار می نماید. با آن ها #صحبت می کند، #پیانو می دهد تا بنوازند، #کتاب می دهد تا مطالعه کنند و هر موقع با آن ها سوار ماشین می شود #کمربندشان را می بندد.
از آن جایی هم که جنس عروسک ها سیلیکونی است آن ها را برای تمییز نگه داشتن به #حمــام می برد.
💠 #چهار_راه_خبری
با ما همراه باشید...👇
@chaharrah_majazi