eitaa logo
تذکره الاولیاء
11.9هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
630 ویدیو
102 فایل
احوالات و کلمات بزرگان اهل معرفت
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🥀 ✍قسمت اول اواخر سال ۶۲ بود. بچه‌های گردان را جمع کرد که براشان حرف بزند. موضوع صحبتش پیرامون امدادهای غیبی می‌گشت. میان حرفهاش، خاطره قشنگی هم تعریف کرد؛ خاطرهٔ یکی از عملیاتها. گفت: «شب عملیات، آرام و بی سر و صدا داشتیم می‌رفتیم طرف دشمن. سر راه، یکهو خوردیم به یک میدان مین. خدایی شد که فهمیدیم میدان مین است، و گرنه ما گرم رفتن بودیم و هوای این طور چیزها را نداشتیم. بچه‌های اطلاعات عملیات، اصلا ماتشان برده بود. آنها موضوع را زودتر از من فهمیدند. وقتی بهم گفتند، خودم هم ماتم برد. شبهای قبل که می‌آمدیم شناسایی، چنین میدانی ندیده بودیم. تنها یک احتمال وجود داشت و آن هم این که راه را کمی اشتباه آمده باشیم. آن طرف میدان مین، شبح دژ دشمن توی چشم می‌آمد. ما نوک حمله بودیم و اگر معطل می‌کردیم، هیچ بعید نبود عملیات شکست بخورد. با بچه‌های اطلاعات عملیات، شروع کردیم به گشتن. همهٔ امیدمان این شد که معبر خود عراقیها را پیدا کنیم؛ وقتی برای خنثی کردن مینها وجود نداشت. چند دقیقه‌ای گشتیم. ولی بی فایده بود. کمی عقبتر از ما، تمام گردان منتظر دستور حمله بودند. هنوز از ماجرا خبر نداشتند. بچه‌های اطلاعات، خیره خیره نگاهم می‌کردند. گفتند: چه کار می‌کنی حاجی؟ با اسلحه کلاش به میدان مین اشاره کردم، گفتم: می‌بینین که! هیچ راه کاری برامون نیست. گفتند: یعنی ... برگردیم؟! چیزی نگفتم. تنها راه امیدم، رفتن به در خانهٔ اهل بیت علیهم السلام بود. متوسل شدم به خود خانم سلام الله علیها. با آه و ناله گفتم: بی بی! خودتون وضع ما رو دارین می‌بینین، دستم به دامنتون، یک کاری بکنین. به سجده افتادم روی خاکها، و باز گفتم: شما خودتون تو همهٔ عملیاتها مواظب ما بودین، این جا هم دیگه همه چیز به لطف و عنایت خودتون بستگی داره. توی همین حال، گریه‌ام گرفت. عجیب هم قلبم شکسته بود که: خدایا چه کار کنیم؟! وقتی لطف و معجزه‌ای مقدر شده باشد و قطعا بخواهد اتفاق بیفتد، می‌افتد؛ حالا اگر کسی بخواهد ذهنیت خود را قاطی جریان بکند و موضوع را با فکر ناچیز خود بسنجد، اصلا عقل و منطق بشری از او گرفته می‌شود. من هم، توی آن شرایط حساس، نمی‌دانم یکدفعه چطور شد که گویی کاملا از اختیار خودم آمدم بیرون، یک حال از خود بیخودی بهم دست داد. یکدفعه رفتن نزدیک بچه‌های گردان. حاضر و آماده نشسته بودند و منتظر دستور حمله بودند. یکهو گفتم: برپا. ✍ادامه دارد... کانال تذکرة الاولیاء @tezkar
🥀🥀 ✍قسمت دوم همه بلند شدند. به سمت دشمن اشاره کردم. بدون معطلی دستور حمله دادم. خودم هم آمدم بروم، یکی از بچه‌های اطلاعات جلوم را گرفتم. با حیرت گفت: حاجی چه کار کردی؟! تازه آنجا فهیمیدم چه دستوری داده‌ام. ولی دیگر خیلی‌ها وارد میدان مین شده بودند. همان طور هم به طرف دشمن آتش می‌ریختند. یکی دیگر گفت: حاجی همه رو به کشتن دادی! شک و اضطراب آنها، مرا هم گرفتم. یک آن، اصلا یک حالت عصبی بهم دست داد. دستها را گذاشتم روی گوشهام و محکم شروع کردم به فشار دادن. هر آن منتظر منفجر شدن یکی از مینها بودم ... . آن شب ولی به لطف و عنایت سلام الله علیها، بچه‌ها تا نفر آخرشان از میدان مین رد شدند. حتی یکی از مینها هم منفجر نشد. تازه آنجا بود که به خودم آمدم. سر از پا نشناخته دویدم طرف دشمن، از روی همان میدان مین! صبح زود، هنوز درگیر عملیات بودم. یکدفعه چشمم افتاد به چند تا از بچه‌های اطلاعات لشکر. داشتند می‌دویدند و با هیجان از این و از آن می‌پرسیدند: کجاست؟! کجاست؟! رفتم جلوشان. گفتم: چه خبره؟ چی شده؟ گفتند: فهمیدید دیشب چه کار کردی حاجی؟! صداشان بلند بود و غیر طبیعی. خودم را زدم به آن راه. عادی و خونسرد گفتم: نه. گفتند: می‌دونی گردان رو از کجا رد کردی؟ پرسیدم: از کجا؟ جریان را با آب و تاب گفتند. به خنده گفتم: اه! مگه می‌شه که ما از روی میدون مین رد شده باشیم؟ حتما شوخی می‌کنین شماها. دستم را گرفتند. گفتند: بیا بریم خودت نگاه کن. همراشان رفتم. دیدن آن میدان مین، واقعا عبرت داشت. تمام مینها روشان جای رد پا بود. بعضی حتی شاخکهاشان کج شده بود، ولی الحمدلله هیچ کدام منفجر نشده بودند. خدا رحمت کند شهید برونسی را، آخر صحبتش به گریه می‌گفت: بدونین که حضرت فاطه زهرا سلام الله علیها و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، توی تمام علمیاتها ما رو یاری می‌کنند. فداکار، از همرزمان شهید، می‌گفت: چند روز بعد از آن عملیات، دو سه تا از بچه‌ها گذرشان به همان میدان مین می‌افتد. به محض اینکه نفر اول پا توی میدان می‌گذارد، یکی از مینها عمل می‌کند که متأسفانه پای او قطع می‌شود! بقیه مینها را هم بچه‌ها امتحان می‌کنند، که می‌بینند آن حالت خنثی بودن میدان مین، برطرف شده است! ✍پایان. منبع: ، صص۱۸۵-۱۸۷. کانال تذکرة الاولیاء @tezkar در ایتا eitaa.com/tezkar در سروش🔻 https://Sapp.ir/tezkar