#خاکریز_خاطرات ۱۲۷
✍ واکنشِ جالبِ مادرِ شهید ، در قبرِ فرزندش
متن خاطره
حسن تک فرزند بود و دانشجوی پتروشیمی ، یک سال درس خواند و سال بعد توی رشته پزشکی قبول شد... رفت جبهه و شهید شد.چون شهیدِ معرکه غسل و کفن نداره، با لباسِ خونی دفنش کردند. مادرش میگه: خودم پسرم رو گذاشتم توی قبر. وقتی میخواستم بذارمش توی قبر، دستم خورد به سینهاش که پُر از خونِ لخته شده بود. خواستم داد بزنم از این داغ، اما با خودم گفتم: اگه داد بزنی و این جوونایی که بالایِ قبر ایستادند بترسند و نروند جبهه تا از دین دفاع کنند، جوابِ این گناه رو به خدا چی میدی؟... بغضم رو فرو خوردم. دهانم رو بردم کنارِ گوشِ پسرم و بهش گفتم: پسرم! سلام منو به حضرت زینب(س) برسون، زینب(س) خودش مادرِ شهیده ؛ میدونه من چی کشیدم...
📌خاطره ای از زندگی دانشجوی شهید حسن صفرزاده
📚برگرفته از روایتگری حجتالاسلام دانش ، یادمان اروندکنار
#شهید_حسن_صفرزاده #جهاد #حضرت_زینب #شهدای_دانشجو
#مادرشهید #بصیرت #استقامت
#شهدا
@thaghlain 🌹
#خاکریز_خاطرات ۲۰۶
🌺 رفتاری عجیب و جالب از آقازادهای که شهید شد
متن خاطره
محمد حسن پسرِ شهید قدوسی بود و نوهی علامه طباطبایی. توی عملیات دیدم یهو بلند شد و رفت به سمت تانکی که خودش اون رو زده بود. گفتم: کجا میری؟ گفت: خدمهی تانک عراقی داره میسوزه، تکلیف من زدنِ تانک بود، اما حالا میبینم یه انسان داره میسوزه و تکلیفمه که نجاتش بدم....
تیر خورد به سینۀ محمد حسن و داشت دست و پا میزد. تا رفتم کمکش، دیدم با خونِ سینهاش داره وضو میگیره. شوکه شدم. بهم گفت: کمک کن برم سجده. پیشانیاش رو روی خاک گذاشت و پر کشید...
🌷خاطرهای از زندگی دانشجوی شهید محمدحسن قدوسی
📚منبع: خبرگزاری مهر / پایگاه اینترنتی راهیان نور
#شهیدقدوسی #شهدای_دانشجو #دستگیری #تکلیف_گرایی
#شهدا
@thaghlain 🌹