eitaa logo
ثقلین (قرآن و اهلبیت ع)
140 دنبال‌کننده
2هزار عکس
937 ویدیو
11 فایل
قران و تفسیر آیات، چهارده معصوم(ع) (داستان و احادیث)، اخلاق و سبک زندگی، شهدا، احکام شرعی، اخبار و مناسبت روز و عناوین متنوع دیگر. . . . . ارتباط با مدیر:. @jtmyaali
مشاهده در ایتا
دانلود
۲۳۹ 🌺 نمازِ شب‌خوانِ مخلص... خاطره شب عملیات بچه‌ها رو تقسیم کردم تا هر کدوم ساعتی رو بیدار باشند.گفتم: چون غلامعلی می‌خواد نمازشب بخونه، پاسِ آخر از ساعت 3 تا 5 برای او غلامعلی خندید و گفت: اگه می‌خوای امشب من رو مجبور به نماز شب کنی، اشکال نداره. گفتم: اگه اعتراض کنی ، به همه میگم هر شب وقتی خسته از مانور بر می‌گردیم، تو چراغ‌ها رو خاموش می‌کنی و می‌نشینی به راز و نیاز... غلامعلی پرید وسطِ حرف ، و بحث رو عوض کرد... 🇮🇷خاطره‌ای از زندگی سردار شهید غلامعلی دست‌بالا 📚منبع: کتاب همسفر تا بهشت۲ ، صفحه ۹۸ علیه‌السلام @thaghlain 🌹
۲۴۰ 🌺 بوسه‌هایی که حسرت شد...😔 متن خاطره توی گردانِ ما رزمنده‌ای بود که عادت داشت پیشانیِ شهدا رو می‌بوسید. وقتی شهید شد، بچه‌ها تصمیم گرفتند به تلافیِ آن همه محبت پیشانی‌اش رو غرقِ بوسه کنند. اما وقتی پارچه رو از روی این شهیـدِ عزیز کنـار زدیم، پیکرِ بی‌سرش دلِ همه‌مون رو آتش زد... 🌹راوی: رزمنده‌ای از لشکر حضرت رسول (ص) 📚منبع: کتاب بر خوشه خاطرات ، صفحه ۱۵ علیه‌السلام @thaghlain 🌹
۲۴۱ 🌺 شهیدی که از نوجوانی عاشقِ خدا بود... متن خاطره با نورالله همبازی و پسر عمو بودیم ... بارِ اول نبود که این اتفاق می‌افتاد. اهلِ نماز اول وقت بود... وقتی وسط بازی ، رها کرد که بره ، می دونستم درخواستـم برای موندنش بی‌فایده است. اما بهش گفتم: کجا؟ هنوز بازی‌مون تموم نشده ... برگشـت و بهـم گفـت: مگه صـدای اذان رو نمی‌شنـوی؟میرم نماز ... 🌹خاطره‌ای از زندگی نوجوان شهید نورالله اختری 📚منبع: فرهنگنامه شهدای سمنان، جلد ۱، صفحه ۲۵۱ #امام_زمان علیه‌السلام @thaghlain 🌹
۲۴۲ 🌺 شهیدی که با دیگران مهربان بود ، مانند پدر... متن خاطره تازه تلویزیون خریده بودیم. مجید بُرد و بخشید به خانواده ای که فرزندان زیادی داشتند... رفته بودیم خونه‌ی یکی از دوستانِ مجید که پدرش فوت شده بود. مجید دخترِ دانش آموزِ خونه رو بُرد بازار و برای او مانتو، مقنعه و کیف خرید. وقتی خواستیم برگردیم شهـرمون ، پـول‌ِ کرایه هم نداشت. وقتی بهش اعتراض کردم، گفت: غصه نخور، خدا می‌رسونه... 🌹خاطره‌ای از زندگی سردار شهید مجید رشیدی کوچی 📚منبع: کتاب راز یک پروانه، صفحه ۱۸۸ #امام_زمان علیه‌السلام @thaghlain 🌹
۲۴۳ 🌺 استدلال جالب و سراسر تقوای یک بانوی شهیده، برای رعایت حجاب در خواب... متن خاطره زمان جنگ ، بمباران هوایی امان مردم رو بریده بود. شب وقتِ خواب دیدم دخترم گلدسته رفت و حجابِ کامل پوشید. ازش پرسیدم: دخترم کاری پیش اومده؟ جایی می‌خواهی بری؟گفت: نه پدرجان! اینجا هر لحظه بمباران هوایی میشه و ممکنه صبح زنده نباشیم؛ باید طوری باشم که اگه خواستند من رو از زیر آوار بیرون بیارن، حجابم کامل باشه... 🌹خاطره‌ای از زندگی شهیده گلدسته محمدیان 📚منبع: کتاب چهار فصل عشق، صفحه ۶۸ علیه‌السلام @thaghlain 🌹
۲۴۴ 🌺 فرمانده‌ای از جنس خاک، به قیمت افلاک... متن خاطره توی صف غذا دیدمش. رفتم جلو و بعد از سلام و احوال‌پرسی گفتم: شما چرا ایستادی توی صفِ غذا آقای برونسی؟ مگه شما فرمانده‌ی گردان... نذاشت حرفم تموم بشه. لبخند از لبهاش رفت و گفت: مگه فرمانده گردان با بسیجی‌های دیگه فرق داره که باید بدونِ صف غذا بگیره؟ بسیجی‌ها خیلی مانع توی صف ایستادنش شده بودند ، اما حریفش نمی‌شدند... 🌹خاطره‌ای از زندگی سردار شهید عبدالحسین برونسی 📚منبع: کتاب خاکهای نرم کوشک ، صفحه ۷۶ علیه‌السلام @thaghlain 🌹
۲۴۵ 🌺 رفتار عجیب و زیبای شهید در هشت سالگی متن خاطره توی خونه‌ی بزرگی که درونِ هر اتاقش یک خانواده بودند، زندگی می‌کردیم. یک روز گیلاس خریدم. منصور که اون موقع هشت ساله بود، گفت: بابا! همسایه‌ها گیلاس رو دیدند؟ گفتم: بله گفت: بهشون دادی؟ گفتم: نه! شما بخور؛ خودشون می‌خرند... سریع رفت و چند ظرف آورد. گیلاس‌ها رو تقسیم کرد و به همه‌ی خانواده‌ها داد. بعد اومد و گفت: حالا من هم می‌تونم بخورم... 🌹 خاطره‌ای از نوجوانی سردار شهید منصور خادم‌صادق 📚منبع: کتاب آرزوی فرمانده، صفحه ۱۴ علیه‌السلام @thaghlain 🌹
۲۴۶ 🌺 سجده‌های راهگشایِ شهید خرّازی... متن خاطره بی‌سیم‌چی حاج حسین بودم. یه وقت‌هایی که خبرهای خوب از خط می‌رسید، من به ایشون می‌گفتم. حاجی هم با شنیدنِ خبرِ خوب، به سجده می‌رفت و خدا رو شکر می‌کرد... هر چه خبر بهتر بود، سجده‌های حاج حسین خرازی هم طولانی‌تر می‌شد. گاهی هم دو رکعت نماز می‌خواند... 🌹 خاطره‌ای از زندگی سردار شهید حاج حسین خرّازی 📚منبع: یادگاران " کتاب شهید خرازی" ، صفحه ۶۲ #شهدا علیه‌السلام @thaghlain 🌹
۲۴۷ 🌺 مهربان بودن یعنی این.... بخوان و لذت ببر..‌‌. متن خاطره باید با اتوبوس می‌رفت مدرسه. امـا گاهی پیـاده می‌رفت تا پولش رو جمع‌کنه و برای خواهرش چیزی بخـره و خوشحالش کنه... می‌گفت: دوسـت دارم زندگی‌ام طوری باشه که اگر کسی به فرش زیر پایم نیاز داشت ، کوتاهی نکنم... عروسی که کرد، پدرش یک فرش ماشینی بهش هدیه داد؛ عبدالله هم فرش رو داد به یک نیازمند و برای خودش موکت خرید... 🌹خاطره‌ای از زندگی علمدار روایتگریِ شهدا حاج‌عبدالله ضابط 📚منبع: کتاب شیدایی ، صفحات ۱۱ و ۱۹ علیه‌السلام @thaghlain 🌹
۲۴۸ 🌺 افشین یا محمد هادی؟!!! متن خاطره اسمش افشین بود. گفت: از این اسم خوشم نمیاد. روی کاغذ ترکیبی از نام محمد و دوازده امام(ع) رو نوشت و ریخت توی یک ظرف. بعد هم قرعه کشید. بار اول اسم محمد هادی بیرون اومد. بار دوم هم محمـدهادی در اومد. بار سوم هم همینطور. از اون روز به بعد اسمش شد: آقا محمد هادی... 🌹خاطره‌ای از زندگی شهید محمد هادی استوار 🎙راوی: مجید ایزدی ( نویسنده‌ی دفاع مقدس) #امام_زمان علیه‌السلام @thaghlain 🌹
۲۴۹ 🌺 روایتی از غیرت شهید را بخوانید و لذت ببرید... متن خاطره اهلِ امر به معروف و نهی از منکر بود. بهش می‌گفتم: بابا! این از تو بزرگتره ؛ یه نگاه به هیکلش بنداز، هوس کتک داری؟ این حرفها برایش معنایی نداشت و می‌گفت: کسی که امنیتِ نوامیسِ جامعه رو به خطر می‌اندازه، باید نهی از منکر بشه ... 🌹خاطره‌ای از زندگی شهید حسین غلام‌کبیری 📚منبع: ماهنامه امتداد ، شماره ۵۵ علیه‌السلام @thaghlain 🌹
۲۵۰ 🌺 ابراهیم از نوجوانی مهربان بود... متن خاطره هوا خیلی سرد بود. اما نمی‌خواست ما رو توی خرج بندازه. دلم نیومد؛ همان روز رفتم و یک کلاه براش خریدم. روز بعد کلاه رو سرش کرد و رفت. اما ظهر که اومد بی‌کلاه بود! بهش گفتم: کلاهت کو؟ گفت: اگه بگم دعوام نمی‌کنی؟ گفتم: نه مادر! چیکارش کردی مگه؟ گفت: یکی از بچه‌ها با دمپایی میاد مدرسه؛ امروز هم سرما خورده بود دیدم کلاه برای او واجب‌تره... 🌹خاطره ای از نوجوانی سردار شهید ابراهیم امیرعباسی 📚منبع: کتاب ساکنان ملک اعظم ۵ ، صفحه ۵ #شهدا