eitaa logo
ثقلین (قرآن و اهلبیت ع)
145 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
823 ویدیو
11 فایل
قران و تفسیر آیات، چهارده معصوم(ع) (داستان و احادیث)، اخلاق و سبک زندگی، شهدا، احکام شرعی، اخبار و مناسبت روز و عناوین متنوع دیگر. . . . . ارتباط با مدیر:. @jtmyaali
مشاهده در ایتا
دانلود
۲۵ ✍ با خواندنِ این خاطره به اوجِ محبت و مهربانیِ شهدا پی ببرید متن خاطره : چند دقیقه بیشتر به اعزام نمونده بود که متوجه شدم نیست. رفتم دنبالش و دیدم داره با یکی از بچه‌ها عکس می اندازه ... پرسیدم : این پسره کی بود که داشتی باهاش عکس می انداختی ، اونم الان که اتوبوس ها دارن میرن؟ گفت: یه چیزی گفتم ، فکر کردم شاید ناراحت شده باشه ، رفتم باهاش عکس انداختم تا از دلش در بیارم ... 📚منبع: کتاب آخرین امتحان ، صفحه 24 @thaghlain 🌹
34 ✍️ گذشت در اوجِ نیاز ... بخوانید و لذت ببرید از این همه مردانگی متن خاطره : نشسته بودم و تماشایش می‌کردم لبهاش بدجوری از تشنگی تَرَک خورده بود . هر کسی از آب ، یه سهم داشت. سهمِ آبِ خودش رو گرفت و اومد توی سایه نشست. یهو دید یه اسیر عراقی داره نگاهش می‌کنه. بلند شد و سهمِ آبِ خودش رو داد به اسیر عراقی... 📚منبع: مجموعه روزگاران ، جلد 9 (کتاب غواصان لشکر14) ، صفحه 94 @thaghlain 🌹
⚠️کینه، دشمنِ آسایش‼️ 💠🔹امام حسن عسکری علیه السلام می‌فرماید: 🔔 اَقَلُّ النّاسِ راحةً الحَقودُ. 💢 کم آسایش‌ترین مردم، کینه توز است. 📚 فرهنگ جامع سخنان امام عسکری علیه السلام، ص ۴۱۴ ✨✨✨✨✨ ☝️ یکی از خصلتهایی که هم خودِ شخص رو آزار میده، و هم دیگران رو، «کینه» است.☹️ 😩😣️ کینه‌توزی و کینه‌ورزی، صفای زندگی رو از بین می‌بره، و سبب رنج دائمیِ صاحبِ کینه میشه. 👌 یعنی سلبِ آسایش از خود، یعنی خودزنی😨 👌 دلهای پاک از کینه، خیلی قیمتی هستند.☺️ ✔️ به همین خاطر قرآن کریم می‌فرماید، دعای مؤمنین اینه که خدایا غِل و کینه نسبت به مؤمنینِ دیگه رو از دلهای ما دور کن:↶ 🕋 رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَانِنَا... وَ لَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِینَ آمَنُوا 📖 سوره حشر/۱۰ 💢 «پروردگارا! ما و برادرانمان را بیامرز... و در دلهایمان حسد و کینه‌ای نسبت به مؤمنان قرار مده!» ✔️ قرآن کریم همچنین، در وصف بهشتیان می‌فرماید:↶ 🕋 وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِّنْ غِل 📖سوره اعراف/۴۳ 💢 آنچه در دلهای آنها از غِل و کینه و حسد وجود دارد را از بین می‌بریم، تا در صفا و صمیمیّت با هم زندگی کنند. 😊 یعنی اگر جایی و وجود نداشته باشه، اونجا بهشته.🌹 📛 وقتی درون سینه‌ای کینه وجود داشته باشه، ❌ این کینه، مثل یک غده سرطانیِ خطرناک همه‌ی وجود آدم رو می‌گیره،😡 و آسایش رو از آدم سلب میکنه. 👈 باید این غدّه رو درمان کرد تا به آسایش رسید. 👈 راه درمانش هم و است. ✍ به همین خاطر گفتند: «در عفو، لذتی هست، که در انتقام نیست». ❌☝️ کینه نسبت به همه‌ی مؤمنین زشت و ناپسنده، امّا اگه نسبت به نزدیکان مثل پدر و مادر، خواهر و برادر، فرزند و... باشه دیگه بدتر..😱 📣📣... اگر خدای نکرده از کسی کینه‌ای به دل داریم، تا دیر نشده، یه کاری بکنیم. 🔚 همین الان تلفن و برداریم،📞 با یه تماس کوچیک، یا یه پیامک کوچیک، دلش رو به دست بیاریم، و آسایش رو برای خودمون به ارمغان بیاریم.😌😊 @thaghlain 🌹
۸۸ ✍ کجای دنیا دیدی اینجور از خودگذشتگی کنن؟ متن خاطره چند تا بسیجی داخلِ جیپ بودند. یهو دشمن شیمیایی زد و بسیجی ها باید ماسک می‌زدند. اما یک ماسک کم بود. به همین خاطر هیچکس راضی نمیشد ماسک بزنه. تا اینکه یک نفر از اونا، بقیه رو قانع کرد. لحظاتی بعد در حالیکه اون بنده‌ی خدا شدیداً سرفه می کرد ، دوستاش بهش نگاه می‌کردند و از زیر ماسک اشک می‌ریختند. 📚منبع: سالنامه عطش ظهور 1385 @thaghlain 🌹
۱۷۴ 🌸 پیشنهاد جالب شهید باقری برای افزایش مهر و محبت متن خاطره اگر بینِ بسیجی‌ها حرفی می‌شد ، می‌گفت: «برای این حرفها به همدیگر تهمت نزنید، این تهمت‌ها فردا باعثِ تهمت‌های بزرگتر می‌شود؛ اگر از دستِ هم ناراحت شدید، دو رکعت نماز بخوانید و بگویید: "خـدایا! این بنـده ی تو حواسش نبود ، من از او گذشتم ، تو هم از او بگذر..." اینطور مهر و محبت بینِ شما زیاد می‌شود...» 📌خاطره‌ای از زندگی سردار شهید حسن باقری 📚منبع: یادگاران۴ «کتاب شهیدباقری» صفحه ۳۰ @thaghlain 🌹
🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌺 شبیه ترین انسانها به پیامبر (ص) 🌺پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله فرمودند: ألا اُخْبِرُكُمْ بِاَشبَهِكُم بى؟ قَالوا: بَلى يا رَسولَ اللّه. قالَ: اَحسَنُكُم خُلقا وَ اَليَنُكُم كَنَفا وَ اَبَرُّكُم بِقَرَابَتِهِ وَ اَشَدُّكُم حُبّا لاِِخوانِهِ فى دينِهِ وَ اَصبَرُكُم عَلَى الحَقِّ وَ اَكظَمُكُم لِلغَيظِ وَ اَحسَنُكُم عَفْوا وَ اَشَدُّكُم مِن نَفْسِهِ اِنْصافا فِى الرِّضا وَ الْغَضَبِ. 🌹آيا شما را از شبيه ترينتان به خودم با خبر نسازم؟ گفتند: بله اى رسول خدا! فرمودند: ✅ هر كس خوش اخلاق تر ✅ نرم خوتر ✅ به خويشانش نيكوكارتر ✅ نسبت به برادران دينى اش دوست دارتر ✅ بر حق شكيباتر ✅ خشم را فروخورنده تر ✅ و با گذشت تر ✅ و در خرسندى و خشم با انصاف تر باشد. 📚 كافى، ج 2، ص 240، ح 35 (صلی الله علیه و آله و سلم) (صلی الله علیه و آله و سلم) @thaghlain 🌹
۱۷۷ 🌸 شما بگو: ایشون استاد دانشگاست یا استاد اخلاق؟ متن خاطره تعدادی از دانشجوها رفته بودند پیشِ دکترعباسی و از دکتر شهریاری شکایت کرده و گفته بودند: « دکتر شهریاری خیلی به ما فشـار میاره و درس ایشون واقعاً سنگینه» ... جلسه‌ی بعد دکتـر اومد کلاس. می‌تونست بگه حالا که رفتید شکایتِ من رو کردید ، حالتون رو می‌گیرم؛ اما به جای تلافی‌کردن؛ اومد و گفت: «معذرت می‌خواهم اگرکدورتی پیش اومده .» استاد اخلاقی بود دکترشهریاری. 📌خاطره‌ای از زندگی دانشمند شهید دکتر مجید شهریاری 📚منبع: کتاب شهید علم ، جلد ۱ ، صفحه ۴۶ @thaghlain 🌹
۱۷۸ 🌸 خاطره‌ای زمستانی و زیبا از شهید محمدابراهیم همّت متن خاطره منطقه‌ی قلاجه در اسلام‌آبادِ غرب بودیم، با آن سرمایِ استخوان سوزش. اورکت‌ها رو آوردیم و بیـنِ بچه ها تقسیم کردیم. امـا حـاج همّت اورکت نگرفت و گفت: « همه بپوشن، اگر موند من هم می‌پوشم» یادمه تا زمانی‌که اونجا بودیم، حاجی داشت از سرما می‌لرزید... 📌خاطره‌ای از زندگی سردار شهید محمد ابراهیم همّت 📚منبع: یادگاران۲ «کتاب شهید همت» ، صفحه ۶۴ @thaghlain 🌹
۱۸۳ 🌸 همسردار بود و همسایه‌دار... متن خاطره علیرضا اجازه نمی ‌داد که هر شب من از خواب بلند بشم و به بچه رسیدگی کنم. می‌گفت: یک شب من، یک شب شما... یک‌بار هم شام آماده کرده بودم ، که فهمیدیم همسایه‌مون فکر ‌کرده شوهرش خونه نمیاد و شام درست نکرده. علیرضا فوراً غذای خودمون رو برد برای آنها. وقتی ازش پرسیدم: پس خودمون چی بخوریم ؟ ، گفت: "ما نان و ماست می‌خوریم..." 📌خاطره‌ای از زندگی سردار شهید علیرضا عاصمی 📚منبع: کتاب همسرداری سرداران شهید @thaghlain 🌹
۱۹۲ 🌺 اینگونه باید به فکر آخرت بود... اینگونه باشیم... متن خاطره سید قادر تویِ عملیاتِ کربلایِ پنج سرِ مسأله‌ای با یه بسیجی درگیـریِ لفظی پیـدا کرد. ایشون بعد از این اتفاق دائماً خودش رو با ناراحتی خطاب قرار می‌داد و می‌گفت: لعنت بر شیطان! معلوم نیست فردا کی زنده است و کی مُرده؟!!! ما یکی رو از خودمون رنجاندیم... آنقدر سرِ این مسأله معذب بود که سرانجام به سراغِ آن بسیجی رفت و دلش را بدست آورد. آقا سید قادر فردای اون روز به شهادت رسید... 📌 خاطره‌ای از زندگی شهید سید قادر موسوی 📚 منبع: کتاب آه باران ؛ صفحه ۱۴۲ @thaghlain 🌹
۱۹۳ 🌺 ببینید دغدغه‌ی این آقا داماد شهید چقدر زیباست... متن خاطره به درخواستِ خودم مهریه ‌ام شد تفسیر المیزان. جایِ آینه و شمعدان، دورتا دورِ سفره ‌ی عقد رو کتابِ تفسیرالمیزان چیدیم! برکتی که این تفسیر به زندگیمون میداد، می‌ارزید به شگونی‌که آینه و شمعدان می‌خواست داشته باشه. برای مراسم هم برنج اعلا خریدیم ، ولی فتح الله نذاشت پخت کنیم! می‌گفت: حالا که این همه آدمِ ندار و گرسنه داریم، چطور شبِ عروسی چنین غذایِ‌گران‌قیمتی بدهم؟!!! برنج‌ها را بسته‌بندی کردیم و به خانواده هایِ نیازمند دادیم. وقتی برنج‌ها رو می‌دادیم، فتح الله بهشون می گفت: این هدیه ی امام خمینی است... 📌خاطره‌ای از زندگی خبرنگار شهید فتح‌الله ژیان‌پناه 📚منبع: کتاب « خدا بود و دیگر هیچ نبود» ، صفحه ۴۰ @thaghlain 🌹
۱۹۶ 🌺 دفاعِ بی‌نظیرِ حضرت زهرا(س) از شهید آوینی متن خاطره سرِمجله‌ی سوره نامه‌ی تندي به سيدمرتضی آوینی نوشتم. حالم خيلي خراب بود. راهي خانه شدم و تا خوابیدم، حضرت زهرا{ را به خواب ديدم و شروع كردم به شکایت کردن از مجله ، كه «بي‌بي» فرمود: با بچۀ‌ من چكار داري؟ من باز از حوزه هنری و سيد مرتضی ناليدم ، باز «بي‌بي» فرمود: با بچۀ من چكار داري؟ بار سوم كه اين جمله را از «بي‌بي» شنيدم، از خواب پريدم. وحشت وجودم را فرا گرفته بود، تا اينكه نامه‌اي از سيد دريافت كردم. سيد مرتضی نوشته بود: «يوسف جان! دوستت دارم. هر جا مي‌خواهي بروي، برو! هر كاري كه مي‌خواهي بكن، ولي بدان براي من پارتي‌بازي شده و اجدادم هوايم را دارند» راه افتادم به سمت حوزه هنری و به سیدگفتم: قبل از رسيدنِ نامه ات، خبرِ پارتي‌ات را داشتم... و خوابم را برایش تعریف کردم... . 🇮🇷 خاطره‌ای از زندگی هنرمند شهید سید مرتضی آوینی 📚 منبع : کتاب همسفر خورشید @thaghlain 🌹
🌸🌼🌸🌼🌸🌼 🌹قالَ اَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عَلِىّ‏ عليه السلام: ♦️ مشكل‏ ترين كارها چهار چيز است: ❶ عفو و گذشت كردن در هنگام خشم و غضب ❷ بذل و بخشش از مال كم و اندك ❸ عفت ورزيدن در (مكان) خلوت ❹ و راستگويى در نزد كسى كه از او مى‏ ترسى و به او اميد دارى. 📚 کتاب احادیث الطلاب آیت الله مجتهدی ص ۳۶۰. علیه السلام @thaghlain 🌹
۲۵۰ 🌺 ابراهیم از نوجوانی مهربان بود... متن خاطره هوا خیلی سرد بود. اما نمی‌خواست ما رو توی خرج بندازه. دلم نیومد؛ همان روز رفتم و یک کلاه براش خریدم. روز بعد کلاه رو سرش کرد و رفت. اما ظهر که اومد بی‌کلاه بود! بهش گفتم: کلاهت کو؟ گفت: اگه بگم دعوام نمی‌کنی؟ گفتم: نه مادر! چیکارش کردی مگه؟ گفت: یکی از بچه‌ها با دمپایی میاد مدرسه؛ امروز هم سرما خورده بود دیدم کلاه برای او واجب‌تره... 🌹خاطره ای از نوجوانی سردار شهید ابراهیم امیرعباسی 📚منبع: کتاب ساکنان ملک اعظم ۵ ، صفحه ۵ #شهدا