#خاکریز_خاطرات ۱۱
✍ صحبت جالب پدر شهیدان زین الدین پیرامون فرزندان شهیدش
متن خاطره :
ده سال بعد ازشهادت مهدی و مجید زین الدین ، پدر بزرگوارشون میگفت: من در این مدت طولانی بارها نشسته و به خاطرات گذشته بازگشتهام. اما هر چه فکرکردم تا یک خطا و یا گناهی از مجید و مهدی به یاد بیاورم ، چیزی پیدا نکردم ، نمی خوام بگم معصوم بودند ، اما من که پدرشون هستم ، به خداییِ خدا گناهی ازشون سراغ ندارم...
📌خاطره ای از زندگی شهیدان مهدی و مجید زینالدین
📚منبع: کتاب سرداران تقوا ، صفحه 43
#تقوا #ترک_گناه
#شهیدزین_الدین
#شهدا
@thaghlain 🌹
#خاکریز_خاطرات ۱۴
✍️ ایده ی جالبِ شهید زین الدین برای استفاده ی بهتر از جلسات
متن خاطره
از همه زودتر می یومد #جلسه
تا بقیه برسند #دو_رکعت_نماز می خواند
یکبار بعد از جلسه کشیدمش کنار و پرسیدم:
نماز قضا می خونی؟!!!
گفت: نه! نماز (مستحبی)می خونم که جلسه به یه جایی برسه، همینطور حرف روی حرف تلنبار نشه...
📌 خاطره ای از زندگی سردار شهید مهدی زین الدین
📚 منبع: کتاب آقا مهدی ، صفحه 109
#جلسه #مدیریت #توسل
#نمازمستحبی #شهیدزین_الدین
@thaghlain 🌹
#خاکریز_خاطرات ۲۰
✍ ایده ی جالبِ شهید زین الدین برای استفاده ی بهتر از جلسات
متن خاطره
از همه زودتر می یومد جلسه
تا بقیه برسند #دو_رکعت_نماز می خواند
یکبار بعد از جلسه کشیدمش کنار و پرسیدم:
نماز قضا می خونی؟!!!
گفت: نه! نماز (مستحبی)می خونم که جلسه به یه جایی برسه، همینطور حرف روی حرف تلنبار نشه...
📌 خاطره ای از زندگی سردار شهید مهدی زین الدین
📚 منبع: کتاب آقا مهدی ، صفحه 109
#جلسه #مدیریت #توسل
#نمازمستحبی #شهیدزین_الدین
#شهدا
@thaghlain 🌹
#خاکریز_خاطرات31
✍️ چرا شهید زینالدین حاضر نشد عکس دخترش را ببیند؟
متن خاطره:
نزدیکِ عملیات بود. میدونستم مهدی زینالدین دختردار شده. یه روز دیدم سرِ پاکت از جیبشزده بیرون. پرسیدم: این چیه؟ گفت: عکس دخترمه...گفتم: بده ببینم عکسش رو گفت: هنوز خودم ندیدمش... پرسیدم: چرا؟!!! گفت: الان وقتِ عملیاته ، میترسم مِهر پدر و فرزندی کار دستم بده ، باشه برا بعد از عملیات...
🌷 خاطرهای از زندگی سردار شهید مهدی زینالدین
📚منبع: یادگاران۱۰ «کتاب شهید زینالدین» صفحه ۶۵
#تکلیف_گرایی #مجاهد
#جهاد #شهیدزین_الدین
#شهدا
@thaghlain 🌹
#خاکریز_خاطرات ۹۳
✍ ببین شهید زین الدین برا اجرای دستور خدا چیکار کرده؟
متن خاطره
آقا مهدی زین الدین داشت از قم برمیگشت جبهه. وسط راه یادش افتاد که خمساش رو نداده. بلافاصله از همانجا برگشت قم. خمس مالش رو پرداخت کرد و باز راه افتاد سمت جبهه ...
وقتی هم به شهادت رسید ، از قبضِ خمساش که توی داشبورد ماشین بود ، فهمیدند شهیدمهدی زین الدینه...
📌خاطرهای از زندگی سردار شهید مهدی زین الدین
📚منابع: کتاب خاکی افلاکی / کتاب ستارههای آسمانی
#دینداری #تقوا #خمس
#شهیدزین_الدین #انجام_واجبات
#شهدا
@thaghlain 🌹
#خاکریز_خاطرات ۱۰۳
✍ فرماندهی خاکی یعنی این ...
متن خاطره:
رفتم دستشویی و دیدم آفتابهها خالیه. تا رودخانهی هور فاصلهی زیادی بود و نزدیکتر هم آب پیدا نمیشد. زورم می آمد این همه راه رو برم برای پُر کردنِ آفتابه. به اطرافم نگاه کردم و یک بسیجی دیدم. بهش گفتم: دستت درد نکنه! میری این آفتابه رو آب کنی؟ بدون هیچ حرفی قبول کرد و رفت تا آب بیاره. وقتی برگشت ، دیدم آبی که آورده کثیفه. بهش گفتم: برادر جان! اگه از صد متر بالاتر آب برمیداشتی، تمیزتر بودا... دوباره آفتابه رو برداشت و رفت آبِ تمیز آورد. بعداً که اون بسیجی رو شناختم، شرمنده شدم. آخه ایشون آقا مهدی زین الدین بود؛ فرماندهی لشکرمون....
✍خاطره از زندگی سردار شهید مهدی زینالدین
📚منبع: کتاب آقا مهدی، صفحه ۹۹
#اخلاص #فرمانده #شهیدزین_الدین #تواضع #تقوا
#شهدا
@thaghlain 🌹
#خاکریز_خاطرات ۱۵۵
✍ عاشقانه ی شهید زین الدین با همسرش برای رسیدن به خدا...
متن خاطره
آقای مهدی گاهی که یک حدیث یا یک جمله ی زیبا پیدا میکرد، با ماژیک مینوشت روی کاغذ و میزد به دیوار. بعد در موردش با همدیگه حرف میزدیم. هرکدام هر چه فهمیده بودیم، میگفتیم. اینجوری آن جمله هم روی دیوار جلویِ چشممان می ماند، و هم تویِ ذهنمان ماندگار میشد...
📌خاطرهای از زندگی سردار شهید مهدی زین الدین
📚منبع: کتاب آقا مهدی ، صفحه ۶۷
#شهیدزین_الدین #بندگی #کارتمیزفرهنگی #همسرداری #تقوا
#شهدا
@thaghlain 🌹