خاکستر زرد''
سکوت! یک مرگ ناخواسته برای حرف ها بود، مُهری بر آغوشِ عشق و تصویری از چشم های بی تظاهر
رنگ قرمز را برداشت ، جوهرِ خون در صفحه پخش و گناه نوشته شد.
آخرین قانون زندگی در جهنم ثبت و درخت سیب پر از شکوفه های یخ زده شد، قانون یک کلمه بود و نفسِ گناه سوزاننده تر، سیبِ یخ زده به دست انسان ها افتاد ؛ زمزمه ی عشق از جهنم برخاست و فرشته ی عذاب متولد شد...
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
خاکستر زرد''
رنگ قرمز را برداشت ، جوهرِ خون در صفحه پخش و گناه نوشته شد. آخرین قانون زندگی در جهنم ثبت و درخت سی
آسمانِ آرزو پر از پروانه های باور بود ؛ یک خیالِ پر از توهم. حریر محکوم به رقص سماع می شد و از پیوند باورهای دروغ و روزهای خاطرات ، سنجاقک اُمید شروع به پرواز می کرد.
از خاکستر ققنوس قاصدک ها متولد می شدند و خبر آمدن سنجاقک سالهاست در دست آدمیان فرود می آید.
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
خاکستر زرد''
آسمانِ آرزو پر از پروانه های باور بود ؛ یک خیالِ پر از توهم. حریر محکوم به رقص سماع می شد و از پیوند
بهشت ، پر شده از فرشته هایی که ترس از سقوط داشتند.
و جهنم ، پر از انسان هایی به قصد پرواز .
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
خاکستر زرد''
آسمانِ آرزو پر از پروانه های باور بود ؛ یک خیالِ پر از توهم. حریر محکوم به رقص سماع می شد و از پیوند
تمام باطله های با سیاهی پر شدند و منتظر ایستادند برای برگشت آخرین ورق!
برای تماشای دوباره ی پرواز شمارش ها شروع و ثانیه ها سقوط کردند!
اولین ها و آخرین ها باهم نواختند و از آمیزش اصوات، جدید ترین فاصله ها متولد شدند و جاده ی سرنوشت پر از فراز ها و نشیب ها شد.
از غبارِ آخرین امید، بهار رویید، ققنوس پرِ پرواز گرفت و اولین باور به تاریخ برگشت.
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
هدایت شده از خاکستر زرد''
پر شده ام از اشک های یک درد ، صدایم را نمی شنوند ، چشمانم را نمی خوانند و گمان میکنند حالم خوب است!
و آنها ندیدند برای گرمایِ یک زندگی به دست هایم فوت میکنم.
بگذار گمان کنند؛
می نویسم و می دانم در نوشته هایم به دنبالِ نشانه هایی از یک سقوط نمی گردند.
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
خاکستر زرد''
تمام باطله های با سیاهی پر شدند و منتظر ایستادند برای برگشت آخرین ورق! برای تماشای دوباره ی پرواز شم
تنِ زخمیم را از لاشه های باطله جدا کن ،
جایی میانِ آنها مچاله شده ام...
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
خاکستر زرد''
تنِ زخمیم را از لاشه های باطله جدا کن ، جایی میانِ آنها مچاله شده ام... ⇦خاکستر زرد #چرک_نویس
چمدان های خیال را جمع کرده ام،
آنقدر دوری که حتی انتها تو را نمی یابد!
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
هدایت شده از خاکستر زرد''
پر شده ام از اشک های یک درد ، صدایم را نمی شنوند ، چشمانم را نمی خوانند و گمان میکنند حالم خوب است!
و آنها ندیدند برای گرمایِ یک زندگی به دست هایم فوت میکنم.
بگذار گمان کنند؛
می نویسم و می دانم در نوشته هایم به دنبالِ نشانه هایی از یک سقوط نمی گردند.
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
خاکستر زرد''
چمدان های خیال را جمع کرده ام، آنقدر دوری که حتی انتها تو را نمی یابد! ⇦خاکستر زرد #چرک_نویس
بادکنک آرزوهایم کجاست؟ پروانه هایت نیست... خانه هایمان را کجا جا گذاشته ایم؟
پنجمین فصل رسیده، ثانیه ها را با خود بُرده ای و قرن هاست در لحظه ها می پوسم..
آتشِ شب روشن می شود،
پروانه هایت پر پر میزنند و
'' من با دو چشم خویشتن دیدم که جانم می رود''
آرزویِ من ، بادکنک ها را رها کن ؛
بگذار لحظه ها آزاد شوند
خانه را با بودنت گرم کن و من از پشت پنجره های یخ زده نگاهت می کنم.
فصلِ دلتنگی سرد است؛
بیرون نیا،
طلوع نکن،
عاشق نباش، پروانه ام!
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
خاکستر زرد''
بادکنک آرزوهایم کجاست؟ پروانه هایت نیست... خانه هایمان را کجا جا گذاشته ایم؟ پنجمین فصل رسیده، ثان
از میانِ درد،
شکوفه های بغض و ترس جوانه می زند
و برای کمین گیری یکدیگر را در آغوش می گیرند؛
هیچ چیز به مانند قبل شباهت ندارد ،
مرگ هر روز به نفس هایم نزدیکتر
می شود و گاهی زندگی را از پسِ افکاراتم می گیرد.
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
پ.ن: البته بخشی از وصیت نامم برای
۸ ماهِ قبل...
خاکستر زرد''
از میانِ درد، شکوفه های بغض و ترس جوانه می زند و برای کمین گیری یکدیگر را در آغوش می گیرند؛ هیچ چی
نوشته ها در سطر ها دفن شدند و از غم ها گفتند ، از شادی ها،
از گذر روزگاری که درخت ها گولِ آرزوهایمان را خوردند.
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
خاکستر زرد''
نوشته ها در سطر ها دفن شدند و از غم ها گفتند ، از شادی ها، از گذر روزگاری که درخت ها گولِ آرزوهایمان
''به یادگار از آخرین قسم ها و پاکی های از یاد رفته''
چشمان مرگ بسته می شود و سرابِ زندگی در خط ها به ناکامی دچار می شوند. آواز خوانی جسم های سرگردان در میانِ بقا به برگه های خاطرات محکوم می شوند و از خاکسترِ شب های تنهایی ، خورشید در رأس آسمان طلوع می کند. مغز ها در آتش جهالت می سوزند و رایحه ی کز خورده ی افکار ، تراوشاتِ پایان ناپذیر یک خیال هستند.
زمین دچار یک جنون بی وقفه از گردش می شود و انسان ها ماندگار ترین زخم بر هستی!
توبه ی گناهان نکرده به آسمان بلند می شود و زجه ی هزاران عابد در زیرِ باران استغفار ، گنبد را کبود می کند .
و جهان، پاک می شود از گناهکاران و کلاغ های لاشه خور!
_به نام معبود، گناهکارترین عبد؛
پاک شده با اشک و خون_
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
خاکستر زرد''
''به یادگار از آخرین قسم ها و پاکی های از یاد رفته'' چشمان مرگ بسته می شود و سرابِ زندگی در خط ها به
از تکرار آن رویا هنوز می ترسم ؛
کسی فریاد زند :
بازنگشتی دیگر...
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
خاکستر زرد''
از تکرار آن رویا هنوز می ترسم ؛ کسی فریاد زند : بازنگشتی دیگر... ⇦خاکستر زرد #چرک_نویس
نمی فهمد ، درک ندارد انگار
دلِ دیوانه پرست نمی خواست ، مگر؟!
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
خاکستر زرد''
نمی فهمد ، درک ندارد انگار دلِ دیوانه پرست نمی خواست ، مگر؟! ⇦خاکستر زرد #چرک_نویس
لیلی و مجنون قصه ی دنیا بود ،
ما دست نوشته ی درویشی بودیم که ندید انتهای باز ما را ...
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
خاکستر زرد''
لیلی و مجنون قصه ی دنیا بود ، ما دست نوشته ی درویشی بودیم که ندید انتهای باز ما را ... ⇦خاکستر زرد
منشور های آینه را دیده ام ، نگاره ام به صدها شکست تبدیل شده اند و برای کامل شدن تقلا نمی کنند. کنجکاوی ام بر خلاف جهت امواج رفته و حالا صید شده در دستان آدم هاست...
آدم هایی که نمی شناسم؛
آدم هایی که نشناخته ام ،
آدم های آشنا!
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
خاکستر زرد''
منشور های آینه را دیده ام ، نگاره ام به صدها شکست تبدیل شده اند و برای کامل شدن تقلا نمی کنند. کنجکا
از شنیدن ترسیده ام؛
گوش هایم پر از خوناب هایی است که پر شده از حرف های دروغ، کلماتی که روزی خوانده می شدند تا لبخند بماند و من در مرگی دست و پا می زنم که پاداش لبخند هایم بود.
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
خاکستر زرد''
از شنیدن ترسیده ام؛ گوش هایم پر از خوناب هایی است که پر شده از حرف های دروغ، کلماتی که روزی خوانده م
باز در میان بادهای
سرگردانِ تنهایی گم شده ای!
هیچ و با هیچ ادامه می دهی، خسته نیستی؟
رویاهای کودکانه ات شلاق بزرگسالی خورده اند؟
بی وفایی دیده ای؟ دروغ گفته ای؟
باز در میان باد های
سرگردان تنهایی گم شده ای!
کودکِ آرزوهایم خسته ی تظاهر نبوده باشی...
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
خاکستر زرد''
می خواهم گناه تو باشم
خشمی بی پایان در رگ هایش پیله بست و نگاهش تمنای یک گناه را داشت. آتش های جهنمی لحظه ای درخت های سیب را به یغما کشیدند و نوای انسان ها در کلمات و جملات به یادگار پیوست؛ نوایی که شیطان هنگام سجده کردن به خالق زمزمه کرد
'' می خواهم گناه تو باشم''
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
خاکستر زرد''
خشمی بی پایان در رگ هایش پیله بست و نگاهش تمنای یک گناه را داشت. آتش های جهنمی لحظه ای درخت های سیب
بالهایم درد یک پرواز بدون سقوط دارند ،
حسِ آزادی ای که ندیدمش
اما سالهاست آرزویش می کنم.
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
خاکستر زرد''
بالهایم درد یک پرواز بدون سقوط دارند ، حسِ آزادی ای که ندیدمش اما سالهاست آرزویش می کنم. ⇦خاکستر ز
''مرا یاد کن در خاطراتت
من دچار یک فراموشی از تو شده ام''
۰۳/۴/۳
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
خاکستر زرد''
''مرا یاد کن در خاطراتت من دچار یک فراموشی از تو شده ام'' ۰۳/۴/۳ ⇦خاکستر زرد #چرک_نویس
درمانده ام از خودی که بوی آزادی گناه بر تمام بدنش استشمام می شود.
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
من؟
باقی مانده میانِ برگه های دفتری هستم که از عجزِ درختان پر شده و حالا نفرینشان گریبان گیر قلمم و توصیفات مذبوحانه از خودم شده است.
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
خاکستر زرد''
من؟ باقی مانده میانِ برگه های دفتری هستم که از عجزِ درختان پر شده و حالا نفرینشان گریبان گیر قلمم و
بهشت ، کدام سراب برای عبد گناهکار بود؟
جهنم ، آرزوی کدام عاشق؟
و تو ، حاصل کدام نجوای شیطان هنگام سقوط؟!
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس
خاکستر زرد''
بهشت ، کدام سراب برای عبد گناهکار بود؟ جهنم ، آرزوی کدام عاشق؟ و تو ، حاصل کدام نجوای شیطان هنگام سق
نوای محزون دور تا دور سرش چرخید و باری دیگر تقلای یک زندگیِ محکوم به اسیری بود.
غم، بانگ تو خالی اش را در دست گرفت ؛
نواخت ، نواخت و نواخت...
فصلِ سیب های به بار نرسیده بود!
فصلِ گناه با خاموشی باور ها!
⇦خاکستر زرد
#چرک_نویس