از اون شبایی هستیم که
بی خوابم و خسته و پر حرف
با کلی شکنجه توی سرم
تست های نزده روی میزم
و چیزای دیگه که حال نوشتن ندارم
من و اون دوستم توی موقعیتای حساس:
_یادته اون جمله رو؟
نگاه کردن به همدیگه*
_ آره حاجی !
'' زندگی را جدی نگیرید ، هیچکس از آن زنده بیرون نیامده''
#شاید
خاکستر زرد''
شما بعد دیدن هری پاتر سطح توقع تون از فیلم های فانتزی بالا میره. #fact
همچنین بعد از دیدن آرکین سطح توقع تون از دیدن مجموعه انیمیشن های داستانی بالا میره!
#fact
خاکستر زرد''
همچنین بعد از دیدن آرکین سطح توقع تون از دیدن مجموعه انیمیشن های داستانی بالا میره! #fact
مارول فن ها هم که توی سطح بالایین!
#fact
خاکستر زرد''
هنوز آنجا ایستاده است ، گویی انگار انسان بودن را به یاد دارد ؛ وجدانش چکه کرده از خون گریه ها فریاد
آذر غلو کرده
میان بغض هایش می نواخت ، یک یاد بود برای ماندگاری هر کلاویه ...
کتاب ها غم را پاییز نامیدند
و انسان ها '' گناه'' می دیدنش؛ گناهِ بخشی از قسم که شیطان آن را به دوش می کشید، شاید هم پاییز ، جهنم تمام عاشقان بود. سرخی ای که حالا به زردی می زد، خط های یکی در میان توبه که با جوهر پوشیده شده بودند.
هیچ آتشی خاموش نگشته و هیچ ققنوسی پر پرواز نگرفته است اینجا همگان پروانه هایی هستیم گِردِ خورشید، پرستویی آبی رنگ که توان خداحافظی ندارد اما مهاجر است!
شمعی هستیم به پای شکوفه های ساکورا و آذری هستیم برای دل خستگیِ پاییز ؛ همان جهنمِ خدا پرستان را می گویم، همان معبد دلفی که اودیپوس را گناهکار خواند. شاید هم ثمره ی نفرینی از مدوسا و آخرین نوای یک سایه که گمان داشت منشوری از نور است!
⇦خاکستر زرد
#روایت
تو قحطی محبت دادی به عشقم عادت
رو بال مهربونی رفتم تا بی نهایت
توی اوج آسمون ها دارم ز تو حکایت
کاملا گمراهم
در حالیکه که میدونم و آگاهم که دارم چیکار میکنم
اما بازم ذهنم اینطوره که چی؟
خب منم نمیدونم
انقدر ازم سوال نپرس
#شاید