یکنه،
پلیس میاد میبرتت و...
هر نوع روشی که با ترساندن بهمراه باشد میتواند عامل بروز چنين کودکانی در آينده هر نوع اختلال روانی در کودک بشود .
#مردان_بدانند
یکی از اشتباهاتی که بسیاری از
مردها مرتکب میشن استفاده از طعنه و کنایه در صحبت کردن با همسرانشون هست.
این طعنه ها به مرور زمان مشکلات عاطفی برای اونها ایجاد میکنه
وقتی طعنه میزنید نه تنها مشکل حل نمیشه، بلکه رنجش ها عمیق تر میشه
و وقتی از هم ناراحت میشوید و در صدد رفع ناراحتی بر نمیاین
وقتی اجازه میدین ناراحتی روی هم انباشته بشه، باید انتظار داشته باشید که رابطتون روز به روز سردتر و بی روح تر بشه.
بهترین کار اینه که همیشه به صورت مستقیم حرف خودتون را بگید تا کینه و کدورتی پیش نیاد.
بهارکودکان
خیلی اوقات خانواده ها از عدم رشد صحیح کودک، چه جسمی، چه عقلی، شکایت می کنند؛ غافل از این که امروزه به دلیل زندگی_ماشینی و عدم توجه به بازی های کودکانه و متاسفانه بازی های کامپیوتری، فرزندانشان با کند ذهنی و عدم تخلیه انرژی رو به رو هستند و تمام دلیل مشکلات این کودکان، همین بازیهای کودکانه است
💥بهترین بازی را از زبان حضرت رسول بشنویم: رسول اللّه (صلی الله علیه وآله): اِنَّ التُّرابَ رَبيعُ الصِّبْيانِ.خاک، بهارِ ( تفريحگاهِ ) كودكان است.
#بهانه_های_خوب_زیستن
💠 گاه برای اینکه شروع خوب و قشنگی در زندگی و روابط خود با همسر و فرزندان داشته باشید دنبال #بهانه باشید. مثلاً به همسرتان بگویید امروز به خاطر #عید_غدیر، ظرف شستن با من، یا بچهها را میبرم برای خودشان خرید کنند، یا مثلاً نظافت خانه با من، یا امروز میبرمت بیرون باهم غذا بخوریم و ...
💠 به هر حال به مناسبت اعیاد مختلف، کارهایی که میدانید در خانه و برای همسرتان کمتر انجام دادید آن را انجام بدهید و همین را بهانهی خوبی برای #تغییر برخی رفتارهای خود در زندگی قرار دهید.
💠 کاری کنید که همسر و فرزندانتان هر موقع ایام عید از راه میرسد برایشان لذت خاصی داشته باشد چون #رفتارهای_زیبا و قشنگتر از شما میبینند.
💠 رفتارهای زیبایی چون مهربانی و محبّت شدید، دورهمی عاطفی، بخشیدن و عفو کردن، خوب صحبت کردن و احترام گذاشتن به افراد خانواده، کمک و خدمت کردن به یکدیگر، حل مشکلات افراد خانواده و دهها رفتار قشنگی که با آنها #آرامش را به خود و دیگران هدیه میدهید.
✅ مواظب باشید...
⏰ ... باید مواظب باشید موعظه زمان دارد. آن شبی که برای دخترت گوشواره میخری، آن شبی که برای بچّهات دوچرخه میخری، آن شبی که عیدی به بچّهات میدهی، آن شبی که چیزی برایش میخری، محبّتی میکنی، حالا میروید بیرون یک بستنی میخورید مثلاً، یعنی موعظهات در ایّامی باشد که بچّه از شما راضی باشد.
⛵️ معلّم اگر زیر نمرهی بیست نصیحت کند، شاگرد گوش میدهد اما اگر این معلّم یک نمرهی صفر داد، صفر بزرگ، قدّ در قوری، نمره صفر داده، زیر نمرهی صفر مینویسد که: «فرزندم، تو باید چنین باشی.» میگوید برو دنبال کارت، نمرهی صفرم دادی، حالا هم نصیحتم میکند. زمان نصیحت زمانی باشد که به بچّه محبّت کنید.
#تربیت_فرزند
🔻جایگزین های تنبیه برای بچه ها
💠 به جای تنبیه، تقبیح شدید خود را بیان کنید بدون اینکه به شخصیت فرزندتان حمله کنید. مثلا پدری که می بیند فرزندش ابزار او را برداشته و در حیاط زیر باران رها کرده چه عکس العملی می تونه داشته باشه؟ میتونه فریاد بزنه، عصبانیت خودش رو با تندی بیان کنه و میتونه باجدیت به فرزندش تذکر بده بدون اینکه به فرزندش اهانت کرده باشه. مثلا بگه؛ "از اینکه ابزار نوی من توی حیاط زیر بارون رها شده و زنگ زده خیلی عصبانی ام..."
💠 به جای تنبیه، انتظارات خود را جزء به جزء برای فرزندتان شرح دهید.
"انتظار دارم وقتی ابزار من رو قرض میگیری مثل اول بهم برگردونی"
💠 راه جبران خطا را به فرزند خود نشان دهید.
" از این به بعد وقتی ابزار منو می گیری سریع سر جاش برگردون"
💠 به کودک فرصت دهید.
" پسرم تو میتونی ابزار منو امانت بگیری و دوباره پسشون بدی و در مقابل میتونی امتیاز استفاده از آونها را کلا از دست بدی. تصمیمش با خودت"
💠 با موضوع برخورد فعال داشته باشید.
کودک:" چرا درب جعبه ابزار قفله؟!
پدر: "تو به من بگو چرا"
💠 مشکل گشایی کنید.
" پسرم به نظر تو چه راهی می تونیم پیدا کنیم که هر وقت به ابزار من احتیاج داری بتونی از آنها استفاده کنی؟ در ضمن مطمئن باشم که هر وقت لازمشون داشتم داشتم سر جاشون باشند. "
#غرب_وحشي
#حقوق_بشر_غربي
اون بچه ها با کلی ذوق اومدن سمتت🥺
دستهای دخترِ کوچکتر طوری بود که میخواست بغلت کنه
آخه چطور دلت اومد؟
این حرکت ثابت کرد ؛
نژادپرست یعنی:
عوضی ترین موجودِ روی زمین
#نکته_تربیتی
⛔️ در تربیت کودکان از #جملات_معکوس استفاده نکنید!
⬇️ وقتی کودک در حال انجام کار اشتباهی است؛ نگویید:
_ آفرین!
_ باریکلا!
_ آفرین، رفتی سر وسایل مامان!
_ باریکلا، چقدر مشق هات را بدخط نوشتی
↩️ با این نوع صحبت کردن طرف مقابل( کودک) دچار سردرگمی و #دوگانگی میشود. نمیداند در حال #تشویق است یا #توبیخ !
روش صحیح را نمیآموزد. تفاوت کار درست و غلط را نمیفهمد. و خودش از تن صدا، لحن و زبان بدن شما باید حدس بزند که کارش چطور ارزیابی شده !! که این برای بچهها کار دشواری است.
✅ پس به جای آن، روش صحیح را آموزش دهید و از آفرین و باریکلا و احسنت فقط برای «تشویق واقعی» استفاده کنید.
💠بگویید:
✅ وقتی میخوای از وسایل مامان استفاده کنی، اجازه بگیر.
✅ آفرین که مشقهایت را نوشتی، ولی سعی کن آرامتر بنویسی که خوشخطتر بشه...
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
#قصه_شب
اون نمیتونه!
جغد گفت: «اون دختره رو نگاه کنین. من هر روز میبینمش که با مادرش میاد جای صندوق پست. امروز تنهاست و یک نامه هم تو دستشه که میخواد پست کنه. من میگم نمیتونه پستش کنه. آخه قدش خیلی کوتاهه.»
کرکس گفت: «من میگم میتونه. حالا دیگه قدش بلند شده. مادرش از مدتها پیش باید بهش اجازه میداد که اون خودش این کار رو انجام بده.» و بعد با نوکش فوت محکم و صداداری کرد.
– «من میگم نمیتونه.»
– «من میگم میتونه.»
جغد گفت: «اگه بتونه، من میرم و میگردم و یک موش صحرایی برات پیدا میکنم، میارم که بخوری.» و بالهاش رو پر باد کرد.
کرکس خندید: «اگه نتونه، من میرم و میگردم و یک مار برات پیدا میکنم و میارم. میدونم که چقدر مار دوست داری؛ اما میدونم که اون میتونه.» و دمش رو بالا و پایین کرد.
جغد سقلمهای به کرکس زد: «داره میاد. تقریباً رسیده. حالا میتونه یا نمیتونه؟»
دخترک به سمت صندوق پست دوید. روی نوک پنجهٔ پاهاش ایستاد و پاکت نامه رو توی صندوق انداخت.
کرکس بالهاش رو بالا و پایین برد و به هم زد: «من بردم! من بردم! میدونستم که میتونه. میدونستم. میدونستم. میدونستم. هاهاهاهااااااا!»
جغد ابروهاش رو به هم کشید: «فکر میکنم که این یعنی که من باید برم برات یک موش صحرایی پیدا کنم بیارم.»
– «آره، درسته. و حواست باشه که یک موش چاقوچله باشه.»
کرکس، جغد رو که پروازکنان دور میشد تماشا کرد: «هههههههه. حقشه. من میدونستم که دختره میتونه.»
کرکس نگاه کرد و دخترک رو دید که دواندوان داره دور میشه: «من میدونستم که تو میتونی.» مدتی بعد، کرکس کنار جغد نشسته بود و داشت بزرگترین موشی رو که تو عمرش دیده بود با اشتها میخورد.
چیزی نگذشت که پسربچهای همراه با پدرش به اون طرف اومدن. «نگاه کن. باباهه میخواد به پسرش دوچرخهسواری یاد بده. میدونم که بچههه میافته.»
«من قول میدم که یاد میگیره.» کرکس این رو گفت و یک لقمهٔ دیگه از غذاش خورد.
جغد گفت: «ای بابا، باز هم که شروع کردیم!» و به کرکس که به موش صحرایی نوک میزد نگاه کرد: «خیلیخوب، اشکالی نداره. مثل این که خودم باید برم برای خودم یک مار پیدا کنم.»
4_5805627608922065530.mp3
5.4M
🔖منبر کوتاه🔖
#امام_کاظم علیه السلام
#استاد_عالی
💠سلب توفیق بخاطر یک دل شکستن
✍ بی اعتنایی علی بن یقطین نسبت به یک شیعه و واکنش امام کاظم علیه السلام
4_5843779829182236046.mp3
3.81M
🔖منبر کوتاه🔖
#امام_کاظم علیه السلام
#استاد_عالی
💠قدرت ملکوتی امام کاظم علیه السلام
✍ کرامت عظیم امام کاظم علیه السلام
انا لله و انا الیه راجعون
درگذشت مادر گرامی همکار عزیزمان جناب مهندس عرب شاهی را خدمت ایشان و خانواده محترم و بازماندگان تسلیت عرض نموده برای آن مرحومه غفران و رحمت الهی و برای بازماندگان بقای عمر و صبر و سلامتی خواستاریم
دیگه به جای قندِ کنار چایی، از این سوهان عسلی ترد استفاده کن😍
یک لیوان سر خالی شکر رو کم کم کاراملایز کنید.
با قاشق هم نزنید فقط میتونید تابه رو تکون بدید.
وقتی که شکر کامل آب شد یک لیوان سر پر کنجد اضافه کنید.
هم بزنید تا کامل مخلوط شه.
روی سینی یا صفحه کارتون رو چرب کنید
مقداری از مواد رو بریزید و خیلی سریع بکوبید تا خودشو نگیره.
خلال پسته بریزید و مجدد بکوبید.
مقدار ضخامتشم به سلیقه ی خودتون بستگی داره.
مابقی مواد رو هم به همین شکل درست کنید.
بذارید کامل خنک شه و هم دمای محیط بشه
بعد از ظرف جداش کنید.
داخل ظرف بذارید و اگه دوست داشتید تیکه تیکه کنید
حتما درست کنید که کنار چای واقعا میچسبه🤤
#قصه_شب
🌲 چهار فصل زندگی ( آموزنده )
مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود. پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند.
سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند.
پسر اول گفت: درخت زشتی بود، خمیده و درهم پیچیده. پسر دوم گفت: نه درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن.
پسر سوم گفت: نه درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا و عطرآگین و با شکوه ترین صحنه ای بود که تا به امروز دیده ام. پسر چهارم گفت: نه!!! درخت بالغی بود پربار از میوه ها پر از زندگی و زایش!
مرد لبخندی زد و گفت: همه شما درست گفتید، اما هر یک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده اید! شما نمی توانید درباره یک درخت یا یک انسان بر اساس یک فصل قضاوت کنید. همه حاصل آنچه هستند و لذت، شوق و عشقی که از زندگی شان برمی آید فقط در انتها نمایان می شود.
وقتی همه فصل ها آمده و رفته باشند! اگر در زمستان تسلیم شوید، امید شکوفایی بهار، زیبایی تابستان و باروری پاییز را از کف داده اید! مبادا بگذاری درد و رنج یک فصل، زیبایی و شادی تمام فصل های دیگر را نابود کند! زندگی را فقط با فصل های دشوارش نبین؛ در راه های سخت پایداری کن. لحظه های بهتر بالاخره از راه می رسند.
#شعر_کودکانه
🕊 پرنده
یه پرنده دوست داره
آسمون آبی باشه
روزای خوب خدا
صاف و آفتابی باشه
یه پرنده دوست داره
خوب و مهربون باشه
شب پیش ستاره ها
روز تو آسمون باشه
یه پرنده دوست داره
تو دلا غم نباشه
لبا پر خنده باشه
درد و ماتم نباشه
یه پرنده دوست داره
رو زمین جنگ نباشه
همه دل ها شاد باشن
هیچ دلی تنگ نباشه
یه پرنده دوست داره
قفسش باز بمونه
از قفس فرار کنه
راحت آواز بخونــــه
#قصه_شب
بادکنک حسود
بچه ها دو تا بادکنک خریدند. یکی سفید و یکی صورتی. هر دو تا بادکنک را باد کردند و با کمک بابا از سقف اتاق آویزان کردند. اما بادکنک سفید از بادکنک صورتی چاقتر و بزرگتر بود. به خاطر همین بادکنک صورتی عصبانی بود.
بادکنک صورتی شروع کرد به غر زدن و گفت: بچه ها عمدا من و کم باد کردند و تو رو بیشتر. اصلا بچه ها بین ما فرق می گذارند. من خیلی هم از تو بزرگترم اگر من را حسابی باد می کردند دو برابر تو می شدم.
بادکنک سفید گفت ای بابا هر دوتا مون رو تا اونجایی که لازم بود باد کردند. اونا هر دوتا مون رو دوست دارند. ندیدی چقدر به خاطر ما خوشحالی کردند؟
بادکنک صورتی اخماشو کرد تو هم و گفت دیگه با من حرف نزن. من خودم یه راهی پیدا می کنم و باد خودم رو بیشتر می کنم و به همه نشون می دم که من از تو بزرگترم.
شب شد و بچه ها به خواب رفتند. باد کنک صورتی همین طور که به اطراف نگاه می کرد چشمش به تلمبه روی کمد افتاد. بادکنک از تلمبه خواست تا بادش رو بیشتر کنه. تلمبه اول با مهربونی قبول کرد. ولی وقتی بادکنک رو از نزدیک دید گفت اگه بیشتر از این باد بشی ممکنه بترکی.
بادکنک صورتی با شنیدن این حرفها خیلی عصبانی شد و گفت تو هم مثل بادکنک سفید خودخواهی.
تلمبه از حرفهای بادکنک صورتی ناراحت شد. بادکنک با همه قهر کرد و اخم کرد. وقتی اخم کرد متوجه شد موقع اخم کردن و قهر کردن بادش بیشتر می شه. بادکنک صورتی از این قضیه خوشحال شد. انقدر اخم کرد و قهر کرد و ادامه داد تا هی بادش بیشتر و بیشتر شد. آنقدر باد کرد و باد کرد و باد کرد تا بالاخره شَتَرَق……………… ترکید و هر تکه اش پرت شد یه طرف اتاق.
هر کسی باید اندازه ی خودش رو بفهمه. ای کاش بادکنک صورتی قهر نکرده بود و هنوز توی اتاق آویزان بود و تکان می خورد و بچه ها را خوشحال می کرد.