[۳/۵، ۲۰:۱۸] مهدی: برخیز که نور ازلی می آید
بر عالم ایجاد ، ولی می آید
مجموعه حُسن و عشق و ایثار و کرم
یعنی که حسین بن علی می آید . . .
ولادت با سعادت حضرت امام حسین(ع) و روز پاسدار و ولادت با سعادت حضرت ابوالفضل العباس ع و روز جانباز و ولادت با سعادت حضرت امام سجاد علیه السلام را به شما تبریک عرض میکنم
[۳/۵، ۲۰:۱۸] مهدی: وقتی آن عبیداله حرجعفی گفت من با تو نمیآیم و حاضرم به شما کمک مالی کنم، حضرت سخنی گفت که این حرف فقط میتواند از حنجره حسین بن علی خارج شود؛ چون حسین بن علی خود را خلیفةالله میداند و هست، مظهر تام خداوند میداند و هست. حرفی که خداوند در اداره جهان میزند و کاری که خداوند در تدبیر نظام میکند، آن کار را حسین بن علی فرمود که «وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً.» یعنی و من آن نیستم که گمراهگران را همکار خود بگیرم. (کهف 51) این بیانِ بلند قرآن کریم است. فرمود کسی که بیراهه رفته و یا راه کسی را بسته است، در دستگاه خداوند راهی ندارد. او نه مظهر رب و نه مظهر مدبر و نه مظهر سایر اسمای حسنای الهی است. فرمود در دستگاهم احدی را راه نمیدهم که بیراهه برود.
ولادت امام حسین وروزپاسدارمبارک
[۳/۵، ۲۰:۵۹] مهدی: امام صادق(ع) به نقل از امام حسین(ع) میفرماید: «جدال از چهار حال بیرون نیست: اول اینکه مباحثه در مسئله اى است که هر دو طرف نسبت به آن، علم و اتفاق نظر نسبت به آن دارند؛ در این صورت، هر دو از مرحله خلوص و صفا بیرون رفته و علم خود را ضایع کرده و طلب رسوایى و فضیحت نمودید. دوم، آنکه هر دو جاهل به آن موضوع مورد بحث هستند که در این حالت، نادانى خود را آشکار نموده و روى جهل با همدیگر مجادله کرده اند. سوم، اینکه یکی عالم است و با شخصى که جاهل است جدال مى کند. در این صورت، مقصود آن عالم؛ روشن کردن لغزش طرف مقابل از روی ظلم به او است و چهار، یکی جاهل بوده که با شخص عالم جدال مى کند. در این صورت شخص جاهل، احترام و منزلت عالم را حفظ نکرده و نسبت به او ستم کرده است. پس جدال به هر صورت زشت و ناروا است، و کسى که انصاف داشته باشد و در مقابل حق تسلیم باشد، قهراً جدال را ترک خواهد کرد، و در این حالت ایمان خود را محکم نگهداشته و سلامتى دین خود را نیکو گرفته و عقل خود را از لغزش و اشتباه حفظ کرده است».
ولادت امام حسین علیه السلام مبارک
#قصه_شب
موش دانا
یه جنگلی بود که درختان آن روز به روز افسرده می شد، آب چشمه هایش کمتر و کمتر می شد. در این جنگل موشی بود که خیلی جاها سفر کرده بود و چون خیلی باهوش بود هر چه را می دید سعی می کرد آن را به تجربیات خود اضافه کند و آن را یاد بگیرد. به همین دلیل اطلاعات او از همه حیوانات آن جنگل بیشتر بود. این موش بین حیوانات به موش دانا ملقب شده بود و همه آن را موش دانا صدا می زدند.
موش دانا به دوستان خود گفت بهتر است به فکر ترک این جنگل باشیم و به جنگل دیگری برویم. دوستان او چون می دانستند موش دانا حرف بی ربطی نمی زند حرف او را قبول کردند و به دستور موش خود را آماده ترک آن جنگل کردند.
آنها رفتند تا جایی جدید برای زندگی پیدا کنند. چون هدفشان معلوم بود اتفاقاً به جایی رسیدند که خیلی جای خوبی بود. موش از آنها خواست که در این جا برای خود لانه ای بسازند. دوستان موش دانا که خاله سوسکه، عنکبوت سیاه، هزار پا و مارمولک بودند به حرف موش دانا زیاد اهمیت ندادند و مشغول بازی و تفریح شدند ولی موش بلافاصله شروع به کندن زمین کرد و یکی دو روزی با زحمت فراوان این کار طاقت فرسا را ادامه داد و بلاخره توانست لانه خود را آماده کند دوستان بازی گوش او همیشه در حال تفریح بودند و صدای قهقهه آنها هر روز شنیده می شد.
موش دانا بعد از اتمام کار ساخت لانه به فکر جمع کردن آذوقه افتاد و رفت دنبال آذوقه و یکی دو روزی هر چقدر که می توانست آذوقه فراهم کرد و دوستان خود را به میهمانی دعوت کرد در آن روز آنها دور هم خیلی خوشگذراندند و در آخر موش دانا به آنها توصیه کرد دوستان من به فکر فردا هم باشید وضعیت هوا همیشه همین جوری نخواهد بود سعی کنید لانه ای محکم برای خود تهیه کنید.
آنها از هم خداحافظی کردند و رفتند چند روزی به همین روال گذشت اما هنوز هیچ یک از دوستان موش لانه ای نساخته بود چند روزی گذشت هوا به طور ناگهانی سرد شد. دوستان موش دانا به فکر لانه ساختن افتادند. آنها به دلیل سردی هوا خیلی سریع لانه ای درست کردند که خیلی هم محکم نبود. بعد از ساعتی هوا طوفانی شد و در اولین ساعات شروع طوفان همه دوستان موش دانا لانه نه چندان محکم خود را از دست دادند و همگی بی پناه شدند. تحمل این وضعیت برای همه آنها خیلی سخت بود و همه آنها در صحبتهای خود متوجه این نکته شدند که باید برای راه علاج به سراغ موش دانا بروند و از او کمک بگیرند. آنها با هم سراغ موش دانا آمده و مشکل خود را با او در میان گذاشتند. موش دانا از آنها دعوت کرد که به لانه او بیایند و چند روزی را با او زندگی کنند و بعد از پایان طوفان و خوب شدن هوا به فکر سرپناهی محکم و دائمی برای خود باشند. آنها قبول کردند و چند روزی را با هم در کنار هم به خوبی و خوشی سپری کردند و از خاطرات شیرین گذشته خودشان تعریف کردند. خیلی به همه آنها خوش گذشت و بعد از اینکه طوفان فروکش کرد آنها همگی با هم فکری همدیگر و کمک به همدیگر برای ساخت لانه ای محکم برای هم کار را آغاز کردند.
〰〰〰〰〰〰〰
#شعر_کودکانه
🎊 به به به ماه شعبان 🎊
چه خوبه ماه شعبان
ماه پیمبر است آن
آغاز آن سه میلاد
حسین ، عباس و سجاد
حسین امام سوم
چراغ راه مردم
امام نیکو سرشت
سرور اهل بهشت
عباس نماد وفاست
علمدار کربلاست
زیباست چو ماه گردون
شجاع و مرد میدون
سجاد امام چارم
نیکوترین مردم
زینت عابدان است
صبور و مهربان است
به به به ماه شعبان
همه چه شاد و خندان
نیمه ی آن به دنیا
آید امام زمان (۲ بار)
#ماه_شعبان
〰〰〰〰〰〰〰
«مَنْ أَرَادَ الله بِهِ الْخَیْرَ قَذَفَ فِی قَلْبِهِ حُبَّ الْحُسَیْنِ(ع) وَ حُبَّ زِیَارَتِهِ
واژه «قذف» به معنای پرتاب کردن است و با واژه «گذاشتن» تفاوت معنایی دارد؛ تفاوت این دو واژه در این است که در پرتاب، نیرویی در پشت آن قرار دارد که آن را به سمت جلو حرکت میدهد تا به هدف برسد؛ امّا در گذاشتن، چنین نیرویی وجود ندارد.
اگر خالق هستی اراده کند که بندهای خیر دنیا و آخرت را ببیند، محبّت محبوب خود، حضرت سیّدالشهدا(ع) را به قلب آن بنده پرتاب میکند.
از سوی دیگر، اگر خداوند شقاوت را برای بندهای بخواهد بغض و کینه حضرت را به قلب او پرتاب میکند. حضرت امام صادق(ع) در ادامه روایت به این موضوع اشاره کرده و میفرماید:
«وَ مَنْ أَرَادَ الله بِهِ السُّوءَ قَذَفَ فِی قَلْبِهِ بُغْضَ الْحُسَیْنِ وَ بُغْضَ زِیَارَتِهِ
#قصه_شب
قصه سنگ کوچولو
یک سنگ کوچولو وسط کوچه ای افتاده بود. هرکسی از کوچه رد ميشد، لگدی به سنگ میزد و پرتش میکرد یک گوشه ی ديگر. سنگ کوچولو خيلي غمگین بود. تمام بدنش درد میکرد. هرروز از گوشه ای به گوشه ای می افتاد و تکه هایی از بدنش کنده ميشد. سنگ کوچولو اصلا حوصله نداشت. دلش می خواست از سر راه مردم کنار برود و در گوشه ای مخفی شود تا کسی او را نبیند و به او لگد نزند.
یک روز مردی با یک وانت پر از هندوانه از راه رسید. وانت را کنار کوچه گذاشت و توی بلندگوی دستیش داد زد: « هندونه ی قرمز و شیرین دارم. هندونه به شرط کارد. ببین و ببر.» مردم هم آمدند و هندوانه ها راخریدند و بردند. مرد تمام هندوانه ها را فروخت. فقط یک هندوانه کوچک براي خود باقی ماند. مرد نگاهی به روی زمین و زیر پایش انداخت. چشمش به سنگ کوچولو افتاد. آنرا برداشت و طوری کنار هندوانه گذاشت که موقع حرکت، هندوانه حرکت نکند و قل نخورد. بعد هم با ماشین بسوی رودخانه ای بیرون شهر رفت. کنار رودخانه ایستاد، سنگ کوچولو را برداشت و درون آب رودخانه انداخت. بعد هم هندوانه را پاره کرد و کنار رودخانه نشست و آنرا خورد و سوار وانت شد و حرکت کرد و رفت. سنگ کوچولوی قصه ی ما توی رودخانه بود و از اینکه ديگر توی آن کوچه ی پرسر و صدا نیست و کسی لگدش نمی زند، شادمان بود و خدا را شکر میکرد.
روزها گذشت. فصل تابستان رفت و پائیز و بعد هم زمستان آمدند و رفتند. سنگ کوچولو همان جا کف رودخانه افتاده بود. گاهی جریان آب وی را اندکی جا به جا میکرد و این جابجایی تن کوچک وی را به حرکت وامی داشت. او روی سنگ های ديگر می غلتید و ناهمواری های روی بدنش از بین میرفتند . وی آرام آرام به یک سنگ صاف و صیقلی تبدیل شد.
یک روز تعدادی پسر بچه همراه معلمشان به کنار رودخانه آمدند تا سنگها را ببینند. آن ها می خواستند بدانند به چه دلیل سنگ های کف رودخانه صاف هستند. یکی از آن ها سنگ کوچولوی قصه ی ما را مشاهده کرد. آن را برداشت و به منزل برد. آن را رنگ زد و برایش صورت و زلف و لباس کشید. سنگ کوچولو به صورت یک آدمک بامزه در آمد. پسرک سنگ را که اکنون شکل جدیدی پیدا کرده بود به مادرش نشان داد. مامان از آن خوشش آمد. یک تکه روبان قرمز به سنگ کوچولو بست و آن را به دیوار اتاق خواب پسرک آویزان کرد. اکنون سنگ کوچولوی داستان ی ما روی دیوار اتاق پسرک آویزان است و ديگر نگران لگد خوردن و پرتاب شدن به بین کوچه نیست. پسری هم که او را به صورت عروسک درآورده، هرروز نگاهش ميکند و او را خيلی دوست دارد.
🍁🍁🍁🍀🍀🍀🍁🍁🍁🍀🍀🍀🍁🍁🍁
#نکته_تربیتی
تلاش برای تربیت بچه ها
بی فایده است!
آنها شبیه خودمان خواهند شد.
خودمان را که تربیت کنیم آنها هم
تربیت می شوند!
شخصیت کودکان محصول یادگیری های آنهاست.
💦💫💦💫💦💫💦💫💦💫💦💫💦💫💦💫
#شعر_کودکانه
🌺 #میلاد_امام_سجاد علیه السلام
ماه پشت ابر نشسته
دستاشو برده بالا
زیر لب خود داره
دعا می خونه حالا
سلام ماه مدینه
که می کنی تو دعا
خبر بده کی امشب
قدم گذاشت به دنیا
سید ساجدینه
امام عارفینه
آقا امام سجاد (ع)
امام چهارمینه
شاعر: رضا علی نیا
💖💞💖💞💖💞💖💞💖💞💖💞💖💞
#نکته_تربیتی
⛔️ در تربیت کودکان از #جملات_معکوس استفاده نکنید!
⬇️ وقتی کودک در حال انجام کار اشتباهی است؛ نگویید:
_ آفرین!
_ باریکلا!
_ آفرین، رفتی سر وسایل مامان!
_ باریکلا، چقدر مشق هات را بدخط نوشتی
↩️ با این نوع صحبت کردن طرف مقابل( کودک) دچار سردرگمی و #دوگانگی میشود. نمیداند در حال #تشویق است یا #توبیخ !
روش صحیح را نمیآموزد. تفاوت کار درست و غلط را نمیفهمد. و خودش از تن صدا، لحن و زبان بدن شما باید حدس بزند که کارش چطور ارزیابی شده !! که این برای بچهها کار دشواری است.
✅ پس به جای آن، روش صحیح را آموزش دهید و از آفرین و باریکلا و احسنت فقط برای «تشویق واقعی» استفاده کنید.
💠بگویید:
✅ وقتی میخوای از وسایل مامان استفاده کنی، اجازه بگیر.
✅ آفرین که مشقهایت را نوشتی، ولی سعی کن آرامتر بنویسی که خوشخطتر بشه...
─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─