آن لحظه که
"نام کوچکش"
را به زبان آوردی
نفسم تنگ
دلم خون
وجودم لرزید...
#من_آدم_دیر_رسیدن_بودم🤗
#توآرومم_ڪن
اون اوایل که تازه همو پیدا کرده بودیم،یه روز ازم پرسید اگه بخوام یه رابطه رو تصویرسازی کنی چی میگم؟
دوتا دستاشو گرفتم تو دستام و بهش گفتم:
این روزها هرکی یه زخم گنده تو دلش داره،آدم ها که بهم میرسن اگه واقعا میلشون به شروع رابطه ست،مثل دونفر میشن که کنار دریا تو یه روز سرد و بادی تصمیم گرفتن آتیش روشن کنن.
یکیشون باید دنبال جرقه باشه و اون یکی باید دستاشو جلوی باد سپر کنه تا آتیش روشن بشه و جون بگیره.
اون روز یه پوزخند زد و من پیش خودم فکر کردم شاید داره تو دلش منو مسخره میکنه.
امروز من خیلی عصبانی و سرد بودم،بی هوا قرار گذاشت و اومد پیشم.
یهو به خودم اومدم دیدم چقدر نگاهش گرمه،چقدر دلش بی تابِ منِ تو لحظه های شارژ بودنمه،یهو حواسم جمع شد که اون اولین نفر تو زندگیمه که حال بدم براش مهمه.
تو راه که بر میگشتیم یهو ازم پرسید:
یادته گفته بودی واسه شروع یه رابطه باید جفتمون کمک کنیم تا آتیش درست کنیم؟
یه دست رو صورتش کشیدم و گفتم:آره،چطور؟
گفت: امروز تو حواست نبود؛من دیدم سردته،خودم تنها دویدم و هیزم جمع کردم،خودم پی کاراشو گرفتم،خودم تنهایی آتیش روشن کردم،حواست باشه نذاری این آتیش خاموش بشه.
تازه فهمیدم دوست داشتن فقط به گفتنش نیست،باید وقتش برسه که ثابت کنی.
#من_آدم_دیر_رسیدن_بودم :)
#توآرومم_ڪن
دارع بارون مياد
معلومع کع دل آسمونم خيلى گرفتس
اصن يع غم خاصى تو اشكاشع
اين غم منو ياد اشكاى خودم ميندازع
حالا امشبو چع طوری صُب کنم :)
#من_آدم_دیر_رسیدن_بودم
#توآرومم_ڪن
گاهی کنج خانه و به دور از هیاهوی این روزگار،دیواری به دور خود میکشی،تا دوباره دُچار دیگری نشوی...
به یکباره میآیند و پا به خلوتت میگذارند،
قسم میخورند که با تمام مردم فرق دارند... قلب مرده و احساس فراموش شده ات را دوباره زنده میکنند
و تویی که ساده لوحانه باورشان میکنی،
درست زمانی که از خلوت خود بیرون میآیی و قلب و احساست را برایشان میگذاری،بازی رفتنشان را آغاز میکنند...
از خوب بودن تو میگویند،از لیاقت تو را نداشتن،از ارزش تو بیشتر از آن ها بودن
می روند و تو میمانی و یک
اعتماد خیانت دیده...
میدانی...
این ها همان قاتل هایی هستن
که تیر خلاص را به قلب های بی جان ما میزنند...
#مهران_قدیری
📚#من_آدم_دیر_رسیدن_بودم
#توآرومم_ڪن