eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
2هزار دنبال‌کننده
74.9هزار عکس
78.5هزار ویدیو
2.9هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀شنبه های ام البنینی🥀 شنبه های ام البنینی از چه قرار است...؟ 👌دیدن کلیپ رو از دست ندید.... اگر حاجتمندی دست به دامان مادر باب الحوائج ابوالفضل عباس ع خانم ام البنین س شو ....🙏 💚✨💚✨ ام البنین دخــــــــیلم🤲 درمانده و ذلیـــــــلم🤲 تا ندهی مُـــــــرادم🤲 دست از تو بـــرندارم🤲 تورا به جان عـــــــباس😭 مکن
📚📋📚📋📚 📋🥀 نحوه غم انگيز حضرت فاطمه صغری عليهما السَّلام: 📢بمناسبت ۵صفر سالروز شهادت ایشان 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 ✍ عصر روز سه شنبه 5 صفر سال 61 هجری قمری، در كنار عمّه بزرگوارش حضرت زينب سلامُ اللَّهِ عَلَیها نشسته بود. جمعی از كودكان شامی را ديد كه در رفت و آمد هستند. ❓پرسيد: عمّه جان! اينها كجا می روند؟ حضرت زينب فرمودند: عزيزم اين ها به خانه هايشان می روند. پرسيد: عمه جان! مگر ما خانه نداريم؟ فرمودند: چرا عزيزم، خانه ما در است. تا نام مدينه را شنيد، خاطرات زيبای همراهی با پدرش، در ذهن او آمد. 😔 بلافاصله پرسيد: عمّه! پدرم كجاست؟ فرمودند: به سفر رفته است. حضرت رقيّه، ديگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفت، زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. 🌴 پاسی از شب گذشت. (ظاهراً در عالم رؤيا پدر را ديد.) سراسيمه از خواب بيدار شد، مجدّداً سراغ پدر را از عمّه گرفت، به گونه ای كه با صدای ناله و گريه او، تمام اهل خرابه به شيون و ناله پرداختند. 🍂 خبر را به يزيد ملعون رساندند، دستور داد سَر بريده پدرش را برايش بردند. 😭 🥀 رأس مطهّر و به خاک و خون آغشته سيد الشّهداء را در ميان طَبَق جای داده، وارد خرابه كردند و مقابل اين دختر قرار دادند. سرپوش طبق را كنار زد، سر مطهّر پدر را ديد، سر را برداشت و در آغوش كشيد. بر پيشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد و گفت: 😭 پدر جان چه كسی صورت شما را به خونت رنگين كرد؟ پدر جان چه كسی رگهای گردنت را بريده؟ پدر جان؛ 🥀مَنِ الَّذي أَيتَمَني عَلی صِغَرِ سِنِّي🥀 ❓چه كسی مرا در كودكی كرد؟ پدر جان يتيم به چه كسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان كاش خاک را بالش زير سرم قرار می دادم، ولی مَحاسنت را خضاب شده به خونت نمی ديدم... 😭 🏴 دختر خردسال أباعبداللّه الحسين علیه السَّلام آن قدر شيرين زبانی كرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خيال كردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنيا رفته بود. شبانه غسّاله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه، خاک سپاری نمودند. 🏴🏴🏴 📚 ثمرات الأعواد (هاشمی خطیب) ج ۲، ص ‎48 رَیاحین الشریعه (محلّاتی) ج ۳، ص 312 «رقیه بنت الحسین»، دانشنامه جهان اسلام (وکیلی) ج ۲۰، ص 244 🥀🥀🥀🥀🥀 🌹 صلی الله علیک یا امیرالمومنین[ع] 🌟🌟🌟🌟🌟🌟 🌹🏴🌴🍀🌹🍀🌴🏴 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ⬆️نماهنگ شنیدنی حالا اومدی!؟ 📢زبان حال حضرت رقیه ( س ) 📋ویژه پنجم صفر شهادت حضرت رقیه س
📚📋📚📋 🌹📚زندگینامه حضرت رقيه س در یک نگاه 📋بمناسبت پنجم صفر شهادت حضرت 🏴 در روز پنجم ماه صفر سال 61 ه‍ حضرت رقيه مظلومانه به شهادت رسيد. نام شريفش "رقيه"، "فاطمه" و "زينب" است. پدرشان مولانا الشهيد اباعبدالله الحسين (ع) و مادرشان امّ اسحاق است. ♦️ ولادت آن حضرت در مدينه بود و در سن سه سالگى يا بيشتر در محرم 61 هجرى با پدر بزرگوارش به كربلا آمد. در روز عاشورا بارها مورد تفقد و دلجويى اباعبدالله (ع) قرار گرفت تا آنجا كه به خواهرش ‍ حضرت زينب (س) در مورد او سفارش فرمود. بعد از شهادت امام حسين (ع) و اهل بيت و اصحاب، همراه با اسرا به كوفه و شام برده شد و در مسير چهل منزل راه شام رنج هاى فراوانى ديد. ♦️ در شام بعد از ديدن سر نورانى پدر با پيشانى شكسته در خرابه، آنقدر ناله زد و گريست تا به ملكوت اعلا پيوست، و بدن شريف آن حضرت را شبانه دفن كردند. ♦️ از كهن ترين منابعى كه نام آن حضرت بالفظ رقيه ياد شده قصيده سيف بن عميره نخعى كوفى از اصحاب امام جعفر صادق و امام موسى كاظم (ع) است: 🔸 و عبدكم سيف فتى ابن عميره عبد لعبد عبيد حيدر قنبر 🔹 و سكينه عنها السكينه فارقت لما ابتديت بفرقه و تغير 🔸 و رقيه رق الحسود لضعفها و غدا ليعذرها الذى لم يعذر 🔹 و لام كلثوم يجد جديدها لثم عقيب دموعها لم يكرر 🔸 لم اءنسها و سكينه و رقيه يبكينه بتحسر و تزفر 📚 منتخب التواریخ، ص ۳۸۸ ♦️اسنادو مدارك درباره وجود شريف آن حضرت، و بودن قبر آن حضرت در مكان فعلى حرم مطهر، همراه با معجزات و كراماتى از آن مخدره مظلومه بسيار است كه در پاورقى به قسمتى از آنها اشاره مى شود. 📚 نفس المهموم، ص ۴۱۴ معالی السبطین، ج ۲، ص ۱۷۰ احقاق الحق، ج ۱۱، ص ۶۳۳ 📚 الوقایع و الحوادث، ج ۵، ص ۷۰، ۷۴، ۷۵، ۸۱
1_5836328723.mp3
1.84M
🌹پاسخ به شبهه وجود حضرت رقیه سلام الله علیها 🎙استاد محمدحسین
📚📋📚📋📚 🏴 سرگذشت جانسوز شهادت حضرت رقیه س از زبان حضرت زینب س کمرم، خم و مویم سپید گشت... ▪️روایت شده است هنگامی که حضرت زینب سلام الله علیها با همراهان به مدینه بازگشت، زنهای مدینه برای عرض تسلیت به حضورشان آمدند. ایشان، تمامی حوادث جانسوز کربلا و کوفه و شام را برای آنها بیان می کرد، و آنها می گریستند تا اینکه به یاد حضرت رقيّه افتاد و فرمود: ▪️اما مصیبت شهادت رقيّه (سلام الله علیها) در خرابۀ شام، کمرم را خم و مویم را سفید کرد. ▪️زن ها وقتی این سخن را شنیدند، صدایشان به شیون و ناله و گریه بلند شد، و آن روز به یاد رنجهای جانگداز رقيّه سلام الله علیها بسیار گریستند. 📚سرگذشت جانسوز حضرت رقیه: 50-51؛ عزاداری امام حسین علیه السلام، حیدر قنبری:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴حرم خانم رقیه(سلام الله علیها)/ به یه زیارت خاص دعوتید 🏴شهادت جانسوز حضرت رقیه سلام الله علیه تسلیت باد 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ میگن چطور ممکنه صدای حضرت رقیه سلام الله علیها از خرابه به کاخ یزید رسیده باشه؟ اونایی که می‌خوان منکر ماجرای کربلا بشن همچین شایعاتی رو‌ مطرح می کنن پاسخش رو ببینید و نشر بدین کا.منت یا رقیه خاتون بذارید استاد راجی
دست سوخته شهید جزی جان صد‌ها رزمنده را نجات داد
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️ خاطراتی از عملیات نوروزی فتح‌المبین در گفت‌وگوی «جوان» با رزمنده حاضر در این عملیات دست سوخته شهید جزی جان صد‌ها رزمنده را نجات داد عملیات فتح‌المبین در دومین روز از فروردین سال ۱۳۶۱ یکی از موفق‌ترین عملیات دوران دفاع مقدس بود که تقریباً به تمامی اهداف از پیش تعیین شده دست یافت. در این عملیات علاوه بر آزادسازی مناطق وسیعی از شمال استان خوزستان، شهرهایی، چون اندیمشک و دزفول از دید و تیر دشمن خارج شدند. در این عملیات ۲۵۰۰ کیلومتر از خاک کشورمان آزاد شد و برای اولین بار هزاران نفر از نیرو‌های دشمن به اسارت درآمدند. به این ترتیب فتح‌المبین مقدمه‌ای بر عملیات الی‌بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر شد. لشکر امام حسین (ع) در این عملیات یگانی کاملاً تأثیرگذار بود. آن‌ها در کنار لشکر نجف عملکردی بسیار موفق داشتند. سیدمرتضی موسوی رزمنده لشکر ۱۴ در گفتگو با «جوان» از روند و خاطرات این عملیات می‌گوید. علیرضا محمدی   مقدمات انجام عملیات فتح‌المبین از چه زمانی آغاز شد؟ از زمستان سال ۶۰ مقدمات عملیات انجام گرفت. بعد که محدوده مأموریت و محور عملیاتی تیپ امام حسین (ع) توسط قرارگاه تعیین شد، نیرو‌های واحد اطلاعات- عملیات به فرماندهی برادران مهدی بهرامی و حسن عابدی و واحد تخریب به فرماندهی شهید مرتضی تیموری برای گشت و شناسایی به منطقه مورد نظر اعزام شدند. فرماندهان گردان‌ها هم نیرو‌های خودشان را متناسب با شرایط جغرافیایی و آرایش و استعداد دشمن، شبانه‌روز آموزش می‌دادند. به اواخر اسفند سال ۱۳۶۰ که نزدیک شدیم، تمام مرخصی‌ها لغو شد و زمزمه رفتن به منطقه عملیاتی به گوش رسید. گردان‌ها به مرور مسلح و برای حرکت آماده می‌شدند. یک روز صبح هلیکوپتر‌های شنوک هوانیروز ارتش به پادگان دوکوهه آمدند و در محوطه باز کنار ساختمان‌های چند طبقه نشستند و گردان‌ها به ترتیب سوار هلیکوپتر شدند و به منطقه دالپری بردند. محل استقرار جدید ما در بین کوه‌ها و تپه‌ها تقریباً نزدیک محور عملیاتی تیپ قرار داشت. آن زمان به نوروز ۱۳۶۱ نزدیک می‌شدید، اما شما خودتان را برای عملیات آماده می‌کردید، حال و هوای منطقه چطور بود؟ بچه‌ها آن‌قدر برای شروع عملیات لحظه شماری می‌کردند که کسی متوجه زمان نبود. یادم است حاج آقا مصطفی ردانی‌پور که در کنار حسین خرازی در فرماندهی تیپ فعالیت می‌کرد، روز‌ها برای ما سخنرانی حماسی می‌کرد. کنار تیپ امام حسین (ع) یگان‌هایی از برادران ارتش هم به دالپری آمده بودند. در آن حال و‌هوا کم‌کم صدای وزش باد بهاری هم به گوش می‌رسید. دشت عین‌خوش و دشت‌عباس با رویش سبزه‌ها و گل‌های زیبای شقایق بسیار تماشایی شده بودند. اما ما به جای سفره هفت سین، سنگر، سلاح، سرنیزه، سیم خاردار، سیم چین، سرب و سربند یازهرا (س) داشتیم. فتح‌المبین درست بامداد روز دوم فروردین ماه بود، با این حساب همان تحویل سال نو باید حرکت یگان‌ها به سوی منطقه عملیاتی شروع می‌شد؟ البته قبل از تحویل سال به مدت دو شب همه گردان‌های خط شکن و عمل کننده از ارتفاعات تی‌شکن، خودشان را تا نزدیکی‌های خطوط مقدم دشمن در عین‌خوش رسانده بودند. اما به دلیل آنکه برخی از یگان‌ها آمادگی لازم را پیدا نکرده بودند، دستور بازگشت صادر شد و نهایتاً دوم فروردین ۱۳۶۱ فرمان حمله با رمز «یا زهرا سلام الله علیها» ابلاغ شد. در محور تیپ امام حسین (ع) به فرماندهی حسین خرازی، میادین مین وسیعی را دشمن در منطقه ایجاد و سر راه نیرو‌ها قرار داده بود. اما با رشادت شهید مرتضی تیموری و برادر مرتضی علیجانی و سایر همرزمان‌شان در واحد تخریب تیپ، میادین مین باز شدند و راه برای عبور گردان‌های خط شکن از جمله گردان امام محمدباقر (ع) باز شد. سپس نیرو‌ها با رعایت اختفاء و پشت سر گذاشتن سنگر‌های کمین، از شیاری عبور کردند و خودشان را به دشت عین‌خوش رساندند. بچه‌ها آن‌قدر به دشمن نزدیک شده بودند که فقط ۵۰ متر مانده به خط مقدم دشمن با آن‌ها درگیر شدند. شما هم از رزمنده‌های شرکت کننده در این عملیات بودید، اگر امکان دارد از دیده‌های خودتان بگویید. وقتی درگیری شروع شد، بچه‌ها یک صدا تکبیر گفتند. صدای شلیک کالیبر‌ها و تیربار‌های دشمن و گلوله‌های رسامی که با سرعت از کنارمان وز وز کنان عبور می‌کردند، به همراه انفجار‌های پی درپی گلوله‌های خمپاره و بوی دود و باروت فضای میدان نبرد را گرفته بود. گلوله‌های منور تاریکی شب را به روز تبدیل کرده بودند. یکی از تیربار‌های دشمن راه عبور نیرو‌ها و ستون گردان امام محمد باقر (ع) را در داخل شیار سد کرده بود. اگر این شرایط طولانی می‌شد، همه نیرو‌ها قتل عام می‌شدند! شهید اکبر جزی معاون گردان بلافاصله به صورت سینه خیز به طرف جلو حرکت و خودش را با سرعت به زیر سنگر تیربار دشمن رسانده بود.
ایشان در حالی که تیربار عراقی چندین نوار ۲۵۰ تایی شلیک کرده بود و لوله تیربارش از حرارت سرخ شده بود، با دست راستش محکم لوله تیربار را گرفته و با گفتن الله‌اکبر، سر تیربار را به طرف آسمان بالا برده بود. لوله تیربار به دلیل داغ و قرمز بودن به کف دست ایشان چسبیده بود. عراقی‌ها جزی را به شهادت رساندند. اما در آن سو، بچه‌های گردان وقتی دیدند تیربار عراقی به طرف هوا و آسمان شلیک می‌کند! از داخل شیار بلند شدند و خط دشمن را گرفتند. هیچکس آن شب متوجه فداکاری و ایثار شهید اکبر جزی نشد! چطور شد که بچه‌های گردان‌تان متوجه ایثار شهید جزی شدند؟ بعد از خواندن نماز صبح وقتی که هوا روشن شد، بچه‌های واحد تعاون برای جمع‌آوری پیکر شهدا به منطقه آمدند. آن‌ها پیکر پاک فرمانده شهید اکبر جزی را در حالی پیدا کردند که لوله تیربار دشمن به دست راست شهید چسبیده و کف دست او را کاملاً سوزانده بود! در اینجا بود که بچه‌ها متوجه شدند ایشان شب گذشته چه ایثاری کرده است. گویا در عملیات فتح‌المبین اسرای زیادی از دشمن گرفته شد؟ به خاطر سرعت عمل بچه‌ها و غافلگیری دشمن، تعداد زیادی از بعثی‌ها به اسارت نیرو‌های خودی درآمدند. من خودم دیدم که بچه‌های مهندسی تعدادی از اسرا را داخل بیل لودر غنیمتی گذاشتند و به این شکل آن‌ها را به عقب منتقل کردند. حتی آمبولانس‌ها هم به انتقال اسرا به عقب کمک می‌کردند! حال و هوای وصف ناشدنی بود. معمولاً نیرو‌های دشمن بعد از دست دادن منطقه‌ای، روز بعد پاتک سنگینی اجرا می‌کردند، اینجا هم با پاتک دشمن مواجه شدید؟ این‌طور به شما بگویم که دشمن تا یک هفته سرسختانه مقاومت می‌کرد و به پاتک‌ها و ضدحمله‌های خودش ادامه می‌داد! آن روزها؛ با عید نوروز سال ۱۳۶۱ همراه شده بود و تدارکات گردان هر روز انواع میوه‌ها و شیرینی‌ها مخصوصاً پرتقال و شیرینی‌های یزدی را که مردم مهربان به جبهه‌ها ارسال کرده بودند، بین نیرو‌ها و سنگر‌ها تقسیم می‌کردند. عید نوروز آن سال را بچه‌های تیپ امام حسین (ع) و سایر رزمندگان سپاه؛ ارتش؛ جهاد سازندگی و همه بسیجی‌ها با آتش سنگین و پاتک‌های دشمن در میدان نبرد آغاز کرده بودند. پاتک و ضد حمله‌های دشمن با قدرت و شدت در محور عین‌خوش و جاده آسفالته اندیمشک به دهلران ادامه داشت. علاوه بر تیپ امام حسین (ع) برادران عزیز ارتش از لشکر خرم‌آباد هم در کنار تیپ امام حسین (ع) حضور فعال داشتند و با دشمن در محور سمت چپ درگیر شده بودند. دشمن بعثی با آوردن تانک‌ها و نفربر‌ها به دنبال گرفتن و تصرف پل چهل دهنه بود. اما با مقاومت شدید نیرو‌های تیپ امام حسین (ع) روبه‌رو شد. شهید حسین خرازی و حاج آقا مصطفی ردانی‌پور هم دوشادوش نیرو‌های پیاده و گردان‌ها؛ مستقیما با دشمن درگیر شده بودند. آتش دشمن به قدری سنگین بود که آقا مصطفی ردانی‌پور از ناحیه دست زخمی شد. یعنی خود شهیدان ردانی‌پور و خرازی شخصاً وارد درگیری شده بودند؟ بله، ردانی‌پور که چند ترکش خورد و شهید خرازی هم یک قبضه آر. پی. جی برداشته بود و به طرف تانک‌های دشمن شلیک می‌کرد. شهیدان: رضا قانع و سیدرضا هاشمی از فرماندهان گردان امام رضا (ع) و از جوانان برومند خطه شهرضا؛ به همراه نیرو‌های گردان‌شان در محاصره دشمن قرار گرفته بودند. اما پاهای‌شان هرگز در مقابل دشمن نلرزید و سست نشد. تا آخرین گلوله و فشنگ و تا آخرین نفس مقاومت کردند و در نهایت به شهادت رسیدند. ایستادگی و مقاومت بچه‌ها باعث شد تا تلفات سنگینی به دشمن وارد شود و نیرو‌های بعثی مجبور شوند از اطراف جاده آسفالته و پل چهل دهنه عقب‌نشنی کنند. خود شما در کدام منطقه بودید؟ چه خاطراتی از پاتک‌های سنگین دشمن دارید؟ من نیروی گروهان سوم از گردان امام رضا (ع) به فرماندهی شهید سیف‌الله حیدرپور بودم که مأموریت داشتیم تپه‌های سمت راست جاده را محافظت کنیم. دو روز از عملیات گذشته بود که ساعت حدود پنج بعد ازظهر آتش دشمن خیلی سنگین شد. دقایقی گذشت و ناگهان صدای فریاد‌های حاج سیف‌اله حیدرپور از سمت چپ شنیده شد که دوان دوان می‌گفت: بچه‌ها! نیرو‌های عراقی از شیار سمت چپ در حال عبور هستند. سریع چند نفر آماده و به طرف شیار حرکت کنید؛ ما باید خود را سریع آماده و به آن منطقه می‌رساندیم، دسته ما به اتفاق برادر عزیز رضا قاسمی که جمعاً در حدود ۳۰ نفری می‌شدیم با یک قبضه تیربار؛ دو قبضه آرپی‌جی‌۷، یک عدد بی‌سیم پی‌آرسی و دو جعبه مهمات کلاش با سرعت به طرف شیار حرکت کردیم. نیرو‌های دشمن از پیچ شیار در حالی که یک دستگاه نفربر تایردار در جلوی آن‌ها حرکت می‌کرد، عبور کردند و با ما درگیر شدند. در همان ابتدای درگیری دو الی سه نفر از نیرو‌های ما مورد اصابت گلوله قرار گرفتند و زخمی شدند. یکی از بچه‌ها داد زد: آرپی‌جی زن نفربر رو بزن! نفربر عراقی علاوه بر شلیک با دوشکا با توپ خودش هم به طرف ما شلیک می‌کرد؛ اولین موشک آرپی‌جی شلیک شد، اما به آن اصابت نکرد.
دومین موشک وقتی شلیک شد جلوی نفربر زمین خورد. منتها باعث شد تعدادی از نیرو‌های دور و بر نفربر کشته و زخمی بشوند. کار خدا، رعب و وحشت در دل دشمن و خدمه نفر افتاد و آن‌ها نفربر را در حالی که روشن بود رها کرده و فرار کردند. پیشروی باقی نیرو‌های دشمن همان جا متوقف شد. اما درگیری و تبادل آتش به شدت بین نیرو‌های ما و دشمن ادامه داشت. کم‌کم هوا رو به تاریکی می‌رفت و باران هم شروع به باریدن کرد. شدت درگیری با بارش باران؛ کمتر شد. اما هنوز تیراندازی بین دوطرف در جریان بود. برادر قاسمی درخواست کمک می‌کرد، اما فرماندهان می‌گفتند: مقاومت کنید. به زودی نیرو می‌رسد. بالاخره نیروی کمکی آمد؟ بله، اما کم مانده بود آن‌ها را با دشمن اشتباه بگیریم. تقریباً ساعت ۱۱ شب بود که صدای پای تعداد زیادی از پشت سر شنیده شد! فکر کردیم نکند دشمن ما را دور زده باشد؟ حالا تعدادی به طرف مقابل و جلو و تعدادی بطرف پشت سر مستقر شده بودیم. نیرو‌های ناشناس در حال نزدیک شدن بودند، اما کسی روی بی‌سیم خبری به ما نداده بود. من بلند فریاد زدم: ژاله ژاله؛ اگر آن‌ها ایرانی بودند باید جواب می‌دادند: ژیان ژیان. بعد ما می‌گفتیم: ژاندارمری ژاندارمری و اگر همه چیز درست بود، ما و گروه مقابل با هم می‌گفتیم: یا محمد یا علی...، اما خبری از جواب نبود که نبود! چندین نارنجک برداشتیم، ضامن‌های آن را صاف و آماده پرتاب کردیم؛ اما خبری نشد. نهایتاً دو یا سه نارنجک به طرف پایین تپه‌ها انداختیم. ناگهان چند نفر با زبان ترکی شروع به داد و فریاد کردند و گفتند: بابا ما ایرانی هستیم. ما ایرانی هستیم. وقتی فهمیدیم آن‌ها ایرانی هستند، ترسیدیم مبادا کسی از بچه‌های خودی را مجروح یا شهید کرده باشیم. اما وقتی به هم محلق شدیم، فهمیدیم شکر خدا کسی طوری نشده است. یک گردان تازه نفس از رزمنده‌های عزیز استان زنجان نزد ما آمده بودند. با خودشان تدارکات و مهمات هم آورده بودند. زخمی‌ها را به عقب منتقل کردیم و نیرو‌ها در کل منطقه و تپه‌ها و شیار‌ها مستقر شدند. صبح از داخل شیار حدود ۴۰۰ نفر عراقی با انداختن سلاح‌های‌شان و در آوردن زیرپوش‌های سفید به اسارت ما درآمدند. قبل از آمدن بچه‌های رزمنده زنجانی، نیروی دشمن ۴۰۰ نفر بودند و شما تنها ۳۰ نفر مدافع بودید و تعدادی هم تلفات دادید، چطور بعثی‌ها نتوانستند از شیار‌ها عبور کنند؟ این موضوع برای ما هم سؤال بود. وقتی از فرماندهی تیپ یک مترجم فرستادند، از فرمانده عراقی‌ها که یک سرگرد بود پرسیدیم هدف شما از عبوراز این شیار چه بود؟ سرگرد عراقی گفت: می‌خواستیم بدون درگیری و با غافلگیری به پشت نیرو‌های شما رفته و جاده تدارکاتی را ببندیم و از جلو هم نیرو‌های دیگر به شما حمله کنند! مترجم ادامه داد: سرگرد چرا متوقف شدید؟ سرگرد عراقی جواب داد: زمانی که ما به این نقطه و پیچ شیار رسیدیم، فرماندهان تحت امر من روی بی‌سیم اعلام کردند صد‌ها ایرانی جلوی ما را سد کرده‌اند و آتش آن‌ها سنگین است! ما مجبور شدیم در این نقطه با توجه به بارش باران و تاریک شدن هوا متوقف شویم تا فردا صبح به پیشروی ادامه دهیم. مترجم گفت: سرگرد! نیرو‌های ما فقط ۳۰ نفر بچه بسیجی بودند که چند نفر آن‌ها زخمی شده بودند! اما سرگرد عراقی جواب داد: من یک افسر نظامی هستم شخصاً اوضاع و وضعیت را بررسی کردم. به این نتیجه رسیدم که در این نقطه آتش از زمین و آسمان روی سر ما می‌بارد! صد‌ها نفر مقابل ما ایستاده و با ما می‌جنگیدند! بچه‌ها بلافاصله با شنیدن اظهارات سرگرد عراقی به سجده رفتند و خدا را شکر کردند. به یاد دیشب افتادم که برادری فریاد زد: بچه‌ها نماز، نماز فراموش نشود و صحنه‌ای که بچه‌ها بی‌ریا در حال بارش باران رحمت‌الهی روی گل‌ها تیمم کردند در حالیکه درگیری دشمن با تمام تجهیزات ادامه داشت نماز خواندند. منبع: روزنامه جوان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 دیدار هنده(زن یزید) با حضرت زینب(س) در خرابه شام 😭😭😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ فوق العاده زیبا آب دستتونه بزارید زمین و دیدن این کلیپ فوق العاده و بی نظر را از دست ندین 😢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️یک جمله ذکر مصیبت حضرت رقیه(س) از زبان عمه اش حضرت ام کلثوم (س) 🏴آجرک‌ الله یا صاحب الزمان... 🥀در آن سحر ، خرابه هوایش گرفته بود حتی دل فرشته برایش گرفته بود... 🥀با آستین پاره ی پیراهن خودش جبریل را به زیر کسایش گرفته بود... 🥀زورش نمی رسید کسی را صدا کند از گریه زیاد ، صدایش گرفته بود... 🖤عرض تسلیت به مناسبت شهادت جانسوز دردانه ی ارباب حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها خدمت شما همراهان مهدوی🏴 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تماس وزیر خارجهٔ آمریکا با وزیر جنگ اسرائیل 🔹وزارت خارجهٔ آمریکا از تماس تلفنیِ بلینکن با گالانت در خصوص «تلاش‌ها برای آرام‌کردن تنش‌ها در خاورمیانه» خبر داد. 🔹در این بیانیه آمده: بلینکن بار دیگر بر تعهد راسخ واشنگتن در خصوص امنیت اسرائیل تأکید کرد و توضیح داد که گسترش تنش به‌نفع هیچ طرفی نیست. 🔹وزیر خارجهٔ آمریکا همچنین به وزیر جنگ رژیم صهیونیستی گفته که «نیاز ضروری به توافق آتش‌بس در غزه وجود دارد.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پزشک فدراسیون کشتی: کتف یزدانی ۵ بار در فینال در رفت 🔹نزدیک تشک بودم و دیدم ۵ بار کتف حسن از جا درآمد که آن را جا انداختیم و توانست ادامه دهد. 🔹نمی‌خواهم تذکر بدهم که اگر یک‌بار دیگر این اتفاق بیفتد فرد باید بی‌هوش شود تا کتفش جا انداخته شود چون بسیار دردناک است. @Farsna - Link
کیهان بررسی می‌کند 🔰 سهم‌خواهان دست از سر پزشکیان بردارند 🔸ائتلاف اشرافی مدعی اعتدال ـ اصلاحات‌ که اقتصاد را دچار عقبگرد بی‌سابقه کرد و علاوه‌بر صنعت هسته‌ای در پی معامله دیگر مؤلفه‌های اقتدار ایران اسلامی با دشمن بود، جاه‌طلبی و سهم‌خواهی از پزشکیان را ادامه می‌دهد و تقلا دارد با گرفتن پست و مقام، دولت را دچار رکود، بی‌عملی و بی‌تدبیری و کشور را مبتلا به عقبگرد سازد. 🔸محمدجواد آذری‌ جهرمی آن روزها از «کاسبی پست» نوشته بود و مسئله آن‌قدر حاد شد که بهزاد نبوی هم در اعتراض به سهم‌خواهی اصلاح‌طلبان از پزشکیان، از آنها خواست دست از سهم‌خواهی از این گوشت قربانی بردارند. وی این‌طور نوشت: 🔻«با سلام، با مطالعه مطالب دوستان، به نظر می‌رسد شعار «برای ایران» قبل از انتخابات، به شعار «برای وزارت» تبدیل شده. از همه اعضای کمیته‌ها عاجزانه استدعا دارم، به خاطر ایران و به خاطر دکتر پزشکیان بینوا، دست از سهم‌خواهی از این گوشت قربانی بردارند. پیشنهاد می‌کنم رئیس و همه اعضای کمیته‌ها، از داشتن پست و مقام منع شوند، تا بتوانند کمی هم به فکر ایران و آینده آن باشند. ارادتمند همه، اصلاح‌طلب سابق و به قول تحول‌خواهان، استمرار طلب امروز.» 🔸عضو فراکسیون اصلاح‌طلبان در مجلس ششم، در مطلبی با عنوان «هجوم بی‌محابای مجاهدان شنبه به پزشکیان»، برخی فعالان سیاسی اصلاح‌طلب را «مگسان دور شیرینی» نامیده و به شگردهای آنان اشاره کرده بود. 🔸روزنامه اعتماد هم نوشته بود: «فشارهای سیاسی به وی آن‌هم چنین زودهنگام و از سوی برخی اصلاح‌طلبان نه‌تنها سیاستمدارانه نیست، بلکه اخلاقی هم به نظر نمی‌رسد. متأسفانه خوب می‌دانیم که در چنین موقعیت‌هایی اصحاب روز شنبه چه‌سان هجوم می‌آورند و عرصه را بر تصمیم‌گیران تنگ می‌کنند.» 🔸گفتنی است، پدرخوانده‌های جبهه اصلاحات هم که اعتقادی به شایسته‌سالاری ندارند و دولت را شرکت سهامی احزاب می‌پندارند، از پزشکیان سهم‌خواهی و توقع پیروی دارند.