eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
2.4هزار دنبال‌کننده
111.6هزار عکس
121.7هزار ویدیو
4.4هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
دو خوانش غزل ۲۷۴ حافظ.mp3
زمان: حجم: 3.05M
غزل ۲۷۴ به دور لاله قدح گیر و بی‌ریا می‌باش به بوی گل نفسی همدم صبا می‌باش نگویمت که همه ساله می پرستی کن سه ماه می خور و نه ماه پارسا می‌باش چو پیر سالک عشقت به می حواله کند بنوش و منتظر رحمت خدا می‌باش گرت هواست که چون جم به سر غیب رسی بیا و همدم جام جهان نما می‌باش چو غنچه گر چه فروبستگیست کار جهان تو همچو باد بهاری گره گشا می‌باش وفا مجوی ز کس ور سخن نمی‌شنوی به هرزه طالب سیمرغ و کیمیا می‌باش مرید طاعت بیگانگان مشو حافظ ولی معاشر رندان آشنا‌ می‌باش
دو خوانش غزل ۲۷۷ حافظ.mp3
زمان: حجم: 4.23M
غزل شماره ۲۷۷: فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش جای آن است که خون موج زند در دل لعل زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش ای که در کوچه معشوقه ما می‌گذری بر حذر باش که سر می‌شکند دیوارش آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست هر کجا هست خدایا به سلامت دارش صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل جانب عشق عزیز است فرومگذارش صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه به دو جام دگر آشفته شود دستارش دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود نازپرورد وصال است مجو آزارش
دو خوانش غزل ۲۷۳ حافظ.mp3
زمان: حجم: 4.39M
غزل شمارهٔ ۲۷۳ اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش حریف حجره و گرمابه و گلستان باش شکنج زلف پریشان به دست باد مده مگو که خاطر عشاق گو پریشان باش گرت هواست که با خضر همنشین باشی نهان ز چشم سکندر چو آب حیوان باش زبور عشق نوازی نه کار هر مرغیست بیا و نوگل این بلبل غزل خوان باش طریق خدمت و آیین بندگی کردن خدای را که رها کن به ما و سلطان باش دگر به صید حرم تیغ برمکش زنهار وز آن چه با دل ما کرده‌ای پشیمان باش تو شمع انجمنی یکزبان و یکدل شو خیال و کوشش پروانه بین و خندان باش کمال دلبری و حسن در نظربازیست به شیوه نظر از نادران دوران باش مرنج حافظ و از دلبران حفاظ مجوی تو را که گفت که در روی خوب حیران باش
282_36181.mp3
زمان: حجم: 162K
ببرد از من قرار و طاقت و هوش بت سنگین دل سیمین بناگوش نگاری چابکی شنگی کلهدار ظریفی مه وشی ترکی قباپوش ز تاب آتش سودای عشقش به سان دیگ دایم می‌زنم جوش چو پیراهن شوم آسوده خاطر گرش همچون قبا گیرم در آغوش اگر پوسیده گردد استخوانم نگردد مهرت از جانم فراموش دل و دینم دل و دینم ببرده‌ست بر و دوشش بر و دوشش بر و دوش دوای تو دوای توست حافظ لب نوشش لب نوشش لب نوش
دو خوانش غزل ۲۷۲.mp3
زمان: حجم: 3.65M
غزل شمارهٔ ۲۷۲ بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش وین سوخته را محرم اسرار نهان باش زان باده که در میکده عشق فروشند ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش دلدار که گفتا به توام دل نگران است گو می‌رسم اینک به سلامت نگران باش خون شد دلم از حسرت آن لعل روان بخش ای درج محبت به همان مهر و نشان باش تا بر دلش از غصه غباری ننشیند ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش حافظ که هوس می‌کندش جام جهان بین گو در نظر آصف جمشید مکان باش
282_36181.mp3
زمان: حجم: 162K
ببرد از من قرار و طاقت و هوش بت سنگین دل سیمین بناگوش نگاری چابکی شنگی کلهدار ظریفی مه وشی ترکی قباپوش ز تاب آتش سودای عشقش به سان دیگ دایم می‌زنم جوش چو پیراهن شوم آسوده خاطر گرش همچون قبا گیرم در آغوش اگر پوسیده گردد استخوانم نگردد مهرت از جانم فراموش دل و دینم دل و دینم ببرده‌ست بر و دوشش بر و دوشش بر و دوش دوای تو دوای توست حافظ لب نوشش لب نوشش لب نوش
دو خوانش غزل ۲۷۱ حافظ.mp3
زمان: حجم: 4.17M
غزل شمارهٔ ۲۷۱ دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس که چنان زو شده‌ام بی سر و سامان که مپرس کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست زحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس زاهد از ما به سلامت بگذر کاین می لعل دل و دین می‌برد از دست بدان سان که مپرس گفت‌وگوهاست در این راه که جان بگدازد هر کسی عربده‌ای، این که مبین آن که مپرس گوشه گیری و سلامت هوسم بود ولی شیوه‌ای می‌کند آن نرگس فتان که مپرس گفتم از گوی فلک صورت حالی پرسم گفت آن می‌کشم اندر خم چوگان که مپرس گفتمش زلف به خون که شکستی گفتا حافظ این قصه دراز است به قرآن که مپرس
دو خوانش غزل ۲۷۰ حافظ.mp3
زمان: حجم: 2.83M
غزل شمارهٔ ۲۷۰ درد عشقی کشیده‌ام که مپرس زهر هجری چشیده‌ام که مپرس گشته‌ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده‌ام که مپرس آن چنان در هوای خاک درش می‌رود آب دیده‌ام که مپرس من به گوش خود از دهانش دوش سخنانی شنیده‌ام که مپرس سوی من لب چه می‌گزی که مگوی لب لعلی گزیده‌ام که مپرس بی تو در کلبه گدایی خویش رنج‌هایی کشیده‌ام که مپرس همچو حافظ غریب در ره عشق به مقامی رسیده‌ام که مپرس
دو خوانش غزل ۲۸۳ حافظ.mp3
زمان: حجم: 4.53M
غزل شمارهٔ ۲۸۳     سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش که دور شاه شجاع است می دلیر بنوش شد آن که اهل نظر بر کناره می‌رفتند هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش به بانگ چنگ بگوییم آن حکایت‌ها که از نهفتن آن دیگ سینه می‌زد جوش شراب خانگی ترس محتسب خورده به روی یار بنوشیم و بانگ نوشانوش ز کوی میکده دوشش به دوش می‌بردند امام خواجه که سجاده می‌کشید به دوش دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش محل نور تجلیست رای انور شاه چو قرب او طلبی در صفای نیت کوش به جز ثنای جلالش مساز ورد ضمیر که هست گوش دلش محرم پیام سروش رموز مصلحت ملک خسروان دانند گدای گوشه نشینی تو حافظا مخروش  
دو خوانش غزل ۲۶۹ حافظ.mp3
زمان: حجم: 4.09M
غزل شمارهٔ ۲۶۹ دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس نسیم روضه شیراز پیک راهت بس دگر ز منزل جانان سفر مکن درویش که سیر معنوی و کنج خانقاهت بس وگر کمین بگشاید غمی ز گوشه دل حریم درگه پیر مغان پناهت بس به صدر مصطبه بنشین و ساغری می‌نوش که این قدر ز جهان کسب مال و جاهت بس زیادتی مطلب کار بر خود آسان کن که شیشه ای می لعل و بتی چو ماهت بس فلک به مردم نادان دهد زمام مراد تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس هوای مسکن مألوف و عهد یار قدیم ز رهروان سفرکرده عذرخواهت بس به منت دگران خو مکن که در دو جهان رضای ایزد و انعام پادشاهت بس به هیچ ورد دگر نیست حاجت ای حافظ دعای نیم شب و درس صبحگاهت بس
دو خوانش غزل ۲۶۷ حافظ.mp3
زمان: حجم: 4.57M
غزل شمارهٔ ۲۶۷ ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس منزل سلمی که بادش هر دم از ما صد سلام پرصدای ساربانان بینی و بانگ جرس محمل جانان ببوس آن گه به زاری عرضه دار کز فراقت سوختم ای مهربان فریاد رس من که قول ناصحان را خواندمی قول رباب گوشمالی دیدم از هجران که اینم پند بس عشرت شبگیر کن بی ترس کاندر شهر عشق شبروان را آشنایی‌هاست با میر عسس عشقبازی کار بازی نیست ای دل سر بباز زان که گوی عشق نتوان زد به چوگان هوس دل به رغبت می‌سپارد جان به چشم مست یار گر چه هشیاران ندادند اختیار خود به کس طوطیان در شکرستان کامرانی می‌کنند وز تحسر دست بر سر می‌زند مسکین مگس نام حافظ گر برآید بر زبان کلک دوست از جناب حضرت شاهم بس است این ملتمس
دو خوانش غزل ۲۶۸.mp3
زمان: حجم: 4.55M
غزل شمارهٔ ۲۶۸ گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس من و همصحبتی اهل ریا دورم باد از گرانان جهان رطل گران ما را بس قصر فردوس به پاداش عمل می‌بخشند ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین وین اشارت ز جهان گذران ما را بس نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم دولت صحبت آن مونس جان ما را بس از در خویش خدا را به بهشتم مفرست که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس حافظ از مشرب قسمت گله بی انصافیست طبع چون آب و غزل‌های روان ما را بس