eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
2هزار دنبال‌کننده
70.9هزار عکس
74.1هزار ویدیو
2.9هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
دو خوانش غزل ۲۸۴ حافظ.mp3
3.15M
غزل شمارهٔ ۲۸۴     هاتفی از گوشه میخانه دوش گفت ببخشند گنه می بنوش عفو الهی بکند کار خویش مژده رحمت برساند سروش لطف خدا بیشتر از جرم ماست نکته سر بسته چه دانی خموش این خرد خام به میخانه بر تا می لعل آوردش خون به جوش گر چه وصالش نه به کوشش دهند هر قدر ای دل که توانی بکوش گوش من و حلقه گیسوی یار روی من و خاک در می فروش رندی حافظ نه گناهیست صعب با کرم پادشه جرم پوش داور دین شاه شجاع آن که کرد روح قدس حلقه امرش به گوش ای ملک العرش مرادش بده و از خطر چشم بدش دار گوش
دو خوانش غزل ۲۶۶ حافظ.mp3
3.64M
غزل شمارهٔ ۲۶۶ دلم ربوده لولی‌وشیست شورانگیز دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز فدای پیرهن چاک ماه رویان باد هزار جامه تقوی و خرقه پرهیز خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد که تا ز خال تو خاکم شود عبیرآمیز فرشته عشق نداند که چیست قصه مخوان بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز غلام آن کلماتم که آتش انگیزد نه آب سرد زند در سخن به آتش تیز فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت که در مقام رضا باش و از قضا مگریز میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
دو خوانش غزل ۲۶۵ حافظ.mp3
4.71M
غزل شمارهٔ ۲۶۵ برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز بر امید جام لعلت دردی آشامم هنوز روز اول رفت دینم در سر زلفین تو تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز ساقیا یک جرعه‌ ده زان آب آتشگون که من در میان پختگان عشق او خامم هنوز از خطا گفتم شبی موی تو را مشک ختن می‌زند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز نام من رفته‌ست روزی بر لب جانان به سهو اهل دل را بوی جان می‌آید از نامم هنوز در ازل داده‌ست ما را ساقی لعل لبت جرعه جامی که من مدهوش آن جامم هنوز پرتو روی تو تا در خلوتم دید آفتاب می رود چون سایه هر دم بر در و بامم هنوز ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام دل جان به غم‌هایش سپردم نیست آرامم هنوز در قلم آورد حافظ قصه لعل لبت آب حیوان می‌رود هر دم ز اقلامم هنوز
دو خوانش غزل ۲۵۹ حافظ.mp3
3.16M
غزل شمارهٔ ۲۵۹ منم که دیده به دیدار دوست کردم باز چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز نیازمند بلا گو رخ از غبار مشوی که کیمیای مراد است خاک کوی نیاز ز مشکلات طریقت عنان مپیچ ای دل که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز طهارت ار نه به خون جگر کند عاشق به قول مفتی عشقش درست نیست نماز در این مقام مجازی به جز پیاله مگیر در این سراچه بازیچه غیر عشق مباز به نیم بوسه دعایی بخر ز اهل دلی که کید دشمنت از جان و جسم دارد باز فکند زمزمه عشق در حجاز و عراق نوای بانگ غزلهای حافظ از شیراز
دو خوانش غزل ۲۶۰ حافظ.mp3
4.35M
غزل شمارهٔ ۲۶۰ ای سرو ناز حسن که خوش می‌روی به ناز عشاق را به ناز تو هر لحظه صد نیاز فرخنده باد طلعت نازت که در ازل ببریده‌اند بر قد سروت قبای ناز آن را که بوی عنبر زلف تو آرزوست چون عود گو بر آتش سوزان بسوز و ساز از طعنه رقیب نگردد عیار من چون زر اگر برند مرا در دهان گاز پروانه را ز شمع بود سوز دل ولی بی شمع عارض تو دلم را بود گداز صوفی که بی تو توبه ز می کرده بود دوش بشکست عهد چون در میخانه دید باز دل کز طواف کعبه کویت وقوف یافت از شوق آن حریم ندارد سر حجاز هر دم به خون دیده چه حاجت وضو که نیست بی طاق ابروی تو نماز مرا جواز چون باده باز بر سر خم رفت کف زنان حافظ که دوش از لب ساغر شنید راز
دو خوانش غزل ۲۵۵.mp3
5.38M
غزل شمارهٔ ۲۵۵ یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور این دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دائما یکسان نباشد کار دوران غم مخور هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور در بیابان گر ز شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب جمله می‌داند خدای حال گردان غم مخور حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
دو خوانش غزل ۲۵۶ حافظ.mp3
4.75M
غزل شمارهٔ ۲۵۶ نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر هر آنچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر ز وصل روی جوانان تمتعی بردار که در کمینگه عمر است مکر عالم پیر نعیم هر دو جهان پیش عاشقان به دو جو که این متاع قلیل است و آن عطای حقیر معاشری خوش و رودی بساز می‌خواهم که درد خویش بگویم به ناله بم و زیر بر آن سرم که ننوشم می و گنه نکنم اگر موافق تدبیر من رود تقدیر چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر چو لاله در قدحم ریز ساقیا می و مشک که نقش خال نگارم نمی‌رود ز ضمیر بیار ساغر دُرِّ خوشاب ای ساقی حسود گو کرم آصفی ببین و بمیر به عزم توبه نهادم قدح ز کف صد بار ولی کرشمه ساقی نمی‌کند تقصیر می دوساله و محبوب چارده ساله همین بس است مرا صحبت صغیر و کبیر دل رمیده ما را که پیش می‌گیرد خبر دهید به مجنون خسته از زنجیر حدیث توبه در این بزمگه مگو حافظ که ساقیان کمان ابرویت زنند به تیر
دو خوانش غزل ۲۸۵ حافظ.mp3
3.86M
غزل شمارهٔ ۲۸۵     در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست تا دید محتسب که سبو می‌کشد به دوش احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشان کردم سؤال صبحدم از پیر می فروش گفتا نه گفتنیست سخن گر چه محرمی درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش ساقی بهار می‌رسد و وجه می نماند فکری بکن که خون دل آمد ز غم به جوش عشق است و مفلسی و جوانی و نوبهار عذرم پذیر و جرم به ذیل کرم بپوش تا چند همچو شمع زبان آوری کنی پروانه مراد رسد حافظا خموش ای پادشاه صورت و معنی که مثل تو نادیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش چندان بمان که خرقه ازرق کند قبول بخت جوانت از فلک پیر ژنده پوش
دو خوانش غزل ۲۵۴ حافظ.mp3
3.33M
غزل شمارهٔ ۲۵۴ دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور گلبانگ زد که چشم بد از روی گل به دور ای گل به شکر آن که تویی پادشاه حسن با بلبلان بی‌دل شیدا مکن غرور از دست غیبت تو شکایت نمی‌کنم تا نیست غیبتی ندهد لذتی حضور گر دیگران به عیش و طرب خرمند و شاد ما را غم نگار بود مایه سرور زاهد اگر به حور و قصور است امیدوار ما را شرابخانه قصور است و یار حور می خور به بانگ چنگ و مخور غصه ور کسی گوید تو را که باده مخور گو هوالغفور حافظ شکایت از غم هجران چه می‌کنی در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور
دو خوانش غزل ۲۸۶ حافظ.mp3
6.11M
غزل شمارهٔ ۲۸۶     دوش پنهان گفت با من کاردانی تیزهوش کزشما پوشیده نبود راز پیر می فروش گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع سخت می‌گردد جهان بر مردمان سخت‌کوش وان گهم در داد جامی کز فروغش بر فلک زهره در رقص آمد و بربط زنان می‌گفت نوش با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش گوش کن پند ای پسر وز بهر دنیا غم مخور گفتمت چون در حدیثی گر توانی داشت هوش در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش ساقیا می ده که رندی‌های حافظ فهم کرد آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش
دو خوانش غزل ۲۵۲ حافظ.mp3
4.17M
غزل شمارهٔ ۲۵۲ گر بود عمر و به میخانه رسم بار دگر بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر خرم آن روز که با دیده گریان بروم تا زنم آب در میکده یک بار دگر معرفت نیست در این قوم خدایا سببی تا برم گوهر خود را به خریدار دگر یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت حاش لله که روم من ز پی یار دگر گر مساعد شودم دایره چرخ کبود هم به دست آورمش باز به پرگار دگر عافیت می‌طلبد خاطرم ار بگذارند غمزه شوخش و آن طرهٔ طرار دگر راز سربسته ما بین که به دستان گفتند هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت کندم قصد دل ریش به آزار دگر بازگویم نه در این واقعه حافظ تنهاست غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر
دو خوانش غزل ۲۵۳ حافظ.mp3
4.34M
غزل شماره ۲۵۳: ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر تا کی می صبوح و شکرخواب بامداد هشیار گرد هان که گذشت اختیار عمر دی در گذار بود و نظر سوی ما نکرد بیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمر اندیشه از محیط فنا نیست هر که را بر نقطه دهان تو باشد مدار عمر در هر طرف ز خیل حوادث کمین‌گهیست زان رو عنان گسسته دواند سوار عمر بی عمر زنده‌ام من و زین بس عجب مدار روز فراق را که نهد در شمار عمر حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان این نقش ماند از قلمت یادگار عمر
دو خوانش غزل ۲۸۷ حافظ.mp3
4.31M
غزل شمارهٔ ۲۸۷     ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش دلم از عشوه یاقوت شکرخای تو خوش همچو گلبرگ طری بود و وجود تو لطیف همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش شیوه و ناز تو شیرین خط و خال تو ملیح چشم و ابروی تو زیبا قد و بالای تو خوش هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش در ره عشق که از سیل فنا نیست گذار کرده‌ام خاطر خود را به تمنای تو خوش پیش چشم تو بمیرم که بدان بیماری می‌کند درد مرا از رخ زیبای تو خوش در بیابان طلب گر چه ز هر سو خطریست می‌رود حافظ بی‌دل به تولای تو خوش
دو خوانش غزل ۲۵۱ حافظ.mp3
714.9K
غزل شمارهٔ ۲۵۱ شب وصل است و طی شد نامه هجر سلام فیه حتی مطلع الفجر دلا در عاشقی ثابت قدم باش که در این ره نباشد کار بی اجر من از رندی نخواهم کرد توبه و لو آذیتنی بالهجر و الحجر برآی ای صبح روشن دل خدا را که بس تاریک می‌بینم شب هجر دلم رفت و ندیدم روی دلدار فغان از این تطاول آه از این زجر وفا خواهی جفاکش باش حافظ فان الربح و الخسران فی التجر
دو خوانش غزل ۲۸۸.mp3
4.35M
غزل شمارهٔ ۲۸۸     کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش الا ای دولتی طالع که قدر وقت می‌دانی گوارا بادت این عشرت که داری روزگاری خوش هر آن کس را که بر خاطر ز عشق دلبری باریست سپندی گو بر آتش نه که داری کار و باری خوش عروس طبع را زیور ز فکر بکر می‌بندم بود کز نقش ایامم به دست افتد نگاری خوش شب صحبت غنیمت دان و داد خوشدلی بستان که مهتابی دل افروز است و طرف لاله زاری خوش میی در کاسه چشم است ساقی را بنامیزد که مُستی می‌کند با عقل و می‌بخشد خماری خوش به غفلت عمر شد حافظ بیا با ما به میخانه که شنگولان خوش باشت بیاموزند کاری خوش
دو خوانش غزل ۲۵۰ حافظ.mp3
1.3M
غزل شمارهٔ ۲۵۰ روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر خرمن سوختگان را همه گو باد ببر ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر زلف چون عنبر خامش که ببوید هیهات ای دل خام طمع این سخن از یاد ببر سینه گو شعله آتشکده فارس بکش دیده گو آب رخ دجله بغداد ببر دولت پیر مغان باد که باقی سهل است دیگری گو برو و نام من از یاد ببر سعی نابرده در این راه به جایی نرسی مزد اگر می‌طلبی طاعت استاد ببر روز مرگم نفسی وعده دیدار بده وان گهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر دوش می‌گفت به مژگان درازت بکشم یا رب از خاطرش اندیشه بیداد ببر حافظ اندیشه کن از نازکی خاطر یار برو از درگهش این ناله و فریاد ببر
دو خوانش غزل ۲۸۹ حافظ.mp3
4.38M
غزل شمارهٔ ۲۸۹     مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش لیکنش مهر و وفا نیست خدایا بدهش دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی بکشد زارم و در شرع نباشد گنهش من همان به که از او نیک نگه دارم دل که بد و نیک ندیده‌ست و ندارد نگهش بوی شیر از لب همچون شکرش می‌آید گر چه خون می‌چکد از شیوه چشم سیهش چارده ساله بتی چابک وشیرین دارم که به جان حلقه به گوش است مه چاردهش در پی آن گل نورسته دل ما یا رب خود کجا شد که ندیدیم در این چند گهش یار دلدار من ار قلب بدین سان شکند ببرد زود به جانداری خود پادشهش جان به شکرانه کنم صرف گر آن دانه در صدف سینه حافظ شود آرامگهش  
دو خوانش غزل ۲۸۹ حافظ.mp3
4.38M
غزل شمارهٔ ۲۸۹     مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش لیکنش مهر و وفا نیست خدایا بدهش دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی بکشد زارم و در شرع نباشد گنهش من همان به که از او نیک نگه دارم دل که بد و نیک ندیده‌ست و ندارد نگهش بوی شیر از لب همچون شکرش می‌آید گر چه خون می‌چکد از شیوه چشم سیهش چارده ساله بتی چابک وشیرین دارم که به جان حلقه به گوش است مه چاردهش در پی آن گل نورسته دل ما یا رب خود کجا شد که ندیدیم در این چند گهش یار دلدار من ار قلب بدین سان شکند ببرد زود به جانداری خود پادشهش جان به شکرانه کنم صرف گر آن دانه در صدف سینه حافظ شود آرامگهش  
دو خوانش غزل ۲۹۰ حافظ.mp3
4.39M
غزل شمارهٔ ۲۹۰     دلم رمیده شد و غافلم من درویش که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم که دل به دست کمان ابروییست کافرکیش خیالِ حوصله بحر می‌پزد هیهات چه‌هاست در سر این قطره محال اندیش بنازم آن مژه شوخ عافیت کش را که موج می‌زندش آب نوش در سر نیش ز آستین طبیبان هزار خون بچکد گرم به تجربه دستی نهند بر دل ریش به کوی میکده گریان و سرفکنده روم چرا که شرم همی‌آیدم ز حاصل خویش نه عمر خضر بماند ، نه ملک اسکندر نزاع بر سر دنیی دون مکن درویش بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ خزانه‌ای به کف آور ز گنج قارون بیش
دو خوانش غزل ۲۹۱ حافظ.mp3
3.95M
غزل شمارهٔ ۲۹۱     ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش از بس که دست می‌گزم و آه می‌کشم آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که می‌سرود گل پهن کرده گوش ز شاخ درخت خویش کای دل صبور باش که آن یار تندخو بسیار تندروی نشیند ز بخت خویش خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد بگذر ز عهد سست و سخن‌های سخت خویش وقت است کز فراق تو و سوز اندرون آتش درافکنم به همه رخت و پخت خویش حافظ اگر مراد میسر شدی مدام جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش  
دو خوانش غزل ۲۹۲ حافظ.mp3
4.05M
غزل شمارهٔ ۲۹۲     قسم به حشمت جاه و جلال شاه شجاع که نیست با کسم از بهر مال و جاه نزاع شراب خانگیم بس می مغانه بیار حریف باده رسید ای رفیق توبه وداع خدای را به می‌ام شست و شوی خرقه کنید که من نمی‌شنوم بوی خیر از این اوضاع ببین که رقص کنان می‌رود به ناله چنگ کسی که اذن نفرمودی استماع سماع به عاشقان نظری کن به شکر این نعمت که من غلام مطیعم تو پادشاه مطاع به فیض جرعه جام تو تشنه‌ایم ولی نمی‌کنیم دلیری نمی‌دهیم صُداع هنر نمی خرد ایام و غیر از اینم نیست کجا روم به تجارت بدین کساد متاع جبین و چهره حافظ خدا جدا مکناد ز خاک بارگه کبریای شاه شجاع
دو خوانش غزل ۲۹۵ حافظ.mp3
3.6M
غزل شمارهٔ ۲۹۵     سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ که تا چو بلبل بیدل کنم علاج دماغ به جلوه گل سوری نگاه می‌کردم که بود در شب تیره به روشنی چو چراغ چنان به حسن و جوانی خویشتن مغرور که داشت از دل بلبل هزار گونه فراغ گشاده نرگس رعنا ز حسرت آب از چشم نهاده لاله ز سودا به جان و دل صد داغ زبان کشیده چو تیغی به سرزنش سوسن دهان گشاده شقایق چو مردم ایغاغ یکی چو باده پرستان صراحی اندر دست یکی چو ساقی مستان به کف گرفته ایاغ نشاط و عیش جوانی چو گل غنیمت دان که حافظا نبود بر رسول غیر بلاغ  
دو خوانش غزل ۲۹۶ حافظ.mp3
4.89M
غزل شمارهٔ ۲۹۶     طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف گر بکشد زهی طرب ور بکشد زهی شرف طرف کرم ز کس نبست این دل پر امید من گر چه سخن همی‌برد قصه من به هر طرف از خم ابروی وی ام هیچ گشایشی نشد وه که در این خیال کج عمر عزیز شد تلف ابروی دوست کی شود دستکش خیال من کس نزده‌ست از این کمان تیر مراد بر هدف چند به ناز پرورم مهر بتان سنگدل یاد پدر نمی‌کنند این پسران ناخلف من به خیال زاهدی گوشه‌نشین و طرفه آنک مغبچه‌ای ز هر طرف ره زندم به چنگ و دف بی خبرند زاهدان نقش بخوان ولاتقل مست ریاست محتسب باده بده ولاتخف صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه می‌خورد پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف من به کدام خوشدلی می خورم و طرب کنم کز پس و پیش خاطرم لشکر غم کشیده صف حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به عشق بدرقه رهت شود همت شحنه نجف  
دو خوانش غزل ۲۹۸ حافظ.mp3
4.67M
غزل شمارهٔ ۲۹۸     مقام امن و می بی‌غش و رفیق شفیق گرت مدام میسر شود زهی توفیق جهان و کار جهان جمله هیچ در هیچ است هزار بار من این نکته کرده‌ام تحقیق دریغ و درد که تا این زمان ندانستم که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق به مأمنی رو و فرصت شمر غنیمت عمر که در کمینگه عمرند قاطعان طریق بیا که توبه ز لعل نگار و خنده جام تصوریست که عقلش نمی‌کند تصدیق اگر چه موی میانت به چون منی نرسد خوش است خاطرم از فکر این خیال دقیق حلاوتی که تو را در چه زنخدان است به کنه آن نرسد صد هزار فکر عمیق اگر به رنگ عقیق است اشک من چه عجب که مهر خاتم چشمم لبیست همچو عقیق به خنده گفت که حافظ غلام طبع توام ببین که تا به چه حدم همی‌کند تحمیق
دو خوانش غزل ۳۰۰ حافظ.mp3
3.49M
غزل شمارهٔ ۳۰۰     هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک مرا امید وصال تو زنده می‌دارد و گر نه هر دمم از هجر توست بیم هلاک نفس نفس اگر از باد نشنوم بویت زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک رود به خواب دو چشم از خیال تو هیهات بود صبور دل اندر فراق تو حاشاک اگر تو زخم زنی بر دلم به از مرهم و گر تو زهر دهی به که دیگری تریاک بضرب سیفک قتلی حیاتنا ابدا لأن روحی قد طاب ان یکون فداک عنان مپیچ که گر می‌زنی به شمشیرم سپر کنم سر و دستت نگبرم از فتراک تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند به قدر بینش خود هر کسی کند ادراک به چشم خلق عزیز آن زمان شود حافظ که بر در تو نهد روی مسکنت بر خاک