طلاب الکریمه
#روایت_زنان_گمنام_کربلا
مادربزرگ خودتان را تصور کنید، موی سفیدش را توی ذهنتان بیاورید، دستهایش و صورت چروک دارش را در خاطرتان ببینید، راستی مادربزرگتان چند سال دارد، شما حالا یک مادربزرگ تقریبا هفتاد ساله را در ذهنتان مجسم کنید. فکر کنید توی شهر شما، تا همین هفته قبل، مادر بزرگ و پدربزرگتان خوشنام و مشهور بودند اما توی این یک هفته طوری همه چیز عوض شده که مجبور شدهاند برای زنده ماندن از دست اشرار، خانهشان را رها کنند و جایی مخفی شوند که حتی شما هم نمیدانید.
شما اسم این مادربزرگ را بگذارید "ام قاسم".
ام قاسم یک روز عصر کسی را دید که مخفیانه و دور از چشم همه، دم در اتاقشان حاضر شد و نامهای دست همسرش داد و رفت.
نامه خیلی کوتاه بود، دو سه خط فقط.
توی نامه امام حسین (ع) خطاب به همسرش نوشته بود: 《تو ما را خوب می شناسی بیا که امروز وقت کشته شدن با ماست.》
ام قاسم از دل همسرش خبر نداشت اما چیزی که در چهره همسرش میدید، دو دلی بود و نگرانی. گفت: 《شک داری؟ اخم کرد و رو در هم کشید. آدم برای کشته شدن در کنار امام زمانش شک نمیکند.》
همسرش شک نداشت اما خفقان آن روزها طوری بود که به دیوارها نمیشد اعتماد کرد.
گفت: 《من پیرمردم، جانی برای جنگ برایم نمانده. ام قاسم گریهاش گرفت. همسرش گفت: من نباشم تو بیوه میشوی، فرزندانمان یتیم میشوند، اینجا کوفه است و کسی رحم برایش باقی نمانده، زندگیتان سیاه می شود.》
مرد تصمیمش را گرفته بود، قصدش رفتن بود اما دوست داشت عیار همسرش را ببیند.
ام قاسم، همان مادربزرگ سال خورده بلند شد،
صدایش بالا رفت، حجاب از سرش برداشت و بر سر مرد انداخت و گفت: 《چادر به سر کن، تو مرد نیستی اگر این جا بمانی. کاش من مرد بودم، آن وقت بی هیچ حرف اضافهای خودم را به رکاب امام می رساندم.》
همسرش لبخند زد، همسرش حبیب بود. حبیب غلامش را صدا زد، شمشیر و اسباب جنگش را داد تا غلام از شهر بیرون ببرد و وعدهشان شد
نیمه شب جایی دورتر از دیوار های شهر.
ام قاسم را در آغوش گرفت. گفت امام برایم نوشته قبل از رفتن تو را به قبیله بنی اسد بسپارم.
سقف آسمان بر سر ام قاسم خراب شد. گفت کاش اجازه داشتم بیایم، کاش زمانه من را همعاقبت خواهر و همسر امام قرارم میداد.
ام قاسم پیش از رفتن حبیب، عهد آخر زندگیاش را از او گرفت، گفت: امام را که دیدی، دست و پایشان را به جای من ببوس و سلامشان برسان.
خیلی از آدمها پیر که میشوند توی زندگی لنگر میاندازند، جان برایشان عزیزتر از هر وقت دیگر میشود، بهانه میگیرند و ترس از دست دادن چیزهایی که دارند، وجودشان را میگیرد.
بعضی از آدمها اما مثل ام قاسماند، طوری زندگی کردهاند که ثمره عمرشان در کهن سالی شجاعت است و غیرت و فداکاری.
✍حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا جوان آراسته
@tollabolkarimeh
هدایت شده از مجمع فعالان فضای مجازی
📣 اولین جلسه از سلسله نشستهای تخصصی مهارتهای زیست مجازی
✅عنوان نشست: فضای مجازی و تولید محتوای دینی و اخلاقی
با حضور سرکار خانم اکرم السادات موسوی (استاد حوزه و فعال فضای مجازی)
📆 زمان: چهارشنبه 24 شهریور
نحوه شرکت در جلسه: سامانه سیما – فضای مجازی و تولید محتوای دینی و اخلاقی را ثبت نام کنید.
📌لینک ثبت نام: http://poll.whc.ir/393568
عضویت در کانال مجمع: https://eitaa.com/joinchat/42401929C76c0cf68b8
@Toobaawhc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهل نار یا اهل بهشت
@tollabolkarimeh
🔴این روزا شناخت معیار حق از باطل
اینا هستن؛ هر سمتی رفتن شما نرید..
✍️مهدخت
@tollabolkarimeh
حذف عدالتخواهی از نماز جمعه؛ یعنی انحراف از انقلاب!
🔹سالهاست که نماز جمعه خالی از بصیرت و عدالتخواهی شده. روزی که جناب شیخ علی اکبری به ریاست شورای سیاستگذاری ائمه جمعه منصوب شد تلویزیون یک رپرتاژی رفت که بله قراره کار بدست جوانان بیافتد. واقعاً ما هم فکر کردیم قرار است تحولی رخ دهد! کار بدست جوانان که نیفتاد هیچ، بلکه افراد شاخص عدالتخواه هم کنار زده شدند. از رحیمپور ازغدی تا #امام_جمعه_لواسان، فدای محافظهکاری حضرات شد!
🔸آن خطبههای غرایی که علیه ظلم و ستم و در دفاع از مستضعفین و مظلومین و بیخانمانها روزی در تریبونهای نماز جمعه ایراد میشد امروز در اکثر استانها و شهرها جایش را به تقویمخوانی و صرفاً استکبارستیزی داده! انگار فقط استکبار خارجی داریم و خبری از متکبرین و قارونهای داخلی نیست!
🔹محورهای خطبههای هفتگی، دستوری و بخشنامهای شده! از بالا و مرکز هر چه شورای سیاستگذاری اراده کرد باید گفته شود! نه آن چیزی که خود خطیب باید بشناسد و صریح موضع بگیرد و در دفاع از آزادی و عدالت خطبه بخواند!
🔸بروید در شهرستانها موضع بچههای انقلابی و جهادی و کف میدان هر شهر را نسبت به امام جمعه آن شهر ببینید و بشنوید و قضاوت کنید!
✍صدای ایران
@tollabolkarimeh
💫﷽💫
زمانی که ازدواج کردم کادوی ازدواجم تابلویی بود که پدر با دست خود نوشتهبودند به عربی با این مضمون که:
بپرهیز از ظلم به کسی که یاوری جز خدا ندارد. این جملهای است که حضرت اباعبدالله (ع) در لحظه آخر زندگی بر لب آوردند. یکی از علما وقتی این تابلو را دیدند، گفتند: این را حاج آقا به خاطر همسرشان نوشتهاند که همیشه در ذهنشان باشد، چون يك زن در منزل شوهر همه داشتهاش را میآورد و باید بدانیم جز خدا پناهی ندارد و نباید به این زن بگوییم بالای چشمت ابروست، و اگر نه مستقیم وارد جنگ با خدا شده ایم. خداوند در هیچ چیزی شتاب نمی کند مگر یاری به مظلومان.
#استاد_فاطمی_نیا
#استاذُنا
با هشتگ#استاذُنا سیره علما را دنبال بفرمائید.
@tollabolkarimeh
❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
💚بر چهره ی هم چو ماه مهدی صلوات
♥️اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل
فرجهم♥️
💚بر رحمت یک نگاه مهدی صلوات
♥️اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل
فرجهم♥️
💚تا ماه رخش شود هویدا بفرست
♥️اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل
فرجهم♥️
💚بر شان و مقام و جاه مهدی صلوات
♥️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل
فرجهم♥️
💚خواهی برسی به چشمه آب حیات صلوات
♥️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل
فرجهم♥️
💚لبریز شود نامه ی تو از حسنات صلوات
♥️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل
فرجهم♥️
💚بر روی سرت ببارد از حق برکات صلوات
♥️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل
فرجهم♥️
💚بفرست دمادم به محمد صلوات
💚اللّهُمَّصَلِّعَلي
♥️مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
💚وَعَجِّلفَرَجَهُــم
❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
@tollabolkarimeh
خبر 🌈خبر🌈خبر🌈
🌟 پیش دبستانی #مجازی امین باران از سراسر #کشور نو آموز میپذیرد🔅
❇️کلاس ها با نازلترین شهریه بصورت آنلاین با ارائه:
#ویس و #فیلم و #متن:
✅محتوا:
#مفاهیم_پایه( ریاضی و علوم)
#زبان_آموزی #آواشناسی
#هنروخلاقیت
#هوش_و_مهارت_ذهنی
#دینی_مذهبی
#مهدویت
#بهداشت_و_ایمنی
#اجتماعی
#قرآن_آموزی
#احادیث
✅ قالب: بازی، شعر، قصه، نقاشی، کاردستی، خلاقیت،برپایی_مناسبت_های_ملی_مذهبی
با ارائه گواهینامه پایان دوره پیش دبستانی ویژه کودک دلبند خانواده های پرنشاط و پرامید سراسر کشور... ♦️♦️♦️♦️♦️
❇️شهریه مصوب و ابلاغ شده امسال برای دوره ی هشت ماهه #حداقل یک میلیون و دویست میباشد ✔️که حداقل ماهیانه 150تومان است✔️
✅ #مجموعه ی امین #باران با #تخفیف #ویژه ماهیانه 85هزار تومان برگزار میکند👏👏
این مبلغ جهت مراعات شرایط اقتصادی خانواده ماهیانه دریافت میشود⭐️⭐️⭐️⭐️
💠 پک ۸ جلدی آموزشی درب منزل #ارسال می گردد.📫
✔️برگزاری جلسه #رایگان جهت آشنایی✴️💯https://eitaa.com/joinchat/2887188513Cee711d5494
جلسه آشنایی👆👆👆
جهت ثبت نام به آی دی زیر مراجعه کنید
@amineeeee
طلاب الکریمه
#روایت_زنان_گمنام_کربلا
احتمالا همه ما تا به حال برای یک بار هم که شده وقتی مسالهای شرعی را پرسیدهایم یا در کتابی خواندهایم، دنبال یک راهدررو گشتهایم برای خودمان. مثلا سوالمان را طور دیگری پرسیدهایم بلکه پاسخ تغیر کند یا گفتهایم حالا اگر فلانطور باشد چه، بلکه راه فراری پیدا شود و یا توضیح المسائل و استفتائات را بالا و پایین کردهایم بلکه تبصرهای به نفع چیزی که می خواهیم به چشممان بیاید.
بعضی اما آش را قدری شورتر هم کردهاند.
توی ذهنشان آن حرف یا دستور یا فتوا را تحلیل کردهاند، بعد تفسیری از منظور گوینده برای خودشان ساختهاند که مطابق باشد بر خواسته دلشان.
ما، همهی ماهایی که این کارها را کردهایم، آدم بدی نیستیم، خدا و پیغمبر حالیمان میشود، اما گاهی شرایط طوری بوده که می خواستیم اوضاع برایمان سخت نشود، برای همین ذهنمان دست به کار شده و حقهای سوار کرده و خیلی نرم، تلاش کرده تا ورق را برگرداند. ما آدم های خوبی هستیم اما شاید بعضیهایمان کمی چاشنی خرده شیشه هم داشته باشیم، مثل خیلیهای دیگر.
گاهی وقتها اما همه چیز برعکس است، یعنی همان کسی که حکم داده بلافاصله تبصره را هم نشان داده و گفته شما کاملا اهل این تبصرهاید، بروید و راحت باشید.
این جا صورت آدمهاست که عیارشان را نشان میدهد. چشمی که از خوشحالی تنگ شود، لبهایی که کش بیایند و سرخی که زیر پوست بدود همه نشان می دهند ما از اولش هم حکم را نمیخواستیم، ما مرد استثتا شدن بودیم.
چشمها اما اگر حیران شود، لب ها به حرفی ناگفته باز بمانند و رنگ از صورت اگر برود یعنی ما اصلا دلمان را بسته بودیم و به آن حکم و برای انجام دادنش مشتاق بودیم.
می بینید چقدر ساده می شود، خالصها را از خرده شیشهدارها جدا کرد؟
در کربلا زنی هست به نام ام خلف، حدس میزنم نامش را نشنیده باشید.
دهم محرم، روز تازه شروع، هنوز کسی شهید نشده بود شاید در دل کسی از اهل خیمهها حتی امیدی هم به صلح بود. کمی بعد اما جمعی از سپاه عمر سعد حمله کردند و کسانی برای دفاع از سپاه امام رفتند.
اولین یار امام روی زمین همین جا روی زمین افتاد: مسلم بن عوسجه. اولین شهید کربلا همسر ام خلف بود. اولین داغ عاشورا به دل او نشست. رو به رو از دشمن سیاه بود، مرگ بیش از هر وقت دیگر به همه کاروان امام نزدیک بود. حالا که مسلم بن عوسجه شهید شده بود، همه دار و ندار ام خلف یک پسر بود. حس مادر به فرزندش را در نظر بگیرید، این پسر یادگار پدرش بود، حیف بود برای مردن هنوز خیلی جوان بود ولی ام خلف زره تنش کرد و فرستادش سمت امام که اجازه بگیرد و برود برای جنگ.
امام خلف را دید، گفت لازم نیست به میدان بروی، پیش مادرت بمان، حالا که پدرت نیست باید مراقب مادرت باشی.
ام خلف چندان دور نایستاده بود، حرفهای امام را میشنید.
این لحضه همان لحظه تاریخی است، همان لحظهای که تبصرهای آمده تا به داد آدم برسد. امام خودشان گفتند لازم نیست بجنگی، همین یک جمله کافی بود تا ام خلف دست پسرش را بگیرد و تا آخر عمر دلش را به یادگار همسرش خوش کند.
هیچ کس در طول تاریخ هم حق نداشت تخطئهاش کند، امام زمان که تعارف با کسی ندارد، توی رودربایستی که گیر نکرده بود، زیر بند جهاد تبصرهای برای خانواده مسلم بن عوسجه باز کرده.
این برای هر کسی که در طول زندگی جانش به خرده شیشه آغشته شده باشد، طلایی ترین فرصت است. هم یار امام بوده، هم جانش را حفظ کرده. ام خلف اما بصیرتر از این حرفا بود.
دلش به تبصره ها خوش نبود، اصل ماجرا را می خواست. اوضاع زمانه خودش را خوب شناخته بود، شرایط امام زمانش را خوب درک کرده بود، معنای جهاد را میدانست، میدانست چرا این جاست، میدانست کشته شدن پایان زندگی نیست.
ام خلف همان جا به پسرش گفت اگر بخواهی سلامتی را به قیمت تنها گذاشتن امام بخری هیچ وقت از تو نمیگذرم. همانجا ایستاد، پسرش را بعد از اجازه امام به جنگ فرستاد و از همان دور مژده میداد که دور نیست تا شهید راه امامش بشود.
ام خلف ایستاد تا افتادن پسرش را ببیند،
ایستاد و وقتی خانواده اش دیگر مردی نداشت به خیمه برگشت.
من نمی دانم ام خلف در پیچ و خم زندگیاش چطور روزها را میگذرانده، به چه چیزهایی فکر میکرده و سر کلاس کدام استاد رفته بود اما میدانم این قدر پاک بودن و دل را به حق گره زدن، چیزی طبیعی نیست حاصل یک احساس در لحظه جوشیده نیست، این نتیجه یک روح بلند و یک جان تربیت شده است. چیزی که در آن زمانه و شاید حتی امروز گوهر نایابی در میان آدمها باشد.
✍حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا جوان آراسته
@tollabolkarimeh