فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌غرب پیشرفته نیست!
🔻غرب حتی در تأمین لذتهای مادی و غریزی هم شکست خورده
🔻یکی از علل نارضایتیها در جامعۀ ما، توهّم پیشرفته بودن غرب است.
🎙حجة الاسلام پناهیان
@tollabolkarimeh
هدایت شده از شمیم ملکوت
#فاطمیه
فرزند حاج سید مرتضى کشمیرى می فرمود: شنیدم از فاضل محترم جناب آقاى سید عباس لارى که : در اوقات مجاورت در نجف اشرف براى تحصیل علوم دینیه روزى از ماه مبارک رمضان طرف عصر،خوراکى براى افطار خود تدارک کرده، در حجره گذاردم و بیرون آمده، در را قفل کردم و پس از اداى نماز مغرب و عشاء و گذشتن مقدارى از شب برگشتم مدرسه براى افطار کردن.
چون به در حجره رسیدم، دست در جیب نموده کلید را نیافتم، اطراف داخل مدرسه را فحص کردم و از بعض طلاب که مدرسه بودند پرسش نمودم، کلید را نیافتم به واسطه فشار گرسنگى و نیافتن راه چاره، سخت پریشان شدم، از مدرسه بیرون آمده متحیرانه در مسیر خود تا به حرم مطهر میرفتم و به زمین نگاه مىکردم، ناگاه مرحوم حاج سید مرتضى کشمیرى«اعلى الله مقامه» را دیدم؛
سبب حیرتم را پرسید.
مطلب را عرض کردم. پس با من به مدرسه آمدند نزد حجره ام و فرمود: مىگویند نام مادر موسى را اگر کسى بداند و بر قفل بسته بخواند، باز مىشود. آیا جده ما، حضرت فاطمه(سلام الله علیها) کمتر از اوست؟
پس دست به قفل نهاد و ندا کرد: «یا فاطمه» قفل باز شد!
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند!
صدا ۰۱۳-۱.m4a
5.07M
تو اسلام ما هیچ محدودیتی نداریم..
یادت باشه:
اونی که محدود میشه حیوان درونته...
وگرنه خود واقعیت رشد میکنه و قوی میشه.
👤استاد شجاعی•.
@tollabolkarimeh
در سختترین مواقع هم افسرده نباشید
انقلاب با چهرهها و دلهای افسرده تضمینشدنی نیست. انقلاب با دلهای پرشور و چهرههای شاداب تضمین میشود. هیچکس مرا در این دوره نشیب و فراز انقلاب در سختترین مواقع، نتوانسته است با قیافهٔ افسرده ببیند. چرا افسرده باشیم؟ ما که به دنبال إحدی الحُسنَیَینیم؛ یا #شهادت یا پیروزی، دیگر چرا افسردگی؟ افسرده نباشید چهرهها شاداب باشد، نشاط داشته باشید. آنوقت شعارتان همین است که آمریکا و مزدورانش هیچ غلطی نمیتوانند بکنند.
ما در زیر بار سختیها و مشکلات و دشواریها قد خم نمیکنیم. «ما راستقامتان جاودانهٔ تاریخ خواهیم ماند.» تنها موقعی سرپا نیستیم که یا کشته شویم و یا زخم بخوریم و بر خاک بیفتیم و الّا هیچ قدرتی نمیتواند پشت ما را خم بکند .
شهید بهشتی
@tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 بدون تعارف با خانواده طلبه شهید حسن مختارزاده
♻️ پدر شهید: این روزها برخی مدافع محاربان شدهاند و میخواهند جای جلاد و شهید را عوض کنند. از خدا میخواهم اینها به خودشان بیایند و واقعیت را ببینند.
@tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴برای هتک حرمت زن در دانشگاه علوم تحقیقات
خطاب به دخترم که ارزش زن را نمیداند!!
🔶تو اولین دختری هستی که در این کشور حرمت های بزرگی را شکسته ای که من را وادار کرده ای با تو از اسراری بگویم!
🔶 دخترم گول این آغوش و سوت ها را نخور که اگر شکست بخوری همین کف ها تف های بد طعمی خواهد شد.
🔶دخترم تو تجربه لازم برای تشخیص مرد زندگی از مرد رمانتیک نداری و عزت اذن پدر و خواستگاری در خانه را نمیدانی!
🔶دخترم باید بدانی مرد کدام زن را به آغوش میکشد اما برای کدام زن جان میدهد.
🔶دخترم روزهای سخت زندگی، مرد میخواهد تا تکیه کنی نه کسی که برای نمایش قدرت های خود تورا مضحکه خاص و عام کند.
🔶دخترم میدانی قوانین و فرهنگ ما متناسب با روان مرد وزن زندگی تنظیم شده است نه مرد رمانتیک
🔶اما مرد رمانتیک کیست؟
او فقط رفتارهای عاشقانه از خود نشان میدهد اما تاب تحمل روزهای سخت زندگی و کنار آمدن با ضعف و قوت های تو را ندارد.
🔶 مرد زندگی،برای به دست آوردنت تلاش میکند و چالش ها را با لذت به جان میخرد تا قدر به دست آوردنت را بداند قدر ومنزلت اجتماعی تو برای او باارزش است اما مرد رمانتیک به دنبال به دست آوردن آسان است تا زحمتی برای ماندنت نکشد.
🔶دخترم ما بسیار از این رابطه های رمانتیک در دانشگاه ها دیدیم اما نتیجه اش دخترانی بود که تنها، دل شکسته با عزت نفسی متزلزل، زیر بار نگاه های سنگین دانشگاهیان روزها را سپری کرد و رفت
✍عالیه سادات
@tollabolkarimeh
صوت حزین قرآن خواندن پدرت گوشهایم را نوازش میکند. چقدر زود بار سفر خود را بستی و مارا با خاطراتت تنها گذاشتی. تو مثل فرشتهای به زندگیام آمدی، زیباییهای خدا را نشانم دادی و حالا راهی سرزمین نور شدی.
چادرم را با دستان بیرمقم، کمی توی صورتم جمع میکنم. چشمم به خال روی دست چپم میافتد. این خال هم در تمام زندگیام، در کنارم بوده و سردی و گرمی روزگار را چشیده است. حالا این خال هم در نبودت، باید مثل من همه چیز را متحمل شود. با این تفاوت که او فقط همانجا سرجایش میماند. لمسنکردن دستان تو برایش اهمیتی ندارد. خب حق هم دارد، او یک خال است اما من با نبودن گرمای دستان تو چه کنم؟
صدای گروپ گروپ قلبم نمیگذارد راحت گریه کنم. شوکزدهام. تقصیر خودم نیست. از وقتی فیلم جسارت به پیکر بیجانت را دیدهام، یک جسم سختی توی گلویم جوانه زده و روزبه روز داغ پرکشیدنت توی سینهام شعله میکشد. هیچوقت فکرش را هم نمیکردم که یک روزی بفهمم، یارم، رفیق روزهای پیریام انقدر سریع از پیشم برود.
دنبال تابوتت راه افتادهام. نه من؛ بلکه همهی کسانی که راه تورا دنبال میکنند. میبینی؟ این رد خونت است که هنوز بعد از شهادتت جریان دارد.
دیگر قادر به گرفتن چادرم نیستم. چادرم کمی روی زمین کشیده میشود. مثل روز عروسیمان که دنبالهی لباس عروسم، روی زمین کشیده میشد و تو با مهربانی برایم جمعش میکردی.
قدرت ندارم پایم را بلند کنم و قدم بردارم. صدای لخلخ کفشم که روی زمین کشیده میشود، یادآور این است که کسی که تا دیروز با او هم قدم بودم، امروز او با ایمان و اخلاصش از من جلو زده. احساس کسی را دارم که جامانده. آه که چقدر دلگیراست. من در میان جمع و دلم جای دیگر است.
یادت میآید توی باغ آق بابا روی برگهای خشک راه میرفتیم و خشخش برگها مارا به هیجان میآورد. حالا خشخش برگها مرا یاد شهادتت میاندازد. آن روزی که یزیدهای زمانه حرمت بدن بیجانت را نگه نداشتند و با بیرحمی تو را به شهادتت رساندند.
حالا که روضهخوان، برایت روضه حضرت علی اکبر میخواند، تازه میفهمم که حضرت زینب در روز عاشورا چه کشید. باید من هم همچون حضرت زینب با صبوری به کنار مادر و پدرت بروم. خودت همیشه تاکید داشتی که در نبودت مراقبشان باشم. من مراقب آنهایم و تو هم باید مراقب من باشی.
تو راهت را رفتی و به نور لایتناهی رسیدی؛ اما من، تازه اول راه هستم. باید از این به بعد بدون تو زینبوار زندگی کنم. فرزندانت را همچون مادرت تربیت کنم، تا ادامه دهندهی راه تو باشند.
✍سیده مهتا میراحمدی
#طلبه_نوشت
#تولیدی
@tollabolkarimeh
طرح معرفت فاطمی:
با محوریت کتاب خطبه فاطمه زهرا سلام الله علیها، با ترجمه آیت الله مکارم شیرازی.
مخاطبین: طلاب و دانش آموختگان حوزه علمیه خواهران سراسر کشور.
زمان برگزاری آزمون:
۵ دی ماه تا ۱۰ دی ماه به صورت آزمون برخط در سامانه سیما
مرکز مدیریت حوزه علمیه خواهران، معاونت فرهنگی تبلیغی
@tollabolkarimeh
اعدام نکنید؟!.mp3
10.93M
🎙#پادکست
💠 اعدام نکنید؟!
🔸 تحلیلی درخصوص شرایط عجیب کنونی
🔸 سخنان حضرت زهرا سلاماللهعلیها در مسجد پیامبر(ص) که انگار برای همین امسال است.
📌 برگرفته از جلسات « خطبه فدکیه»
🎵استاد امینی خواه
#خطبه_فدکیه
#حضرت_زهرا_س
@tollabolkarimeh
بلند شو! تا خودت نخواهی هیچکس به تو کمک نمی کند.
این ندای درونی ام بود که از دستم خسته شده و مرا وادار به خوب کردن حال میکند. نگاهی به ابراهیم و اسماعیل میاندازم؛ دل و دماغ نداشتن این چند روزم اثرش را روی این دو طفل معصوم گذاشته است.
غمگین گوشهای کز کردهاند و حوصله بازی ندارند. به خاطر پسرهایم هم که شده باید ندای درونی را گوش دهم.
از جا بلند میشوم؛ خانه را مرتب می کنم، ظرف ها را می شویم، کیک لیمو درست می کنم، شیر کاکائو آماده می کنم و تلفن همراهم را برمیدارم و به گوشم میچسبانم و بلند شروع به صحبت میکنم: الو سلام با آقا ابراهیم یا آقا اسماعیل کار دارم می خواهم برای عصرانه به منزل مان دعوتشان کنم. نگاه پسر ها به سمت من می چرخد انگار دنیا را به آنها داده باشند خوشحال بالا و پایین میپرند. برای جلب توجه شان بلند میگویم: الو الو ببخشید من منتظر جواب هستم.
ابراهیم دستش را به گوشش می چسباند می گوید: الو بله می آییم. بدو بدو به سمت اتاقشان میروند .
کمی بعد مهمان های کوچکم با لباس های شیک و تمیز روی مبل نشستهاند و من از آنها با کیک با شیر کاکائو پذیرایی می کنم. وسط مهمان بازی دوست داشتنی مان پازل کامل می شود و علی آقا هم اضافه میشود. یک بازی چهار نفری جذاب ادامه پیدا میکند.
✍مریم نوری امامزادهئی
#تولیدی
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh
«یک کار تشکیلاتی یک کار جمعی خصوصیتش این است که فرد باید خودش را در جمع حل کند، گم کند؛
این گم کردن عین باز یافتن به نحو درست است.
چیزی کم نمیشود از آدم، چیزها افزوده می شود.
من مثال می زنم به آن لیوان آبی که داخل آن یک حبه قند را شما می اندازید.
این حبه قند یک چیز مشخصی است، به قدر خودش شیرینی دارد.
وقتی در (لیوان آب) انداختی، تمام است،
یعنی یک دانه از این ذرات ریزی که زیر دندان می آمد و صدا می کرد
و خودش را نشان می داد که هان! منم؛
یک دانه از اینها باقی نمی ماند،
تمام حل می شود در آب.»
📚مقام معظم رهبری ۲ خرداد ۱۳۵۹
@tollabolkarimeh
✅خبر_فوری و عالی
❇️خبر بسیار مهم و عالی از طرف مرکز خدمات اعلام شد لذا کلیه برادران و خواهران متاهل و مجرد هم اکنون ببینید_جزئیات🔰
https://eitaa.com/joinchat/604635227C94c937d653
✅مورد تایید است☝️
✅خبر خوب
✅دوستان جهت افزایش شهریه سریعا مراجعه بفرمایید_هم اکنون ببینید جزییات👇
https://eitaa.com/joinchat/604635227C94c937d653
مورد تایید است_سرچ کنید"شهریه"☝️
طیّ این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
بزرگان حوزه و علمای وارسته به خوبی میدانستند که اگر طلبه به خودسازی و تهذیب نفس نپردازد بدون تردید نخواهد توانست به درستی به تبلیغ دین بپردازد و خدای ناکرده امکان این که به دین ضربه بزند کم نخواهد بود از این رو شرکت در درسهای اخلاق و داشتن استاد اخلاق همیشه از سفارشهای علما به طلاب بوده است.
حالا هم به میزان افزایش هنر، مهارت و سابقهی فعالیت در فضای مجازی، نیاز به بهرهمندی از نفس استاد اخلاق نیز بیشتر نمود پیدا کرده است. تا در ظلمات بی همرهی خضر مسیر طی نشود.
از این رو اداره آموزش و فرهنگسازی فضای مجازی شنبه 1401/10/3 ساعت13 نشست آموزشی آنلاین اخلاق در فضای مجازی را برگزار خواهد کرد.
با حضور استاد بزرگوار @اکرم السادات موسوی
لینک ورود به جلسه متعاقبا در این پست درج خواهد شد.
#مدرسه_کوثرنت
https://kowsarnet.whc.ir/thewire/view/43727802
وارد فروشگاه میشوم و چرخ دستی را بر میدارم به سمت قفسه های شوینده میروم، مایع دستشویی خانه تمام شده. فروشگاه شلوغ است و پشت یک چرخ دستی منتظر میشوم از فرصت استفاده میکنم و لیست خرید را از کیفم خارج میکنم تا نگاهی به آن بیاندازم باید فکری هم برای شام بکنم.با خوردن دستی به شانه ام از دنیای افکارم به بیرون پرت میشوم. و چشمانم به چشمان همیشه مهربانش می افتد از عمق وجود خوش حال میشوم آنقدری که در آغوش میگیرم اش و محکم می فشارم اش.
*کجایی دختر؟ ازدواج کردی و مارو فراموش؟
میگویم: نه زهرا جان خدا شاهد است که به یادت هستم اما مشغله نمیگذارد
* حالا کجا مشغول هستی؟ حقوق اش خوب هست؟
می گویم: در خانه و زندگی ام. حقوقش هم خنده های پسرم است که هرماه که نه، هر لحظه به حساب جاری زندگی ام واریز میشود!
از گفته ام هردو میخندیم از کار و زندگی اش که میپرسم آهی میکشد و می گوید: هیچ در آرایشگاهی مشغول هستم و فعلا بچه ای ندارم . بعداز صحبت ها و خاطره بازی های زیاد از هم دل می کنیم. زهرا قول میگیرد که یک روز به خانه اش بروم.
از فروشگاه که خارج میشوم هنوز در فکر این هستم که حقوق ماهیانه ام در خانه و زندگی ام چقدر شیرین تر از حقوق های میلیونی دیگران است!
✍نرجس خرمی
#تولیدی
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh
حضرت زهرا سلام الله علیها:
از دنیای شما سه چیز برای من دوست داشتنی است...🌸
#حدیثگرافی
#عکسنوشته
@tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زنها ما را پیروز کردند.
ــــــــــــــــــــــــ
مقام معظم رهبری:
اگر در جنگ که ٨ سال بر ما تحمیل شد، بانوان کشور در میدان جنگ، در این عرصهٔ عظیم ملی حاضر نبودند، ما در این آزمایش دشوار و پر محنت پیروز نمیشدیم. زنها ما را پیروز کردند.
#قدرت_پنهان
@tollabolkarimeh
یادش بخیر! شب چله که میشد فارغ از خستگی و سرما، فانوس به دست در تاریکی کوچه پس کوچه های روستا به سمت خانه پدربزرگ میرفتیم.
دَرِ خانه که باز میشد خودمان را پرت میکردیم زیر لحاف قرمز مخملی روی کرسی.
گرم که میشدیم تازه طَبَق روی کرسی پُر از توت خشک، گندمک، برنجک و مغز بادام ها را میدیدیم و ذوق زده مشغول خوردن میشدیم.
مادربزرگ کنار سماور زغالی مینشست و بساط چای تازهدم را به پا می کرد. مادربزرگ میان قصه هایش انارهایی را که با انگشتش آبگیری کرده بود را به لبهایمان می چسباند تا با مکیدن انارها طعم بی نظیر آن را بچشیم.
در عالم بچگی میخواستیم تا سحر بیدار بمانیم و روشنایی فردا را ببینیم اما خواب زورش بیشتر بود.
✍مریم نوری امامزادهئی
#تولیدی
#طلبه_نوشت
#یلدا
@tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چرا می گویند چادرت را بتکان روزی مارا بفرست؟
🎙علامه مصباح یزدی
#فاطمیه
@tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این مردک فکر کرده هنوز دوره ارباب رعیتیه
ادبیات و رفتار زشت تاج در ویژه برنامه جام جهانی در شبکه ورزش!
پی نوشت: حاصل رانت و زدوبند و بی عدالتی این میشود که فرد وقیحی همچون تاج بجای اینکه پشت میله های زندان جوابگوی پرونده های فسادش باشد، اینگونه باد در غبغب بیندازد و متفخرانه و گستاخانه به همه توهین کند!
@tollabolkarimeh
یلدای فراموشی
خریدها را روی کابینت آشپزخانه میگذارم. به گمان اینکه خواب است، آرام وارد اتاقش می شوم؛ اما کنار تختش جانماز پهن کرده و چادرش را زیر چانه گره زده، مشغول خواندن نماز است. انگار فقط همین یک کار را به یاد دارد.
زنگ آیفون به صدا درمی آید و مهری هم از راه میرسد. کرسی را وسط سالن میگذاریم، لحاف بزرگ را از کمد بیرون می آوریم، میوه ها را در دیس می چینیم، انار ها را دانه دانه میکنیم، آجیل ها را در کاسه بزرگ میریزیم، هندوانه را قاچ میزنیم.
میز چای گوشهی سالن و چای تازه دم عطرآگین شده با گل محمدی آماده میکنیم.
همه چیز مهیا می شود؛ درست مثل چند سال قبل ....
مهمانهای مادر از راه میرسند. درست است که او شب یلدا و مهمانی هایش را، بلندای این شب را و رسم و رسوماتش را به یاد ندارد؛ اما برایمان دورهمی های خانه مادر دلچسبترین دورهمی های دنیاست.
✍مریم نوری امامزادهئی
#تولیدی
#طلبه_نوشت
#یلدا
@tollabolkarimeh
عطر زیره
با صدای ممتد زنگ تلفن صدای گریه مهیار هم بلند شد. زیر لب غرولند کردم:《خروس بی محل!》کورمال کورمال عینکم را پیدا کردم. بچه را بغل زدم و از اتاق بیرون آمدم.
با هر قدم توپ، جغجغه یا عروسکی را حوالهی گوشهی دیوار و زیر مبل ها میکردم. تلفن روی پیشخوان آشپزخانه، میان ظرف نشسته حریره بادام و قطره چکان و داروهای مسکن و تببر جاخوش کرده بود. تلفن رفت روی پیغامگیر:
_الو ...معلومه کجایی سمیرا؟ چرا جواب نمیدی؟ پس چی شد سورپرایز یلدا که قرار بود بذاری تو پیچت؟
لثههای متورم مهیار، بیخوابی و گریههای بیامان دیشبش از پیش چشمم گذشت ولی خودم را از تکوتا نینداختم.
تلفن را برداشتم:
_باشه، باشه... خیالت راحت.
موبایلم را برداشتم و عکسی از دانههای سرخ انار آپلود کردم. نوشتم یلدا بدون انار نمیشود، بدون تو نیز. و همسرم را تگ کردم.
مهیار را زمین گذاشتم و شیشه شیرش را دستش دادم. نگاهی به فهرست روی یخچال انداختم: پاناکوتا انار، چیزکیک انار، توپک مرغ و سیبزمینی. ژلاتین و شمع و عود هم باید میخریدم. سبد تخممرغ و کیسهی آرد را بیرون آوردم. دنبال قوطی وانیل گشتم. مهیار گوشه پیراهنم را کشید، توجه نکردم. طبقه های یخچال را بر انداز کردم تا کم و کسری ها را پیدا کنم. ای وای! انار هم نداشتیم. باید به فهرست اضافه اش میکردم.
مهیار جیغکشید و چسبید به پایم.
_خب...خب. مامان برو کنار الان میام پیشت.
هقهقش بالا رفت. پایم را کشیدم تا از دستش رها شوم. ناگهان لیزخوردم و تخممرغ و آردها و حتی خودم و مهیار روی هوا معلق شدیم و چند لحظه بعد روی سرامیکها فرودآمدیم. درست مثل کلیپ های خنده دار تلویزیون. مهیار را درآغوش گرفتم و نشستم به زارزدن.
میان هقهق و اشک ریختن فکری در ذهنم جرقه زد: چندتا از عکسهای پارسال را از آرشیوم آپلود میکنم.
پسرم را بوسیدم و آنقدر برایش لالایی خواندم تا خوابش برد. از فرصت استفاده کردم و کمی به خانه سروسامان دادم. بعد رفتم سراغ رایانه.
پارسال برای جشن یلدا همکلاسیهای سابق دانشگاهم را دعوت کرده بودم. بعد از مدت ها قرار بود ببینمشان. برای همین تمام تلاشم را کردم تا همه چیز تمام عیار و شیک و چشمپرکن باشد. از پذیرایی و کیک و انواع دسر و فست فود و غذاهای سنتی، تا تزیینات با تِم انار و هندوانه تا لباس های ست کردهی خانواده سه نفرهمان با طرح انار. از یک عکاس حرفه ای هم دعوت کرده بودم. عکسهای آن شب پربازدید شده بود و خیلی لایک گرفته بود. اما امسال...
عطر زیره پیچیده بود که همسرم رسید. سلام کرد و یک راست سراغ یخچال رفت
_پس ژله و کیک ها کو؟
نگاهش کردم.
_قایمشون کردی؟
صورتم را پشت دستهایم پنهان کردم و گفتم
_ عکسها آرشیوی بودن.
اخم هایش را در هم کشید.
در قابلمه را بازکردم
_عوضش زیره پلو داریم.
چشمهایش مثل بچهها برق زد. میدانستم عاشق زیره پلو است.
سه تایی نشستیم سرسفره. امیر شروع کرد به خاطره تعریف کردن. محو صحبت کردنش شدم. طوری تعریف میکرد که انگار همین الآن دارد اتفاق میافتد. از آشناییمان گفت؛ از کته زیره های بینظیر همخوابگاهی اش، از اولین قهر کردنمان، از روز به دنیا آمدن مهیار، از قسطهای جشن یلدای پارسال، از سفر کاشان.
مهیار آرام آرام خوابش برد. گذاشتمش توی گهواره و برگشتم تا سفره را جمع کنم. امیر جعبه ای کادوپیچ شده دستم داد. داخلش سه تا انار بود.
روی جعبه با خط خوش نوشته بود:
یلدا بدون انار میشود؛ اما بدون تو هرگز.
✍فاطمه جلالی
#تولیدی
#طلبه_نوشت
#یلدا
@tollabolkarimeh