eitaa logo
طلاب الکریمه
12.1هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
3.8هزار ویدیو
1.5هزار فایل
«هر آنچه که یک بانوی طلبه لازم است بداند را در طلاب الکریمه بخوانید»🧕 📌 منبع: جزوات و نمونه سوالات طلبگی و اخبار روز ارتباط با ادمین: @talabetooba
مشاهده در ایتا
دانلود
دستمزد طلائی با لبخند دلنشینی وارد خانه شد. نان را از میان دستان خشک و زبرش برداشتم. ناهارش را خورده نخورده به سمت اتاق خواب رفت تا کمی خستگی شیفت سنگین دیشب و امروزش را به در کند. بچه ها مشغول بازی شدند. سر و صدایشان خانه را پُر کرد. تذکراتم فایده‌ای ندارد. ظرفها را رها می‌کنم : 《بچه ها می‌خواید باهم بازی کنیم؟》 بالا و پایین می‌پرند و هورا کنان به سمتم می‌آیند. 《هیس! یواش تر بابا خوابه. بریم تو اتاقتون ببینیم چه بازیایی میتونیم بکنیم.》 مشغول بازی با بچه ها بودم که چهره‌ی خندان محمد میان چارچوب دَر نمایان شد. 《 خوب با هم خوش میگذرونیدا 》از جایم بلند می‌شوم: 《عه چه زود بیدار شدی؟ 》 می‌خندد.《دو ساعت خوابیدم بسه دیگه》 آنقدر مشغول بازی بودم که متوجه گذر زمان نشدم. جایم را با محمد عوض می‌کنم. به سراغ آشپزخانه می‌روم تا چایی دم کنم و سر و سامانی به آشپزخانه بدهم. صدای قهقهه‌ی بچه ها و محمد در خانه می‌پیچد. لبخند بر لبانم می‌نشیند و خرسندم از روز زیبایی که برای خانواده‌ام ساخته شد. ✍مریم نوری امامزاده‌ئی ˹ @tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گل خشک محمدی 🌸 نیمه های اردیبهشت بود که در باغ عمو قدم می زدم و تاجی از گل های محمدی هم روی سرم گذاشته بودم. سر راهم سبز شد جیغ خفیفی کشیدم و دستم را روی دهانم گذاشتم، دست هایش را بالا برد و سریع گفت:" هیس! همه رو خبر دار کردی" نگاهی به پدرم و مادرم و عمو و زن عمو کردم زیر آلاچیق کنار دیوار مشغول خوردن هندوانه بودند. گفت:" بیا این طرف تر" از روی جوی آب وسط باغ پریدم و کمی به طرفش رفتم. "چرا اینکار میکنی؟ زهره ترک شدم!" چشم های آبی ای که از پدر بزرگ به ارث برده بود را محجوبانه به پایین انداخت و گفت:" هفته دیگه راهی ام، نرم و بیام ببینم بی وفایی کردی" کوره ی آتش شدم و پیشانی ام عرق کرد، سرم را به طرف آلاچیق برگرداندم هنوز مشغول بودند. بشکنی زد و گفت:"کجایی دختر عموجان؟" از لحن اش دلم قنج رفت و گفتم:" ان شاءالله به سلامتی بروی و برگردی. شاگرد هات چی میشن؟" گفت: "شاگردای من دیگه پشت نیمکت ننشستن همشون جلوی تیر و تانک وایسادن! دو سال من درس یادشون دادم. حالا دارم میرم ازشون درس یاد بگیرم." دست هایش را در جیب برد وبعد  به طرفم گرفت. مضطرب نگاهی به اطراف کردم و دست هایم را جلویش گرفتم گل های محمدی را کف دستم ریخت و گفت:" ثبت نام کنکورت رو باهم انجام می دیم" سری تکان دادم. گل های خشک شده ی محمدی را همانجا لای کتاب می گذارم و زیر لب زمزمه میکنم:" چشم آبیِ تو دریاست ولی دریایی که خدا خواسته او را وسط خاک کویر... ✍🏻نرجس خرمی 💐 ˹ @tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
رهبر انقلاب: معلم، شاگرد را مثل فرزند خودش بداند 🔹معلم شاگرد را مثل فرزند خودش بداند. شما در مورد پسر خودتان، دختر خودتان چه آرزوهایی دارید؟ نمیخواهید خوشبخت باشد؟ نمیخواهید سربلند باشد؟ نمیخواهید عاقل باشد؟ نمیخواهید با سواد باشد؟ نمیخواهید رفتار او احترام‌برانگیز باشد در جوامع، در خانواده‌ها؟ انسان راجع به بچه‌اش این چیزها را میخواهد. عین همین‌ها را از این شاگردتان هم بخواهید. 🔹در خلال درس با رفتار، با کردار، با بیان، ایمان را، صلاح را، صلاحیتهای انسانی را در این شاگرد پرورش بدهید فرض کنید فرزند خودتان است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ˹ @tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جای خالی ما را چه کسانی برای فرزندانمان پر می کنند؟!! ❌❌ 👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️با نابودی اعتماد به نفس فرزندمون چه بلایی سر فرزندمون میاریم؟؟؟ ˹ @tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شما رو یاد نکنم چه کنم!؟ 💚 ˹ @tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸️مرکز فناوری اطلاعات حوزه های علمیه خواهران با همکاری مدیریت استان یزد برگزار می کند: ✅️ فراخوان تولید محتوا با موضوع سبک زندگی دینی در فضای مجازی، به روایتگری زن مسلمان 🔷️ قالب های آثار: ⬇️ 🔹️متن کوثرنت و کوثربلاگ 🔸️کوتاه نوشته 🔸️عکس نوشته 🔹️ویدئو 🔸️پادکست 🗓فرصت انتشار آثار و شرکت در فراخوان: 15 خرداد 1402 🎁تقدیر از برگزیدگان همراه با جوائز نقدی و غیرنقدی نفیس 💠برگزاری همایش و تقدیر از برگزیدگان: تیرماه 1402 - شهر یزد ✅️برگزیدگان هر بخش به حضور در همایش دعوت می شوند. برای اطلاعات بیشتر به ادرس زیر مراجعه فرمایید.⬇️ https://kowsarnet.whc.ir/thewire/view/44940460
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🌱 امید یعنی بدونی تا هستی، می‌تونی تغییر کنی و دنیا رو تغییر بدی. امید یعنی بدونی خدا دوسِت داره و اگه به تو زمان داده، معنیش اینه که در این فرصت میشه کارهایی کنی. امید یعنی همیشه بخشش خدا رو از اشتباه خودمون بزرگتر بدونیم. امید یعنی اگر دانۀ زندگی صدبار از دستمون رها شد، بازم برای برداشتن و به مقصد رساندن اون، به اولش برگردیم؛ این بار محکمتر قدم برداریم. همیشه امیدوار و قوی باش ! ˹ @tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به یاد همون عزیزی که دشمن حتی از اسمش هم میترسه...! 🤍🕊 ˹ @tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
سلبریتی مادری همه جای جهان یکرنگ است چون مادری یک نیروی درونی وخدا داد است ومنطبق بر فطرت . خانواده ما پر جمعیت بود و پر رفت وآمد ما چند فرزند در سنین مختلف بودیم مادرم همه ما را جمع می کرد زیر درخت توت حیاط روی تخت چوبی .برایمان میوه و کیک های دست پخت خودش یا هرچه که در خانه بود می اورد با یک کتاب . جمع می شدیم و مادرم کتاب می خواند و ما گوش میدادیم .حاضر نبودیم این تفریحمان را با هیچ چیز دیگری عوض کنیم اصلا وابدا . نمی دانم چطور مادرم ما را در رده سنی متفاوت بودیم پای یک داستان می نشاند اما خوب بخاطر دارم که من با یک کتاب منتظر ورود هر مهمان بودم تا نقش مادرم را برایش بازی کنم فرقی نداشت زندایی ام باشد یا دخترِدختر دایی پدرم کتابم پر از عکس حیوانات بود با یک خط نوشته در هر صفحه . این همنشینی لذت بخش بود برای ما . مادرم همه وقت ما را مدیریت میکرد با کارهای سالم ساده و البته که جذاب . امروز از زبان یک خانم مسلمان شده در کشورهای غربی شنیدم که تلفن همراه در اختیار کودکان نگذارید و خودتان برایشان قصه بگویید در واقع وقت بگذارید . هر مادری باید قهرمان فرزندش باشد تا فرزند هر جا رفت هر چه دید وشنید بازگشتش آغوش خانواده باشد فصل الخطابش مادر . مادرم می نشست ،می خورد ، میخوابید، می دید، می پوشید و می خواند ما دنباله روهایش بودیم فضای هیچ کاری را به تنهایی نداشت چون ما همچون پاپاراتزی های قَدَر منتظر و پیگیرش بودیم اخر او سلبیریتی ما بود . بیایید محبوب و دوست داشتنی فرزندانمان باشیم . ✍🏻فاطمه تیرانداز ˹ @tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همواره در تمام جوامع، اعم از جوامع غربی یا شرقی، دختران جوان در معرض آسیب های اجتماعی بوده و از این رهگذر بسیار آسیب دیده اند. یکی از مکاتبی که به طور نادر به زنان و دختران تمام جوامع، احترام گذاشته و برای آنان حقوقی قرار داده و آن ها را قسمت مهمی از افراد جامعه می داند، دین اسلام است. ✅ به مناسبت ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختر بر آن شدیم که یک پویشی مختص به این مناسبت برگزار کنیم. محورهای این پویش: ⬇ ️ ✅ بایدها و نبایدهای رفتاری دختر مسلمان در فضای مجازی ✅ شاخصه های رفتاری و گفتاری الگوی دختر مسلمان با توجه به مقتضیات و ویژگی‌های عصر حاضر (با رویکرد فضای مجازی) 🔶 نحوه شرکت در مسابقه: ⬇ ️ علاقه مندان می توانند با تولید محتوا پیرامون محورها و در قالب های گفته شده با هشتگ تا تاریخ 1خرداد در این پویش شرکت کنند. 🎁 در صورت استقبال و مشارکت مناسب، به 3 نفر برگزیده جوائز نقدی تقدیم خواهد شد. 📌برای کسب اطلاع بیشتر به آدرس زیر در شبکه ی کوثرنت مراجعه کنید👇👇👇 https://kowsarnet.whc.ir/thewire/view/45603583
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•• دل آروم بگـیر💔 . . 🌿 ˹ @tollabolkarimeh˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقای کریم دست پسرکم را گرفتم و راهی شدیم. در راه چندباری گفت:"مامان یکم بغلم کن خسته شدم" بار آخر دستم را به کمرم گرفتم و گفتم:" پسر قشنگم مگه به بابا قول نداد مراقب من و آجی تو راهش باشه؟" لب و لوچه اش آویزان شد اما چشمی گفت و روی سنگ فرش های پیاده رو لی لی کنان راهش را ادامه داد. خورشید انگار امروز سرلج افتاده و بی رحمانه می تابد گوشه ی پیاده رو  ایستادم وبا گوشه ی چادرکمی خودم را باد زدم. برگشت و پرسید:" مامان خوبی؟" لبخندی تحویلش دادم و گفتم:" نگران نباش گرمم شده الانا میرسیم" به ورودی صحن که رسیدیم پلاستیک شکلات هارا از دستم قاپید و بدو بدو به سمت دسته ای از مردان ایستاده ی گوشه صحن رفت. قد و بالای پسرم را نگاه کردم و گفتم:" سلام آقای کریم... یادتان هست که نذر کردم فرزنددار شوم و خودش هر سال در صحن تان شکلات پخش کند؟ این هم نذر امسال. کتابچه دعا را برداشتم و نجوا کردم: اَلسَّلامُ عَلیْكَ یا اَبَاالْقاسِمِ ابْنَ السِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ الْمُجْتَبی اَلسَّلامُ عَلیْكَ یا مَنْ بِِزِیارَتِهِ ثَوابُ زِیارَة سَیِّدِ الشُّهَداءِ.... ✍🏻نرجس خرمی ‌═══════❖═══════ @tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا