eitaa logo
طلاب الکریمه
12.1هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
3.8هزار ویدیو
1.5هزار فایل
«هر آنچه که یک بانوی طلبه لازم است بداند را در طلاب الکریمه بخوانید»🧕 📌 منبع: جزوات و نمونه سوالات طلبگی و اخبار روز ارتباط با ادمین: @talabetooba
مشاهده در ایتا
دانلود
عکس ماه در آب افتاده بود. قرص ماه گویی کامل بود با آن‌که شب نبود. نه! شب چهاردهم نبود! کنار آب نشست و نگاه خسته‌اش با امید به قطرات آب دوخته شد که می‌رقصیدند و او را دعوت می‌کردند که لبان تشنه‌اش را میهمان کند به نوشیدن جرعه‌ای... دست را به آب زد و قطرات آب دست ملتهبش را در آغوش کشیدند. خنکای آب در پوست دوید و بی‌اختیار زبانش بر لبان خشکش کشیده شد. اما فقط لحظه‌ای بود و شاید حتی کمتر از لحظه‌ای. اخم به پیشانی بلندش نشست و نهیبی بر دل زد: «عباس چگونه به خود اجازه دادی که خنکای آب بر دستت نشیند در حالیکه لبان مولایت از تشنگی ترک خورده؟!» به دستانش نگاهی انداخت و غرید: «در راه مولایم قربانی شوید تا راضی شوم وگرنه مرا با شما تا قیامت کاری نیست.» مشک را بر دوش انداخت و سوار اسب شد... اکنون ماه بر زمین افتاده و خورشید بر پیکرش نماز عشق می‌خوانَد. با چشم‌هایش همه جا را می‌کاود و ناگاه خم می‌شود و از زمین چیزی را برمی‌دارد. حسین چه می‌کند؟! آن چیست که بر دیده و لب نهاده و می‌بوسد؟ همه هستی به نظاره برخاسته برای دیدن این صحنه زیبای عشق. آری! این دست عباس است که بو‌سه‌گاه حسین شده است. دستی که عباس او را نهیب می‌زند و قربانی‌اش می‌خواهد. قربانی پذیرفته شده و عشق به مسلخ رفته است. ماه اکنون کامل گشته است اما امشب شب چهاردهم نیست! @tollabolkarimeh🌷
💫یا رّبَّ اِنَّ لَنا فیکَ اَملا ً طَویلاً  کَثیراً (ابوحمزه‌ثمالی) خداوندا ؛ ما روی تو خیلی حساب کرده‌ایم ... و اشتباه نکرده‌ایم، این را خوب می‌دانیم. ولی... خودمان از هر کسی بهتر می‌دانیم که چه کرده‌ایم؛ که رویمان نمی‌شود سرمان را بالا بگیریم و بگوییم: «خدایا! تو هم روی ما حساب کن...» @tollabolkarimeh
💫وَ عَمِّرْنى ما كانَ عُمْرى بِذْلَةً فى طاعَتِكَ، فَاِذا كانَ عُمْرى مَرْتَعاً لِلشَّيْطانِ فَاقْبِضْنى(مکارم‌الاخلاق) خدایا! مرا تا وقتى زنده بدار كه عمرم در طاعت تو به كار رود، و چون بخواهد عمرم چراگاه شيطان شود، جانم را بستان... خدای من! بارها این دعا را خواندم و سالهاست که عمرم چراگاه شیطان است؛ و جانم را نستانده‌ای... پس هنوز به من امید داری! از این بالاتر، امیدی هست؟ @tollabolkarimeh
دیروز دوستی به من که نتوانسته بودم به دلیل دریافت هر دو دز واکسن، در سامانهٔ سماح ثبت‌نام کنم و حالم گرفته بود، حرف خوبی زد. گفت: «یادته چندسال پیش که از سفر اربعین برگشته بودی، برام‌ از پیرزنی گفتی که توی موکب با عصا به سرت کوبیده بود و تو رو از خواب پرونده بود که چرا سرجای من خوابیدی!» یادآوری این خاطرهٔ به‌ظاهر تلخ ولی عبرت‌انگیز من را به فکر فرو برد. به‌قول دوستم اینکه همهٔ ما با پا و دل به کربلا برویم یا فقط با پا، خدا می‌داند. بله! امسال هم عده‌ای به طرق مختلف شرطی را که دولت ایران برای رفتن به عراق گذاشته بود، زیر پا گذاشتند و رفتند. شرط دولت عراق برای رفتن، فقط منفی بودن تست کرونا است؛ چون دولت عراق تنها نگران شیوع کرونا در کشور خودش است؛ اما شرط دولت ایران دریافت هر دو دز واکسن است؛ چون دولت ایران باید مراقب عدم ورود ویروس به کشور هم باشد. حالا اینکه عده‌ای چطور و با چه راههایی بدون واکسن زدن رفتند، بماند؛ اما خودمانیم شاید آن‌ها که رعایت کردند و نخواستند از مبادی دیگری بروند و ماندند و سوختند و ساختند، با دل امسال به زیارت مولا بروند. ان‌شاءالله. @tollabolkarimeh
إِلَهى لَا تُؤَدِّبْنِى بِعُقُوبَتِك! (دعای ابوحمزه ثمالی) مهربان من! نمی‌گویم مرا ادب نکن؛ نه! زیرا که بی‌ادب در بارگاه عشق تو جایی ندارد! مرا با عقوبتت ادب مکن که خارج از طاقت من است. با مهرت، لطفت و با نگاه‌ نوازش‌گرانه‌ات ادب کن! کجا من می‌توانم مثل ایوب، مثل یعقوب، مثل حسیـــن(سلام‌الله‌علیهم)باشم؟ همان‌ها که رنج بیماری، فراق و فنا را با عشق به‌جان می‌خریدند. نه! بسیار پایین‌تر و کمتر! نمی‌توانم! من طاقت آزار یک پشه را هم ندارم. بندهٔ ضعیف و ناتوانت هستم و تو مرا بهتر از خودم می‌شناسی. مرا با محبتت ادب کن؛ مهربان من!
و لا تَمْكُرْ بِى فِى حِيلَتِكَ(دعای ابوحمزه ثمالی) پروردگارم! چه اوقاتی که به خیال خام خود، مکر کردم و حیله به‌کار بردم و تو با آن حذاقت و حدت نظری که در امور داری، مرا دیدی و از کنارم لطیف و آرام عبور کردی! و این خود بالاترین مکری بود که به‌کار بستی دربرابر من جاهل حیلت‌باز! آری، رهایم کردی تا با حیلت خویش بمانم و در گردابی که خود ساختم، گرفتار آیم. «و مکروا و مکرالله و الله خیرالماکرین» اکنون این منم؛ بندهٔ نادانت که به خیال باطل خویش تو را دور زده و از دام عقابت جَسته‌ام؛ وه چه خیال باطلی! مولای من! با من چنین مکری به‌کار مبر و مرا در چنگال حیلت خودم گرفتار مکن! ادبم کن و مگذار تا در این دور باطل غرق گردم. به کرامتت با من روبرو شو و هر آن‌گونه خود صلاح می‌دانی، آگاهم ساز: با مهر و لطفت یا قهر و عتابت... @tollabolkarimeh
مِنْ أيْنَ لِىَ الْخَيْرُ يَا رَبِّ وَ لَايُوجَدُ إِلَّا مِنْ عِنْدِك(دعای ابوحمزه ثمالی) پروردگارم! من به دنبال خیر هستم؛ خودت مرا این‌گونه صنعت فرمودی که خیر بخواهم. اما کجاست این خیر؟ من ضعیفم؛ گاهی تشنه‌ام و آب برایم خیر است و‌ گاهی گرسنه‌ام و آن لحظه جز نان نمی‌خواهم. گاهی دلم به نمازی خوش می‌شود و گاهی به انفاقی... اما نه! اینها چگونه خیر باشند که اگر سیر شوم دیگر غذا برایم لذتی ندارد و اگر سیراب گردم، آب را نمی‌نوشم و اگر... من خیر می‌خواهم و حتی نمی‌دانم خیر چیست؟ محبوبم! من فقط می‌دانم نزد توست هرچه خیر هست و هرچه است. تو خود فرموده‌ای: «ان من شيء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم..» (حجر/21) آری؛ هرچه هست نزد توست و بس. اکنون درمی‌یابم که چرا آن خیاط وارسته فرمود حتی یک لیوان چای را هم به قصد او و نیت او بنوش! هر چه نزد توست خیر است و بگذار مکشوف‌تر بگویم هر چه توست خیر است! من آن خیر را می‌خواهم؛ «بقدرٍ معلوم»! @tollabolkarimeh
وَ مِنْ أيْنَ لِىَ النَّجَاةُ وَ لَاتُسْتَطَاعُ إِلَّا بِك(دعای ابوحمزه ثمالی) ای تنها مسیر نجاتم! هرگاه لحظه‌ای، کمتر از آنی، به حال خود واماندم، راه را گم کردم و بیراهه رفتم. دور شدم و بیچاره گشتم! مولای من! می‌شود راه نجاتی باشد و جز تو باشد؟ این را در مسیر زندگی آموخته‌ام که نیست؛ ولی هرگاه که غافل می‌شوم و‌ خود را می‌بینم، تلوتلوخوران از راه منحرف شده و گاهی هم سقوط می‌کنم ! آنجاست که به خود رجوع می‌کنم؛ چه دارم؟ امکانات، ثروت، استاد، دوست، برادر، همسر و... آه، که هیچ‌کدامشان به کارم نمی‌آیند وقتی تو را ندارم... آری باید که آه از نهادم برآید! وقتی تو نباشی، هیچ‌کس نیست و اگر هم هست، موثر نیست‌. آنگاه به یاد می‌آورم که فرمودی: «و توکل علی الحی الذی لا یموت»¹ و امید در دلم جوانه می‌زند. درمی‌یابم اگر با تو باشم، شکست و پیروزی تنها کلماتی بی‌معنا است؛ تو راه نجاتی و جز این معنایی نیست. آن‌‌گاه که انکسارم را، ذلتم را در پیشگاهت و نیازم را می‌بینی، نگاهم می‌کنی و چقدر این نگاه آرامشم می‌دهد و از همه‌کس، از همه‌چیز بی‌نیازم می‌کند. حتی نقشه راه را هم نشانم می‌دهی؛ نه، بالاتر از آن، دستم را می‌گیری و در دست راهنمای راهم می‌گذاری. اکنون فقط مانده که آرام بگیرم و بیایم؛ اگر دیوار بلند منیّتم دوباره در حصار نگیردَم و زندانی‌ام نکند! پس می‌نالم که: لا تستطاع الا بک... ۱-فرقان: ۵۸ @tollabolkarimeh
لَا الَّذِی‏ أَحْسَنَ‏ اسْتَغْنَى‏ عَنْ عَوْنِكَ وَ رَحْمَتِكَ وَ لَا الَّذِی أَسَاءَ وَ اجْتَرَأَ عَلَیكَ وَ لَمْ یرْضِكَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِك‏؛ نه كسی كه ایجاد حسنه كرده از كمك و لطف دائم تو بی‌نیاز است و نه كسی كه سیئه انجام داده، گستاخی كرده و جلب رضایت تو را ننموده، از حیطه قدرت تو خارج است.(دعای ابوحمزه ثمالی) الٰها! هر چه به خود نظر می‌کنم، سرافکنده‌تر می‌شوم. هیچ چیزی نمی‌یابم که به خود نسبت دهم؛ جمالی که به تبی از بین رود؛ مالی که با یک لحظه غفلت برباد رود؛ سلامتی که به آنی از دست رود؛ به چه چیز خود بنازم؟ عبادتی که به شرک آلوده است، انفاقی که با ریا مخلوط گردیده و یا نمازی که هر لحظه ذهنم به جایی مشغول است! مولای من، خیر من دوامی ندارد و از آفات جان سالم بدر نخواهد برد اگر تو نخواهی. وای بر من! گناهانم هم در دایره قدرت تو بود؛ نانم دادی، آبم دادی، قدرت پیدا کردم و آنگاه جرأت کردم و بی‌ادبی نمودم. هر چه داشتم از تو بود؛ چه آن هنگام که به زعم خود حسنه‌ای انجام دادم و خوش‌خوشانم شد و چه آن هنگام که گستاخ شدم، حرمت شکستم و نگاه رضایتت را از من گردن‌شکسته برگرداندی! اما مولای من! هر چه کرده‌ام بنده تو بوده‌ام و در ید قدرتت. پس خودت می‌دانی و بنده‌ات؛ اگر نیکی کرده از تو بوده و اگر بد کرده از حیطه قدرت تو خارج نشده؛ خودت می‌دانی و بنده‌ات! من کاره‌ای نیستم! @tollabolkarimeh
يا ربّ! يا ربّ! يا ربّ! بِكَ عَرَفْتُكَ وَ أنْتَ دَلَلْتَنِى عَلَيْكَ وَ دَعَوْتَنِى إِلَيْكَ وَ لَوْلا أنْتَ لَمْ‌أدْرِ مَا أنْتَ.(ابوحمزه ثمالی) خودت را من به‌واسطه خودت شناخته‌ام! و تو هستى كه مرا به خودت رهبرى مى‌كنى و به سوى خودت مى‌خوانى! و اگر ذات خودت نبود من ندانسته بودم كه تو كيستى و چيستى!» پروردگارم! پروردگارم! پروردگارم! بگذار آن‌قدر صدایت کنم تا نَفَسم بند آید و صدایم خاموش شود. سالها برای شناختنت به آفاق و آثارت نگاه کردم؛ در طبیعتت گشتم و ستارگانت را نگریستم؛ دریاها را غور کردم و دنیای شگفت‌انگیز موجودات خشکی و دریا را نظاره نمودم؛ اما هر چه بیشتر آنها را شناختم و بر علمم افزوده شد، از تو دور شدم و دورتر، تا اینکه به اینجا رسیدم: بشری سرگردان که کرات دیگر را تسخیر می‌کند اما تو را نمی‌یابد! چقدر نادان و جاهلم من! چگونه بر وجود تو به چیزی که به تو در هستی نیازمند است، دلیل آورده شود؟ آیا برای چیز دیگر ظهوری هست که برای تو نباشد که آن چیز باعث ظهور تو گردد؟! کجا و در چه وقت تو غایبی تا احتیاج بدلیلی باشد که بتو دلالت کند؛ یا کجا تو دوری تا بوسیله آثار، به تو برسند؟ مولای من! تو خودت را به من می‌شناسانی هر روز که چشم می‌گشایم و لبخند زیبای هستی را می‌بینم؛ خود را در آغوش محبتت می‌بینم و قدرنشناسانه باز انکار می‌کنم! هر روز مرا بسوی خود می‌خوانی و من نادان بسوی دیگری راه می‌سپارم و باز انکار می‌کنم! بستان‌های پرگل را می‌بینم و تو را نه! ستارگان شب را می‌بینم و خالقش را نه! قطرات باران را می‌نوشم و فروریزنده این رحمت را نمی‌بینم! چنان غرق در نعمت گشته‌ام که از منعم غافل شده‌ام و همان‌طور که مولایم حسین(ع) فرموده: «الهی ترددی فی الآثار یوجب بعد المزار؛ پروردگارا تردد و توجه من به آثار، مایه دوری زیارت و لقاء می‌شود.» یاریم کن ای خالق عشق! محرومم مکن از خویش که اگر تو را نداشته باشم، دنیا و مافیها به پشیزی نمی‌ارزد. بگذار تو را ببینم و فقط تو را و جز تو چیزی را نبینم... کور باد چشمی که همه را می‌بیند و تو را نه... @tollabolkarimeh