Dr. Asadi GarmaroudiA13940807LJ_SL.mp3
زمان:
حجم:
28.73M
🔉#معاد_در_قرآن_کریم
👤 استاد: دکتر محمد اسدی گرمارودی
📣 جلسه اول
* جایگاه معاد در قرآن کریم
* شرط بهرهمندی از هدایت الهی و زندگی انبیاء در سوره بقره
* بررسی آیه "و بالاخره هم یوقنون" در سوره بقره
* بررسی حیات دنیوی و اخروی با توجه به آیه ۶۴ سوره عنکبوت
* تفاوت حیات انسانی و حیات حیوانی
* حیات دنیوی مِنها و به علاوه حیات اخروی!
* حیات اصلی انسان در آیه ۷ سوره روم
* عبث بودن حیات دنیوی بدون حیات اخروی در آیه ۱۱۵ سوره مومنون
* چرا به خدا میگوییم حکیم و نمیگوییم عاقل؟!
* دنیایی که آخرت ندارد، به چه شکل است؟!!
* اعتباریات و یا واقعیات!؟
* عدم آگاهی انسانها به خلقت آسمانها و زمین و هر آنچه بین آنهاست درآیه ۳۸ و ۳۹ سوره دخان
* بیشترین آیات در قرآن به کدام بحث اعتقادی مربوط است؟
* شیطان با مذهبیها بیشتر کار دارد!!
* علت بها دادن قرآن کریم به معاد با توجه به واقعه عاشورا
⏰ مدت زمان: ۶۸:۲۳
#معاد
#عاشورا
@tollabolkarimeh
🔷 شهید آوینی: «بعضی ها ما را سرزنش می کنند که چرا دم از کربلا میزنید، از #عاشورا آنها نمی دانند که برای ما کربلا بیش از آنکه یک شهر باشد یک افق است که آن را به تعداد شهدایمان فتح کرده ایم، نه یک بار نه دو بار، به تعداد شهدایمان!»
🔸منبع: کتاب «گنجینه آسمانی»
🏴 اعمال روز عاشورا
⚫️مستحب است در روز عاشورا این اعمال به جا آورده شود .
#عاشورا
@TOLLABOLKARIMEH
پناه عالم
عاشورا که تمام میشود، تازه غصههایم شروع میشود.
هر سال بعد از عاشورا تمام غمهای عالم بر دلم سنگینی میکند.
عاشورا که تمام میشود، انگار تازه ابتدای حادثه است؛ امان از دل زینب سلام الله علیها.
در کتاب لهوف سید بن طاووس آمده است که: "عمر بن سعد سر مبارک امام حسین (ع) را به خولی داد تا نزد ابن زیاد ببرد. سپس دستور داد که سر بقیه شهیدان را جدا کنند و آنها را همراه شمر و چند نفر دیگر نزد ابن زیاد ببرند پس سرها را به کوفه فرستاد.
عمر سعد تا ظهر روز بعد از عاشورا در کربلا ماند.
سپس اهل بیت پیامبر و زنان شهیدان را روانه کوفه کرد، در حالیکه بانوان حرم سوار بر شتران بدون محمل و سایبان بودند و صورتهایشان باز بود، در حالیکه آنها امانتهای پیامبر (ص) بودند اما همچون اسیران روم و ترک در سختترین وضعیت و اندوه بودند." چه مصیبت عظیمی!
روایت است که تعداد سرهای شهیدان هفتاد و هشت سر بود که قبیله های عرب به قصد تقرب خدمت ابن زیاد (لعنت خدا بر او باد) آوردند.
همچنین روایت شده که بعد از خروج عمربن سعد(لعنت خدا بر او باد) گروهی از بنی اسد به قتلگاه آمدند و بر پیکر پاک و مطهر شهیدان نماز خواندند و آنها را در مکانهایی که امروز هست به خاک سپردند.
حالا ببین که خواهر تو گشته بی پناه
عالم همه پناه به نام تو می برند
✍🏻 پرنیا
#طلبه_نوشت | #عاشورا
@TOLLABOLKARIMEH
حلقهی فراق
از سرشب، در دلم غوغا بود. با خودم نوحهایی را زیر لب زمزمه میکردم. در میان خواندن، بغض چنگی به گلویم میانداخت. با آب دهانم، بغضم را قورت میدادم و نفس عمیقی میکشیدم. غمی عجیب تمام جانم را گرفته بود. اتو را به آرامی به روی پیراهن مشکیام کشیدم. چقدر پیراهنم را دوست دارم؛ حتی بهانهی دوست داشتن ارباب هم زیباست.
بوی اسپند و گلاب، سنج و دمام نقشی است که فقط بوی محرم میدهد. به رسم دیرینهی جنوبیها تا صبح به نوحهخوانی و توسل و بکاء گذراندیم.
به یاد شب عاشوراء که فرزند زهرا سلام الله علیها، به دور خیمهها میگردید؛ تا خار و خاشاک را جمع کند. ما هم به دور عَلم سیدالشهداء علیه السلام در تاریکی شب چرخیدیم. حلقهی عزا گرفتیم و در فراق و اسارت با عمه سادات(س) همناله شدیم.
ستارهها در آسمان و تاریکی، میدرخشید؛ اما اوج بیکسی پیمانهی دل را لبریز مینمود. شبی که هجران و غم عالم بر دل سنگینی میکرد.
صلی الله علیک یا اباعبدلله.
✍🏻آرزو مانعی
#طلبه_نوشت | #عاشورا
@TOLLABOLKARIMEH
سَرگشتهیِ مَحضیم در این وادیِ حیرت
عاقلتـر از آنیم که دیوانه نباشیم...
#عاشورا
#استوری
#عکس
#نگارخانه_کریمه
@TOLLABOLKARIMEH
بهشت عاشورایی!
چهره خورشید بر قاب خاک افتاده و ستارگانِ سرخفام در کویر کربلا، هنوز هم از آفتاب عشق، رخ برنمیتابند و همه نگاهها به یک سو و یک جهت است:
حسین وجه الله، حسین ثار الله، عین الله، نورالله...
مهمتر از همه ولیّ الله است که گرچه روی از کوفیان برگرفته و دل از عهدشان بُریده، اما ستارگان عاشق را چه باک از سر بر زمین نهادن در کنار امام کاروان که فرمود:
"مثل من با مثل یزید، بیعت و مذاکره نخواهد کرد."
و این راه سرخ شهادت و ایثار تا ابد ماندگار است هرچند، همه منحرفان عالَم برای تحریف آن بکوشند چرا که فرمودهاند: "هیهات من الذله"
✍🏻 مصدقی
#طلبه_نوشت | #عاشورا
@TOLLABOLKARIMEH
نذر آب
آخرین قطراتِ آبِ مانده در دبه، ده لیتری را چپه کردم توی کتری. جزء برنامهی روزانهام شده، جوشاندن آب در چند نوبت برای تهیهی آب فاتر. باید تا یادم نرفته دبهها را دم دست بگذارم که همسرم آب تصفیه خریداری کند.
بعد از ناهار پسرکم را میخوابانم تا با فراغ بال به سراغ بامیه خورشتیهایی بروم که از دیشب توی کیسهی پلاستیکی گره خورده منتظرم ماندهاند. موقع تمیز کردنشان نگاهم میرود سمت دبههای خالی.
بامیهها را درون کاسه پر از آب میریزم، لزج میشوند. میشورم و توی قابلمه میاندازم. بی هوا آب توی کتری را خالی میکنم رویشان و میگذارمشان پخته شوند.
پسر بزرگترم همیشه زیاد آب میخورد. قبل از خواب چندین لیوان آب میخورد. گاهی هم، نیمه شب برایش آب میبرم حتی وقتی که از خواب بیدار شود.
کمتر آب میخورم تا آب توی پارچه بماند برایش؛ اما به نیم ساعت نشده با پارچ خالی روبرو میشوم. قطرات تهمانده پارچ را میریزم توی لیوان ولی کفاف نمیدهد.
نزدیک ظهر تاسوعا شده و گرمای هوا نزدیک چهل درجه است. عطش داریم و پسرم آب طلب میکند.
چرا این روزها همه چیز مرا میبرد کربلا؟ میبرد تا دم خیمهی سقا؟
صداهایی توی سرم میپیچد. صدای العطش سه ساله، گریهی بیرمق شش ماهه، صدای عمو عباس گفتن سکینه و یا اخا ادرک اخای وسط معرکه!
پارچ به دست تکیه دادهام به کابینت. فردا روز دهم نذر آب میدهم. هنوز این کلمات از ذهن به لبم نرسیده که صدای ماشینی میآید و صدا میزند آب تصفیه.
✍🏻فاطمه پیرمرادی
#طلبه_نوشت | #عاشورا
@TOLLABOLKARIMEH