eitaa logo
طلوع
231 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
لینک دعوت https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf ناشناس https://harfeto.timefriend.net/16474090467803 هرچی میخواید بگید.👆🌻 @Tolou12 👈 ارتباط با ما🌻 کپی با ذکر صلوات برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان(عج) آزاد است🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر جا‌ خدا امتحانت کرد و یک خورده‌ عقب رفتی غصه‌ نخور!... این‌ امتحان‌ لازم‌ بود تا به‌ ناقص‌ بودن‌ خود پی‌‌ ببری، یک کمی‌ تلاش‌ کنی‌ جبران‌ می‌شود... امتحان‌ فضل‌ خداست؛ و برایِ‌ رشد نافع‌ و لازم! 🌻 https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
حضرت علامه حسن زاده رضوان الله علیه) میفرمود: شما نمی بینید ، من میبینم اعمال شما از شما دور نمیشود، در جانتان مینشیند ! وقتی مردید و پرده افتاد میفهمید چه چیز را در خود نهادینه کرده اید ! میفرمود: این لقمه ها که میخورید، بو دارد، کاش میفهمیدید این لقمه برخی ها چه بویی دارد ! میفرمود: دهان باب الله است صادرات و ‌وارداتش را کنترل و‌ مواظبت کنید ! برخی ها از دهانشان آتش زبانه میکشد ! و برخی دهانشان معطر و منزه است ! 🌻 https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ساکنان قلبت را به دقت انتخاب کن؛زیراهیچ‌کس به غیر از تو، بهای سکونت‌شان را نخواهد پرداخت🌿 💙 🌻 https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شـــب قدر هرطور باشید، در طولِ سال همانطور خواهید بود.. هر چقدر یاد خـــدا باشید، در طول سال هم همانقدر یاد خدا خواهید بود. هر چقدر درگیر لغو و لهب باشــید، در طول سال هم همانقـــدر درگیر لغو و لهب خواهید بود.. هر چقــدر درگیر گناه باشید، در طول سال هم همانقدر درگیر گناه خواهـــید بود...! 🌻 https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طلوع
#من_زنده_ام #فصل_چهارم #قسمت_چهلم دکتر چهار تا قرص لوموتیل به دستم داد و به سرباز گفت: اخذوها(ببرید
با چهار لوموتیلی که بالا انداخته بودم دل‌پیچه‌ام آرام گرفته بود. اما مثل اینکه این بار نوبت مریم بود. اوضاعش سخت به هم ریخته شده بود و از درد مثل مار زخمی به خودش می‌پیچید. راننده و سرنشین جلو، از همان ابتدای حرکت، نوار یک خواننده‌ی عرب را روی ضبط ماشین گذاشتند و پیچ صدا را تا آخر بالا بردند. سر و کولشان را با آهنگ آنچنان پیچ و تاب می‌دادند که انگار در کنسرت زنده‌ی یک خواننده‌ی مشهور نشسته‌اند. عینک ها را یک گوشه انداخته بودیم و هرچه به شیشه می‌کوبیدیم فایده‌ای نداشت. باز صد رحمت به هنرپیشه‌ی تبلیغ خمیردندان کلگیت. مریم مرتب زردآب بالا می‌آورد. نگاه‌های معصومانه‌اش بی‌رمق شده بود. بالاخره در بین راه توقف کردند. درمانگاه شلوغی بود. همه‌ی مراجعین و کارکنان برای تماشا از درمانگاه بیرون آمده بودند. نمی‌دانم ما را به چه عنوانی معرفی کرده بودند. بعضی از آنها با غیظ و غضب و بعضی دیگر شاد و سرمست به ما خیره شده بودند. هرکس به درجه‌ی مستی‌اش مشتی، لگدی، سنگی به سمت ما پرتاب می‌کرد. آنها هم با ناسزا و دشنام و رفتارهای ناپسند ما را بدرقه کردند. اما در میان این جمعیت آدم‌های محزون و متعجب هم بودند. نمی‌دانم آیا اسیر گرفتن چهار دختر، تا این حد می‌توانست افتخارآفرین باشد؟ این حجاب بیشتر از آنچه برایشان معنی دینی داشته باشد معنی سیاسی و استراتژیک داشت. فاطمه گفت: می‌خوای دکتر تو را هم ببینه؟ گفتم: نه، من همون چهار تا لوموتیل دلم را آروم کرده. حوصله‌ی سؤال و جواب ندارم. فاطمه و مریم پیش دکتر رفتند. فاطمه که برگشت گفت: دکتر بیشتر از آنکه از وضعیت بیمار بپرسد مشتاق اخبار جنگ است. مدام می‌پرسید شما را چرا گرفته‌اند؟ کجا گرفته‌اند؟ کِی گرفته‌اند؟ از اوضاع ایران می‌پرسید. بعد هم بدون اینکه از وضعیت مریم بپرسد به او سرم وصل کرد. یک ساعت در آن درمانگاه منتظر بودیم. دکتر هر چند دقیقه یک‌بار سؤال جدیدی برایش مطرح می‌شد و دوباره فاطمه را سؤال‌پیچ می‌کرد. هنوز همه بیرون بودند و با همان فضاحتی که از ما استقبال کرده بودند بدرقه شدیم. حلیمه از برخورد مردم خیلی متأثر و مغموم شد. گریه کرد و گفت: به چه گناهی با ما این‌گونه رفتار می‌کنند؟ بی‌حرمتی به این اندازه؟ مگر ما دو تا کشور مسلمان نیستیم؟ مگر ما خواهر دینی آنها نیستیم؟ فاطمه گفت: یادتون نره اینجا سرزمین کوفه و کربلاست. همان جایی که اهل بیت امام حسین (ع) را به اسیری در شهر چرخاندند و به آنها بی‌حرمتی کردند. اگر به ما محبت می‌کردند باید تعجب می‌کردیم. هنوز یک ساعتی از آنجا دور نشده بودیم که کنار یک قهوه‌خانه سرراهی توقف کردند. ما با قیافه‌های خسته و ژولیده و مریض هرچه اصرار کردیم که میل به هیچ غذایی نداریم و داخل ماشین می‌مانیم قبول نکردند و گفتند: لازم اتگعدن علی الطاولة حتی لو ما اتریدون لو تاکلن شی. (باید بیایید سر میز بنشینید، حتی اگر نخواهید چیزی بخورید.) چند میز مستطیل شکل شش نفره در آن قهوه‌خانه‌ی فرسوده و کثیف چیده شده بود. ما چهار نفر در یک ضلع میز بغل هم و آن دو نفر در دو ضلع دیگر میز نشستند. چهار پرس غذا شبیه کباب بره روی میز گذاشتند. آن دو با ولع دهان باز می‌کردند و نمی‌دانم این لقمه‌ها را درسته به کجا می‌فرستادند. گاهی استخوانی را گاز می‌زدند و نیمه‌ی دیگر را تعارف می‌کردند. شبیه گرگ‌های آدمخوار بودند. بی‌اراده توجهم به آنها جلب شده بود. راستش ترسیده بودم. فاطمه که متوجه نگاه وحشت‌زده و خیره‌ی من شد، گفت: بی‌خیالشون شو. گفتم: می‌ترسم پرس بعدی‌شان ما باشیم، یا ما را به عنوان دسر بخورند. بعد از اینکه با فشار آب لقمه‌های در راه مانده را به شکمبه‌های چرمی فرستادند، دست‌ها را به پشت سیبیل‌های خیس خود مالیدند و گفتند: - یالّا روحن. اسرعن. (یالّا بروید. عجله کنید.) نمی‌دانستم چند ساعت دیگر در راه هستیم. هیچ کس و هیچ چیز برایم آشنا نبود. انگار گم شده بودم. دیدن هیچ صحنه و منظره‌ای مرا از حس گمشدگی بیرون نمی‌آورد. تا قبل از اینکه به قهوه‌خانه برسیم اگر می‌دیدند عینک لعنتی را از چشممان برداشتیم چشم‌پوشی می‌کردند اما یک ساعت که از قهوه‌خانه دور شدیم خیلی بداخلاق و خشن شدند. سربازی که کنار راننده نشسته بود دائماً فریاد می‌کشید: لیش نزعتن النظارات، لیش اتباو عن برّا، لیش تتحرکن رأسهن، لیش تحچن؟ (چرا عینکتان را درآوردید، چرا به بیرون نگاه می‌کنید، چرا سرتان تکان می‌خورد، چرا حرف می‌زنید، چرا به یکدیگر نگاه می‌کنید؟) ماشین آژیرکشان با سرعت بالا حرکت می‌کرد. از آنجا به بعد کوچک‌ترین حرکت ما را زیر نظر داشتند و دائماً عربده می‌کشیدند و تهدید می‌کردند. مانده بودم این غذایی که خوردند کباب بره بود یا کباب سگ که اینطور وحشی‌شان کرده بود. @Tolou1400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5958742896671722405.mp3
6.04M
نوزدهم حجت‌الاسلام قاسمیان ※ ترجمه صوتی b2n.ir/Joze19GhoranKarim @Tolou1400
نکات کلیدی جزء نوزدهم.🔑☘ @Tolou1400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌راستی اگر خداوند گريه را به انسان نبخشيده بود، هيچ‌ چيز نمی‌توانست كدورتی را كه با گناه بر "آيينه‌ی فطرتش" می‌نشيند پاک کند...🌿🦋 🌻 https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
گویند علی می زده صد وصله به کفشش ای کاش دلِ خسته ی ما کفشِ علی بود...💔 🌻 https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf