«وقتی دَری به سوی خوشبختی بسته میشود، دَر دیگری باز میشود ولی اغلب آنقدر به دَر بسته خیره میشویم که دَری که برای ما باز شده است را نمی بینیم!»
خلاصه بگم که؛ آدمی رفته، شغلی که از دستش دادی، رفاقتی که دیگه وجود نداره، رابطه ی که به هر دلیلی بهم خورده، راهی که به بن بست رسیده رو رها کن تا بتونی درهای جدید زندگیتو ببینی!
#انگیزشی
#طلوع🌻
https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
7.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مصیبت بزرگ علی(ع) در شیعیانش است!
#امام_موسی_صدر
#کلیپ
#طلوع🌻
https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
طلوع
مصیبت بزرگ علی(ع) در شیعیانش است! #امام_موسی_صدر #کلیپ #طلوع🌻 https://eitaa.com/joinchat/299027
مصیبت بزرگ علی(ع) در شیعیانش است!
ای کسی که دلت شاد میشود با منزلت علی... بشنو و بترس و بلرز از این حرف! ... اینهایی که ننگ ابدی برای آن سرور هستند. اینهایی که یکیشان کافی است که [مردم] بگویند علی باطل بوده و هر چه بوده، درست نبوده! درست است امروز ما ننگ دامان علی بشویم؟ عقبافتادهترین شهرها، شهرهای شیعه باشد؟ درست است ما بیسواد باشیم؟ درست است ما سفیه باشیم؟ درست است ما بداخلاق باشیم؟ درست است ما در معامله غش داشته باشیم؟ درست است در معامله باطل بگوییم؟ راست کمتر باشد؟ صلهٔ رحم کمتر باشد؟ یتیم بیشتر باشد؟ فقیر بیشتر باشد؟ درست است جامعهمان از همهٔ جامعههای دنیا عقبتر باشد؟ آخر این چه بساطی است؟ این چه زندگیای است که ما داریم؟ این چه پیروی از علی است که ما داریم؟ برگردید آقایان، عمر ما به پایان میرسد. یک روز زودتر یا یک روز دیرتر. ما امروز پشت نمایشگاه گذاشته شدهایم. آقا سابقاً دنیا به هم ارتباط نداشت، هر غلطی که ما دلمان میخواست در مملکت خودمان میکردیم، کسی به ما نگاه نمیکرد. امروز جامعهٔ ما در دنیا منعکس است. هر چه بکنیم، همه کس میبیند. هر اخلاقی داشته باشیم، همه کس حس میکند. هر روشی داشته باشیم، مشخص است. به نام علی تمام میشود. ما شیعهٔ علی هستیم، نباید دشمن او باشیم و امیدوارم که نباشیم. به حق خودش و به حق ایمان خودش.
بخشی از سخنرانی امام موسی صدر در کاشان_
سال ۱۳۵۰
@Tolou1400
طلوع
#من_زنده_ام #فصل_هفتم_اردوگاه_موصل_و_عنبر #قسمت_پنجم نقیب احمد مجددا همراه با سرباز نگهبان و مترج
#من_زنده_ام
#فصل_هفتم_اردوگاه_موصل_و_عنبر
#قسمت_ششم
با دیدن حاج آقا ابو ترابی نور امیدی در دلمان تابیدن گرفت . شور و شادی بی حدی وجودمان را فرا گرفته بود نمی دانستیم چطور باید تشکر کنیم او می خواست در مقابل آن ظالمان گرگ صفت با غیرت و مردانگی که در خود و دیگر برادران وجود داشت از ما حفاظت کند . پرسید :
- چرا لباس های شما مندرس و این همه وصله وپینه دارد ؟
گفتیم : این لباسهای خودمان است که از روز اول اسارت به تن داشتیم ، هنوز لباس اسارت عراقی ها را تنمان نکرده ایم .
با شنیدن این جمله نتوانست جلوی گریه اش را بگیرد .
عدنان با دیدن گریه برادر ابوترابی گفت : وقت خلاص!
برادر سید علی اکبر ابو ترابی محترمانه از او چند دقیقه ای وقت خواست و گفت :
- من از طریق صلیب سرخ تا حدودی شرح ماجرای شما را شنیده ام ، شجاعت وپاک دامنی شما ما را سر افراز کرده به قد همه ما اضافه کرده از رنجی که شما در آن زندان ها بردید ما مردها خجالت کشیدیم ودیگر از رنج ناله نکردیم ، اما خواهرها من مأمور به پرسیدن یک سؤالم که باید جوابش را به برادر هایتان بدهم . ما برای حفظ ناموسمان اینجا هستیم ، شکنجه می شویم و صبر می کنیم واز خدا پاداش می گیریم اگر طی این دو سال به شما تعرضی شده ما باید تکلیف جنگ و عراقی ها را همین جا روشن کنیم ، خونی که برای عصمت وحیا نریزد با دوای سرخ هیچ فرقی ندارد .
گفتیم : خدا را شکر تا این لحظه در امان خدا بوده ایم .
حاج آقا گفت: به من اطمینان کنید ، من برادر شما هستم و از روی شما به خاطر همه ستم هایی که بر شما رفته شرمنده و خجالت زده هستم .
گفتیم : به عصمت مادرتان زهرا ، فقط خدا به ما رحم کرده است . مثل لقمه ای در دهان گرگ می چرخیدیم اما گرگ می ترسید لقمه را زمین بگذارد .
سید بزرگوار دوباره اشک ریخت اما این بار با هق هق ، مثل اینکه اشک های حاج آقا تیرکمان عدنان بود که در می رفت و وقت خلاص را اعلام می کرد سید محترمانه گفت :
- پس دقیقه واحده(فقط یک دقیقه)
- کلت بس ارید اعطیهن الخضراء بس صارلک عشر دقایق تتکلم وباهن ( گفتی فقط می خوام بهشون سبزی بدم ولی حالا ده دقیقه است نشستی و روضه می خونی )
سید اصرار نکرد با ذکر ” الحمدالله ” ، سبحان الله ، لا حول و لا قوه الا بالله ” با ما خداحافظی کرد .
به سوال و نگرانی حاج آقا و برادرها که فکر می کردم خاطره برق نگاهشان در لحظه ورودمان به اردوگاه برایم تداعی شد . در پس این چهره های تکیده و رنجور عظمت و اقتداری بود که صدام را که به زعم خودش شهسوار عرب بود ، از زین قدرت به زمین ذلت کشیده بود .
در کیسه سبزی را باز کردیم ، تمام سبزی باغ را چیده و به ما داده بودند . نمی خواستیم تحفه ای را که با زحمت و محبت فرستاده بودند پس بفرستیم . رفتیم پشت پستویی که با ملحفه برای خودمان درست کرده بودیم .
حلیمه روسری اش را باز کرد که از برادران خودمان می گیریم . برگ برگ آن سبزی ها را که برادرها تمیز پاک کرده بودند نگاه می کردیم . از این همه محبت و فداکاری حظ می بردیم . ناگهان در لابه لای سبزی ها چشم مان به تکه کاغذی مچاله شده افتاد . کاغذ کوچک و مچاله شده را باز کردیم . نوشته بود « خرمشهر آزاد شد »
از شادی در پوستمان نمی گنجیدیم ، نمی دانستیم چطور ابراز احساسات
کنیم که عدنان خبردارنشود .
ادامه دارد…✒️
@Tolou1400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اللیلُ هو اختراعُ العُشاقِ
شب،اختراعِ عاشق هاست!
#محمد_صالح
#طلوع🌻
https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
یا علی(ع) !
هیچکس تو را نشناخت جز من و خدا
هیچکس من را نشناخت جز تو و خدا
هیچکس خدا را نشناخت جز من و تو
#پیامبر_اکرم_صل_الله_علیه_و_آله
#فضائل_امیرالمومنین
#حدیثنوشته
#طلوع🌻
https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf