eitaa logo
طلوع
881 دنبال‌کننده
3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
لینک دعوت https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf ناشناس https://harfeto.timefriend.net/16474090467803 هرچی میخواید بگید.👆🌻 @Tolou12 👈 ارتباط با ما🌻 کپی با ذکر صلوات برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان(عج) آزاد است🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
کمتر از بیست سال برای جوان کردن جمعیت فرصت داریم🌿 رهبر انقلاب: ما بیست سال این فرصت [جمعیت جوان کشور] را داریم؛ اگر در این بیست سال توانستیم پایه‌های کار خودمان را محکم کنیم که بُرد کردیم؛ اگر غفلت کردیم و این بیست سال فرصت از دستمان رفت و کشور وارد عرصه‌ی سالمندی و فرسودگی شد، دیگر کاری نمیشود کرد. ۱۳۹۸/۸/۲۸ 🌻 https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر روزی دلم گرفت یادم باشد که قاصدکی در راه است... که فرشته ها برایم دعا میکنند... که ستاره ها شب رابرایم روشن خواهند کرد... یادم باشد که قاصدکی در راه است... که خوبی‌نزدیک است... که من راه رفتن میدانم ودویدن و جاده ها قدمهایم را شمار خواهند کرد. اگر روزی دلم‌گرفت یادم باشد که مــَـن زنده ام... و خدایــَـم همین نزدیکیهاست... 🌻 https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طلوع
#من_زنده_ام #فصل_ششم_انتظار #قسمت_شانزدهم نامه ها برای ما که نه جنگ دیده بودیم و نه می دانستیم
متاسفانه آنها فقط جواب می دادند - اسیری به نام معصومه آباد در خاک عراق وجود ندارد . ما هیچ وقت مادر را از این پاسخ مطلع نمی کردیم . کریم می گفت : - زمانی که صلیب سرخ برای هلال احمر ایران نامه می آورد ، سرشان خیلی شلوغ می شد و همه کارمندان برای تقسیم نامه ها به بخش اسرا می رفتند . من هم به شوق اینکه شاید نامه ای برای ما آمده باشد ، صبح اول وقت ، آخر وقت یا بین روز به هلال احمر سر می زدم اما من هیچ وقت نامه ای نداشتم . آنجا به پدر و مادران سالخورده ای بر می خوردم که سواد خواندن و نوشتن نداشتند . یا برایشان نامه می خواندم یا برایشان نامه می نوشتم . گاهی خط های صفحه نامه تمام می شد . اما حرف های آنها هنوز تمام نشده بود . التماس می کردند : - تو را خدا بازم بنویس : ای نامه که می روی به سویش از جانب من ببوس رویش آنها برای یک کاغد نامه اضافه گریه و التماس می کردند . هلال احمر با همه محدودیت ها سعی می کرد آنها را راضی کند . در برگه دوم هم دوباره از غم فراق و دلتنگی هایشان می گفتند ؛ دلتنگی ای که پایانی نداشت . وقتی نامه دوم هم تمام می شد باز با التماس می گفتند بنویس : سر راهت نشینم تا بیایی به قربانت کنم هر چه بخواهی نامه های شهرستان ، به شهرستان ها می رفت . خانواده ها آنقدر مضطرب و نگران بودند که کارمندان هلال احمر را کلافه می کردند . گاهی هر روز صبح قبل از شروع کارم ، سری به هلال احمر می زدم . چند روزی بود که وقتی می رسیدم پیرزن و پیرمرد اردبیلی را می دیدم که با چند قطعه عکس و یک بقچه کنار در ساختمان هلال احمر نشسته و گریه می کنند . فارسی هم نمی دانستند . رفتم با یکی از دوستان ترک زبانم آمدم و پرسیدم : - چرا گریه می کنید؟ عکس ها را نشان دادند و گفتند : - این عکس محمد علی تنها پسرمان است ، ببین چقدر رشید و رعنا بوده ، اونقدر قوی هیکل و پهلوان بود که زنجیر پاره می کرد . حالا ببین بعد از که سال برای ما چه عکسی فرستاده ؟ از عکسش معلومه چقدر ناخوش و زار و مریضه . در بقچه را باز کرد وگفت: - یه روغن دون ، روغن محلی آوردیم که براش بفرستیم ، سه روزه التماس می کنیم ، کسی از ما نمی گیره ، خیر از جوونیت ببینی بیا و اینا رو راضی کن ‌. بعد از کلی صحبت و خواهش و تمنا آنها را راضی کردیم که روغن دان را به اردبیل برگرداند . چون ما جزء خانواده های مفقودالاثر بودیم سر و کارمان بیشتر با امور بین الملل بود و آنجا هم همیشه سوت و کور بود . گاهی مستقیم به دفتر سازمان ملل می رفتم و آنجا به انگلیسی با آنها چک و چانه می زدم . هم من آنها را به اسم می شناختم و هم آنها مرا . بهترین روزها و خاطره های پدر و مادرها وقتی بود که نزد آنها می رفتم و برایشان از نامه ها وحرف های اسیران و نامه هایی که از طرف پدر و مادر اسراء می نوشتم تعریف می کردم . همه خانواده با اسراء دوست و فامیل شده بودیم . تازه بعضی وقت ها از روی بعضی نامه ها که قشنگ مشخص بود برای خودم یاد داشت بر می داشتم و برای مادر می اوردم . مادر وقتی به دیدن خانواده اسیران می رفتیم خیلی احساس آرامش می کرد . نامه هایشان را که می دید طوری روی کلمات دست می کشید که گویی دست و سر اسیران را نوازش می کند . هیچ کدامشان نه آقا و نه مادر ، تصویری از اسارت نداشتند و دائم به خانواده های اسراء التماس می کردند در نامه هایتان دو کلمه از دخترما هم بنویسید یا از عزیزان اسیرتان در مورد دختر ما بپرسید . بعضی روزها هر دو کنار هم می نشستند و از شیرین زبانی های و بازی های بچگی ات می گفتند و از هم می پرسیدند : اگر یک روز از تو دست خطی دریافت کنند چه کارش می کنند ادامه دارد…✒️ @Tolou1400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خویشتنداری۲۹ @Tolou1400
کارگاه خویشتن داری_29.mp3
13.17M
۲۹ ✍️ حساب و کتاب ساده است! اگر متوسط عمر انسان را شصت سال فرض کنیم و ابدیّت را به یک میلیون سال محدود کنیم، هر یک ساعت از عمر دنیا، کیفیت تقریبا دو سال زندگی آخرتیِ مان را تعیین میکند... ⏳خویشتن‌داری یعنی؛ مراقبت از زمان. @Tolou1400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مثلا تو از راه آمده باشی و من از جان برایت مایه بگذارم. تو سرم را به دامن بگیری، من غرق لبخندت شوم، من بپرسم: وفا کردم؟ تو بگویی: در بهشت هم کنارم هستی! جوانی است و هزار آرزو... آرزو که بر جوانان عیب نیست! 🌻 https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ارزش جهاد به اندازه ی شهادت و حضور و بینشی است که در تو شکل می گیرد، و این است که باید شهید شد و جهاد کرد نه آنکه جهاد کنی تا به شهادت برسی... (ره) 🌻 https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf