بسمه تعالی
خودم را بسته ام به انواع چالش هایی که مثلا من را توی ضعفهایی که دارم تقویت کنند. افتاده ام توی جاده ای که فقط دارم تویش راه میروم و از گوشه و کنار هرچه دستم می آید برمیدارم.
خودم هم نمیدانم کدام بیشتر به دردم میخورد که حداقل بارم سبکتر باشد اما نمیشود. طمع نمیگذارد. هی میروم جلو و نفس نفس میزنم و گاهی رو به رو را نگاه میکنم که ببینم چقدر به آخر جاده مانده. ته ندارد اصلا. هرچه میروم نمیرسم.
کمی می ایستم و کمر صاف میکنم. عرق از کتف و چانه ام دارد میچکد.پایین پاهایم باری است که با خود آورده ام و هول نداشتنش را داشته ام. مینشینم کنارشان. همه شان را دوست دارم اما خوب که نگاه میکنم میبینم بعضی هایش را جلوتر هم میتوانم باز پیدا کنم.
قطره عرق از پیشانی ام میسرد روی شقیقه ام. قصد میکنم بلند شوم اما کار دیگری میکنم. یکی دوتا از آنها که دوستش دارم و جلوتر میرسم بهشان را برمیدارم و پایین جاده رها میکنم.
راه می افتم. راه همان راه است و من همان.اما گمان میکنم لذت از جاده برایم بیشتر شده. کم کم بردارم بهتر از این است که توی شانه خاکی جاده بی افتم و وا بدهم.
میدانم خیلی ها دارند میدوند و جلو میزنند من اما باید آهسته و پیوسته بروم وگرنه به ته جاده که هیچ به سر پیچ اول هم نمیرسم.
#چالش
#سر_پیچ
#از_مسیر_لذت_ببر
#توتک
@toootak