eitaa logo
خانه قرآن شهری ترنج بندرانزلی
500 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
4هزار ویدیو
42 فایل
۲۷ سال سابقه نشر و ترویج و اشاعه فرهنگ قرآنی. برگزاری محافل بزرگ قرآن کریم. برگزاری مجالس اهل بیت علیهم السلام ترنج ( تربیت. نیروی. جوان ) ارتباط با مدیر کانال، حسین رضوانی ۰۹۱۱۶۶۰۸۹۶۰ ۰۹۱۱۹۸۸۹۱۳۱ در پیام رسان ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
گنده لات هایی که با نفس (ره) شهید شدند. 2⃣ عصر بود که آمد خانه. گفت مادر, دیگه کاباره را رها کردم. بی مقدمه گفت: پاشین! پاشین وسایلتون رو جمع کنید می خواهیم بریم ! مادر با تعجب پرسید: جدی میگی!... گفت: آره بابا، بلیط گرفتم. دو ساعت دیگه باید حرکت کنیم... باور کردنی نبود. دو ساعت بعد داخل اتوبوس بودیم... در راه مشهد مادر خیلی خوشحال بود. خیلی شاهرخ را کرد. چند سالی بود که مشهد نرفته بودیم. فردا صبح رسیدیم مشهد. عصرهمان روز از مسافرخانه حرکت کردیم به سوی . شاهرخ زودتر از من رفته بود. می خواستم وارد صحن اسماعیل طلائی شوم. یکدفعه دیدم کنار درب ورودی شاهرخ روی زمین نشسته رو به سمت گنبد... آهسته رفتم و پشت سرش نشستم. شانه هایش مرتب تکان می خورد. حال خوشی پیدا کرده بود. خیره شده بود به گنبد و داشت با آقا حرف می زد. مرتب می گفت: ، من بد کردم. من غلط کردم، اما می خوام کنم... منو ببخش!... یا به دادم برس... من عمرم رو تباه کردم... اشک از چشمان من هم جاری شد. شاهرخ یک ساعتی به همین حالت بود. توی حال خودش بود و با آقا حرف می زد... شاهرخ در مشهد واقعاً توبه کرد وهمه خلاف کاری های گذشته را رها کرد.... دو روز بعد برگشتیم تهران. خیلی طول نکشید که شاهرخ ضرغام، ملقب به انقلاب، در عملیات پاک‌سازی جادهٔ آبادان-ماهشهر در آذر 59 به رسید. کتاب لات لوت ها و مشتی ها *خاطره ای از شاهرخ ضرغام , ملقب به حر @torraanj
🌹 دعای علیه السلام در حق شیعیان: پروردگارا، ما از ما هستند، از زیادی گِلِ ما خلق شده‌اند و به آب ما عجین گشته‌‌اند، آنها را بیامرز و را عفو فرما. پروردگارا، آنها را روز در مقابل چشم دشمنان ما مؤاخذه مفرما چنانچه میزان گناهانشان بیشتر و حسناتشان کم است از اعمال من بردار و به آنها بیفزای. این مطلب به نقل از مرحوم قدس سره از ملحقات کتاب انیس العابدین و علامه میرزا حسین نوری (قدس سره) می‌باشد. 📚بحارالانوار، ج 53،ص302 @torraanj
⭕️ مغازه‌ام سوخت بازرگان موفقی از مسافرت بازگشت و متوجه شد خانه و مغازه اش در غیاب او آتش گرفته و کالاهای گرانبهایش همه سوخته و خاکستر شده اند و خسارت هنگفتی به او وارد آمده است. 👈فکر می کنید آن مرد چه کرد؟ را مقصر شمرد و ملامت کرد؟ یا...؟ او با لبخندی بر لبان، و نوری بر دیدگان، سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت: می خواهی که اکنون چه کنم؟ مرد تاجر پس از نابودی کسب پر رونق خود، تابلویی بر ویرانه های خانه و مغازه اش آویخت که روی آن نوشته بود: مغازه ام سوخت، اما . فردا باز هم شروع به کار خواهم کرد. ✅ اتفاقات منفی نباید امید و ایمان شما رو در رسیدن به هدفتون ضعیف کند. @torraanj
13.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپی تاثیرگذار از ماجرای شفاعت (علیه السلام) در 🎼با روایتگری 🖌 به همراه زیرنویس عربی 🍃 اَللّهُمَ اَرزُقنـٰا فِي اَلْدُنْیٰا زیٰارَۃ اَلْحُسَیْن وَ فِي اَلْاٰخِرَۃ شِفٰاعَة اَلْحُسَیْن 🍃 روزی ما را در دنیا زیارت و در آخرت امام حسین(علیه السلام) قرار بده 🤲 @torraanj
! از بد کردن آدم هایت شکایت داشتم به درگاهت؛ اما شکایتم را پس می گیرم. من نفهمیدم، فراموش کرده بودم که بدی را خلق کردی، تا هر زمان که دلم از آدم هایت گرفت ، نگاهم به تو باشد. @torraanj
توصيه هاي مرحوم پيرامون عليه السلام : • خالصانه در مجالس عزاداري شركت كنيد. طوري باشيد كه غير از امام حسين (علیه السلام) چيزي نبينيد. • با پاكي ظاهر و باطن به اين مجالس مشرف شويد ؛ همانطور كه با و در اين جلسات شركت ميكنيم ، به وسيله ، طهارت باطني هم كسب كنيم. •قبل از ورود به مراسم عزاي ابي عبدالله عليه السلام بگوييم: اگر در وجود من مانعي از كسب فيض ابي عبدالله عليه السلام هست، آن را برطرف بفرما. •دهه محرم ، دهه تحول است ، جناب حرّ يك شخص است اما حرّ شدن يك جريان ميباشد. در اين دهه بايد متحول شويم. @torraanj
5.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حال خوب این بچه رو خریدارم. نسل و ذریه ما رو محب و عاشق و دوستدار و رهرو و حضرت علیه السلام قرار بده. @torraanj
... دستش را روی شانه‌ام گذاشت و گفت: «قاسم! تو مرا دوست داری؟» در حالی که با خود فکر می‌کردم چرا این سؤال را می‌پرسد، گفتم: «آقا بر منکرش لعنت.» به دیوار تکیه داد و گفت: «من اگر چیزی بگویم قول می‌دهی عمل کنی؟» با سرعت گفتم: «آقا شما جان بخواهید.» گفت: از امشب بلند شو و بخوان! نفسم در سینه حبس شد. پس از بهتی طولانی گفتم: «آقا شما می‌دانید که من اصلا نماز نمی‌خوانم! چه رسد به اینکه بخواهم نماز شب بخوانم... تا دیروقت در قهوه‌خانه هستم و صبح اصلا بیدار نمی‌شوم...» گفت: «هر ساعتی که نیت کنی، من بیدارت می‌کنم.» .. برخلاف هرروز که تا بعد از طلوع آفتاب می‌خوابیدم، در نیمه‌ی شب بیدار شدم. از جایم بلند شدم، دمپایی را پا کردم و به‌سوی حوض آب در وسط حیاط رفتم. این چه انقلابی بود که در من به‌پا شده بود؟ من که بودم؟ که بود؟ چشمانم را رو به آسمان گرفتم و از سویدای دلم جوشش چشمه‌ای را احساس کردم که با حقیقت لایزالی و آسمانیِ عشق تکلم می‌کرد و می‌گفت: « قاسم دیر آمده ولی مردانه چاکر درگاهت خواهد بود.» 📚 از کتاب کهکشان نیستی | داستانی بر اساس زندگی @torraanj
🌹 برای رسیدن به آرامش سه چیز را ترک کن: 👈اینکه دائم دیگران را کنی. 👈اینکه بخواهی دائم مورد دیگران قرار بگیری. 👈 اینکه بخواهی دائم در مورد دیگران کنی یا خود مورد پیش‌داوری قرار بگیری. ✅ در عوض همیشه بگو کمک کن که: 👈 دیرتر برنجم 👈 زودتر ببخشم 👈کمتر پیش داوری کنم 👈و بیشتر فرصت بدهم ... @torraanj
👈«قارون» هرگز نمی دانست که روزی ،کارت عابر بانکی که در جیب ما هست از آن کلیدهای خزانه وی که مردهای تنومند عاجز از حمل آن بودند ما را به آسانی مستغنی میکند . 👈و «خسرو» پادشاه ایران نمی دانست که مبل سالن خانه ما از تخت حکومت وی راحت تر است . 👈و «قیصر» که بردگان وی با پر شترمرغ وی را باد می‌زدند ، کولرها و اسپلیتهایی که درون اتاقهایمان هست را ندید . 👈و «هرقل» پادشاه روم که مردم به وی بخاطر خوردن آب سرد از ظرف سفالین حسرت میخوردند هیچگاه طعم آب سردی را که ما می چشیم نچشید .. 👈و «خلیفه منصور» که بردگان وی آب سرد و گرم را باهم می آمیختند تا وی حمام کند، هیچگاه در حمامی که ما براحتی درجه حرارت آبش را تنظیم میکنیم حمام نکرد .. 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 بگونه ای زندگی میکنیم که حتی پادشاهان عصر هم اینگونه نمی زیستند اما باز شانس خود را لعنت میکنیم ! و هر آنچه دارائیمان زیاد میشود تنگدست تر میشویم ! خدایا تورا بخاطر تمام نعماتت اعم از معنوی و دنیوی به ما عطا فرمودی سپاسگذاریم . قدرت شکرگوئی در حرف و عمل را به ما عنایت فرما @torraanj
! وقتی به (سلام اللّه علیها ) خطاب شد: درخت را حرکت بده تا خرمای تازه از آن بریزد و بخوری. 🌸 در این هنگام حضرت مریم (سلام اللّه علیها ) سؤال کرد که: ! قبلا خودت مرا در محراب حاضر می کردی، حالا می گویی درخت را تکان بده؟ 🔅خطاب آمد: قبلا بچه نداشتی. تمام افکارت پیش ما بود. لذا ما هم تمام و خواسته های تو را می دادیم، 🍀 ولی الآن گوشه ای از دلت متوجه این فرزندت شده است، لذا ما هم به همان اندازه که دلت از یاد ما جدا شده، امرت را به خودت واگذاشتیم و گفتیم درخت را تکان بده تا خرما بریزد و از آن بخوری.. 🌹اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا🌹 📚منابع بحارالانوار ،14/95 تفسیر اثنی عشر 8/169 @torraanj
پیرمردی بود که در دل کوه، توی دخمه‌ای می‌کرد و از علف‌ها و میوه‌های جنگلی کوه هم می‌خورد. روزی از کوه به زیر آمد و به طرف دِه راه افتاد. رفت و رفت تا به نزدیک دِه رسید، مزرعه ی گندمی دید. خیلی خوشش آمد، پیش رفت و دو تا سنبله از گندم‌ها چید و کف دستش خرد کرد و آن چند دانه گندم تازه را خورد. بعد از آنکه چند قدمی به طرف ده پیش رفت، به خودش گفت: «ای مرد! این گندم از مال که بود خوردی؟… بود؟… بود؟…» زاهد، سرگردان و پریشان شد و گفت: « ! من طاقت عذاب آن دنیا را ندارم ـ هرچه می‌خواهی بکنی و به هر شکلی که جایز می‌دانی مجازاتم کن و تقاص این چند دانه گندم را در همین دنیا از من بگیر!» خدا و درخواست او را قبول کرد و او را به شکل گاوی درآورد و به چرا مشغول شد. صاحب مزرعه که آمد و یک گاوی در گندم‌زارش دید هرچه در حول و حوش نگاه کرد کسی را ندید ـ ناچار طرف غروب، گاو را به خانه آورد و مدت هشت سال از او بهره گرفت، آخر که از گوشت و پوست او هم استفاده کرد، کله خشک او را برای مزرعه‌اش مترسک کرد و توی زمین سر چوب کرد ـ روزی که صاحب زمین مزرعه‌اش را چید و کوبید و گندم را خرمن کرد، شب دزدها آمدند و جوال‌هاشان را از گندم پر کردند. ناگهان صدای غش‌غش خنده از کله خشک گاو بلند شد، دزدها مات و حیران شدند و خشکشان زد، هرچه به این طرف و آن طرف نگاه کردند دیدند هیچکس نیست. اول خیلی ترسیدند و گندم جوال کردن را ول کردند. بعد آمدند پیش کله و ایستادند و گفتند: «ای کله! ترا به بگو ببینم چرا می‌خندی؟ تو که هستی؟ چرا اینطور می‌خندی و ما را مسخره می‌کنی؟» کله به زبان آمد و شرح احوالش را گفت و آخر هم گفت: «من به تقاص دو تا سنبله گندم دارم چنین مکافاتی می‌بینم ـ وای به حال شما که جوال جوال می برید. داستان راستان ‎ @torraanj